eitaa logo
ستارگان درخشان برخوار
53 دنبال‌کننده
800 عکس
835 ویدیو
23 فایل
این کانال مخصوص مطالب شهدایی وارزشی درراستای جهادتبیین است .
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ناخواسته ۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*** 《 مرگِ اینچنینم آرزوست 》 👌 نوکرانی که در حین نوکری سر به بالین ارباب دو عالم گذاشتند ... 🌱 اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیکَ الفَرَج🌱
هدایت شده از ناخواسته ۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقایسه ای بسیار زیبا در مورد دو دولت روحانی و رئیسی (نظر رهبر انقلاب) 🌺محورهای اصلی بیانات امام خامنه ای (مدظله العالی) در دیدار پایانی اعضای هیئت دولت سیزدهم (1403/04/17): ۱_ دولت مرحوم آقای رئیسی دولت کار و امید بود، دولت حرکت در بخشهای داخلی و خارجی بود. ۲_یکی از مهم‌ترین خصوصیّات آقای رئیسی مردمی بودن بود. برای اعضای دولتها، این باید الگو باشد. ۳_از منظر اسلام، بهترین و محبوب‌ترین کارها، آن است که مورد نظر توده‌ی مردم باشد. ۴_حضرت میفرمایند: این نورچشمی ها توقّعشان از همه بیشتر، صبرشان از همه کمتر، کمکشان از همه ناقابل‌تر و توقّعشان از همه بیشتر است. آقای رئیسی در این خط {خدمت به عامه مردم} حرکت میکرد. ۵_ آقای رئیسی باور داشت که ما اکثر مشکلات کشور را میتوانیم با تکیه‌ی به ظرفیّتهای داخلی حل کنیم. ۶_خصوصیّت دیگر ایشان که خب این را همه میدانند، همه میفهمند و دیده‌اند، خستگی‌ناپذیری از کار بود. ۷_ یک نقطه‌ی برجسته‌ی دیگر از ایشان، مأیوس نشدن از زخم‌زبان‌ها بود. ۸_ایشان در سیاست خارجی دو خصوصیّتِ تعامل و عزّت‌مداری و عزّتمندی را در کنار هم رعایت میکرد. ۹_ یک نقطه‌ی دیگرِ ایشان ــ که آقای مخبر هم بحق اشاره کردند ــ اهتمام به طرحهای بزرگ بود. ۱۰_ یک نکته‌ی دیگر هم منش اخلاقی ایشان بود؛ جدّاً متواضع بود، جدّاً بردبار و صبور بود، اهل مدارا بود با کسانی که اختلاف نظر داشتند. ۱۱_ ایشان اهل ذکر و توسّل و دعا بود. من این موارد را گفتم برای اینکه اینها ثبت بشود به عنوان یک الگو.
به مناسبت گرامیداشت شهادت : شهید محمد شریفی نام پدر: علی عملیات: جانباز- بیت المقدس محل شهادت: جانباز- بیمارستان امین اصفهان تاریخ تولد: 02/01/1326 تاریخ شهادت: 20/04/1363 سن شهید هنگام شهادت : 37 سال ، برگی ازخاطرات شهید : يك دست و يك پا " مثل يك خواب بود خوابی تلخ كه گرمي پلك هايم را با قطره هاي اشك سرد مي كرد. جنگ شروع شده بود. آن روز صبح بابا مثل هميشه براي نماز صبح به مسجد رفته بود که سراسيمه برگشت و گفت هرچه پتو و خوراكي و نان خشك داريم بايد بسته بندي كنيم براي فرستادن به جبهه. بعد از آن روز رفت و آمد در خانه ما زياد شد. يكي آرد مي آورد، يكي چوب و ديگري كنجد و همه دست به دست هم نان مي پختند. پدر خودش تاب نياورد و عازم جبهه شد. بعضي وقت ها موج انفجار چنان اذیتش می کرد كه بي هوش مي شد. آخر يك دست و يك پا چگونه مي توانست عصا بگيرد. با اين حال نماز جماعت و حتي نماز جمعه اش وقتی که در خانه بود ترك نمی شد. هدیه به ارواح مطهر و منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَهُم ْ 🤲 لینک گروه دوستان شهدا شهرستان برخوار https://eitaa.com/joinchat/394657979Ca7c78fcd87
به مناسبت گرامیداشت شهادت : شهید محمدعلی رفیعی نام پدر: حسین عملیات: منطقه عملیاتی نصر4 محل شهادت: مائوت تاریخ تولد: 07/01/1346 تاریخ شهادت: 20/04/1366 سن شهید هنگام شهادت : 20سال ، برگی ازخاطرات شهید : به جاي شما " يك روز با ماشين جهاد براي آوردن آب به منطقه رفتم. صداي صوت خمپاره ها و غرش هواپيماهاي دشمن گوش خراش و سرسام آور بود. يك رزمنده كه صورتش را با چفيه بسته بود از بالاي تپه كسي را صدا مي زد. صدا به صدا نمي رسيد. اعتنايي نكردم آب را برداشتم و با سرعت زياد گردنه را طي كردم و به مقر رسيدم و با عجله آب را در تانكر تخليه كردم. ديدم از دور لودر بزرگي با سرعت به طرف من می آید. بي تفاوت به كار خود ادامه دادم که دیدم راننده شتابان خودش را به من رساند. همان رزمنده چفيه پوش بود. مرا در آغوش گرفت و شروع به گريستن كرد. مرتب مي گفت: شما اينجا چكار مي كنيد؟ چفيه اش را كنار زد ديدم ‌محمدعلي نوه خاله ام است. با او روبوسي كردم و پرسيدم: تو كجا، اينجا كجا، چه مي كني؟ گفت: «من آمده ام تا به جاي شما خدمت كنم. شما به خانه برگرديد و به همسر و فرزندانتان رسيدگي كنيد.» هدیه به ارواح مطهر و منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَهُم ْ 🤲 لینک گروه دوستان شهدا شهرستان برخوار https://eitaa.com/joinchat/394657979Ca7c78fcd87
به مناسبت گرامیداشت شهادت : شهید مرتضی عطایی نام پدر: علی عملیات: جبهه جنوب محل شهادت: فکه تاریخ تولد:11/09/1346 تاریخ شهادت: 21/04/1367 سن شهید هنگام شهادت : 21 سال ، برگی ازخاطرات شهید : مستی عشق " پيراهن مشكي و زنجيرهايش را از صندوقچه در آورد. لباس محرم را به تن كرد. هر سال در ماه محرم مرتضي حال و هوايش عوض مي شد. صداي دسته هاي عزاداري و شور و حال تكيه ها و حسينيه ها در شهري كه يكپارچه عزادار واقعه بزرگ عاشورا و حماسه حسيني مي شد او را به مستی عشق مي كشاند. از خانه بيرون رفت و چشمش به چند جوان افتاد كه سر كوچه ايستاد بودند و با هم خوش و بش مي كردند. به طرف آنها رفت و گفت: «چرا اينجا ايستاده ايد؟ برويد و در هيأت عزاداري امام حسين علیه السلام شركت كنيد. ديگر نبينم كه اينجا جمع مي شويد.» حساب کارشان را کردند و بلافاصله از آنجا پراكنده شدند. خاطره دوم : همچنان برای حسین علیه السلام " مرتضي امدادگر جبهه بود و در خط مقدم به مجروحين امدادرساني مي كرد. با بیشتر رزمنده ها دوست و آشنا شده بود. ديگر همه شعار مرتضي را مي دانستند «جنگ جنگ تاپيروزي» اذان كه گفته مي شد در هر جا و در هر شرايط خاشعانه و با حضور قلب در مقابل معبود پيشاني به خاك مي گذاشت. به مادرش هميشه مي گفت: «برايم دعا كن كه شهيد بشوم، مجروح نشوم، دلم مي گيرد وقتي مي بينم رزمنده ها چقدر شرمنده مي شوند كه احساس مي كنند مجروحيتشان باعث به زحمت افتادن ديگران است. ‌دوست دارم در اين راه جانم فداي حسين علیه السلام شود تا نهضت عاشورا هميشه زنده بماند. از مال دنيا زنجيرها و وسايل عزاداريم را به حسينيه اهدا كنيد .
هدایت شده از ناخواسته ۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیات محل جهاد تبیین است. از خودمان باید سوال کنیم که ما الان در این جنگِ بی امانی که بین اسلام و کفر وجود دارد ما کجای این جبهه قرار داریم.
به مناسبت گرامیداشت شهادت : شهید حسنعلی مطلبی نام پدر: حسینعلی عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد: 03/01/1347 تاریخ شهادت:22/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 14 سال ، برگی ازخاطرات شهید : شفیع والدین " چهارده سال داشت که رفت و مادرکدبانوی خانه اش را از دست داد و پدر هم کارگر مزرعه اش را. پدر و مادر امیدوار بودند حسنعلی روزی برایشان عصای پیری باشد اما او فراتر می اندیشید. می خواست ضامن بهشتی شدندشان باشد و روزی که هیچ کس به یاری کسی نمی آید دست‌گیر والدین باشد. خاطره دوم : دو راهی عشق " بعد از عملیات بیت المقدس برای شرکت در امتحانات خرداد ماه به اصفهان آمد. امتحاناتش که تمام شد میان دو راهی ماند که به جبهه برود یا به حوزه علمیه. هر دو محلی برای انسان سازی بودند و او هم که آماده خودسازی. در تردید بود که کدامیک زودتر او را به مقصود می رساند. استخاره کرد، جبهه خوب آمد. رفت و مفقود الاثر شد تا روح و جسمش را با هم تقدیم پروردگار کند. هدیه به ارواح مطهر و منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَهُم ْ 🤲 لینک گروه دوستان شهدا شهرستان برخوار https://eitaa.com/joinchat/394657979Ca7c78fcd87
به مناسبت گرامیداشت شهادت : شهید حسنعلی مطلبی نام پدر: حسینعلی عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد: 03/01/1347 تاریخ شهادت:22/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 14 سال ، برگی ازخاطرات شهید : شفیع والدین " چهارده سال داشت که رفت و مادرکدبانوی خانه اش را از دست داد و پدر هم کارگر مزرعه اش را. پدر و مادر امیدوار بودند حسنعلی روزی برایشان عصای پیری باشد اما او فراتر می اندیشید. می خواست ضامن بهشتی شدندشان باشد و روزی که هیچ کس به یاری کسی نمی آید دست‌گیر والدین باشد. خاطره دوم : دو راهی عشق " بعد از عملیات بیت المقدس برای شرکت در امتحانات خرداد ماه به اصفهان آمد. امتحاناتش که تمام شد میان دو راهی ماند که به جبهه برود یا به حوزه علمیه. هر دو محلی برای انسان سازی بودند و او هم که آماده خودسازی. در تردید بود که کدامیک زودتر او را به مقصود می رساند. استخاره کرد، جبهه خوب آمد. رفت و مفقود الاثر شد تا روح و جسمش را با هم تقدیم پروردگار کند. هدیه به ارواح مطهر و منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَهُم ْ 🤲 لینک گروه دوستان شهدا شهرستان برخوار https://eitaa.com/joinchat/394657979Ca7c78fcd87
هدایت شده از ناخواسته ۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا امام جماعت ها برای خواندن نماز پول می گیرند؟
به مناسبت گرامیداشت شهادت : سردار رشید اسلام ، مؤسس واولین فرمانده مهندسی رزمی ، لشکر 14مقدس امام حسین علیه السلام ، شهید عبدالرزاق زارعان نام پدر: محمد عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد:01/04/1340 تاریخ شهادت: 23/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 21 سال ، برگی ازخاطرات شهید : چرا معطل هستید؟! مرحله سوم عمليات بيت المقدس شروع شده بود. نيروهاي مهندسي با ساير خودروهاو آمبولانسها به سمت خرمشهر در حركت بودند که يك ميدان مين پاكسازي نشده سر راه آنها سبز شد. بیشتر نيروهاي پياده از معبر باريكي عبور كرده و چند كيلومتر جلوتر با دشمن درگير شده بودند.آنها دائم از طريق بيسيم درخواست مهمات و آمبولانس مي كردند. اين طرف امارزمنده هایی که تا به حال مين خنثي نكرده بودند در حال مشورت و تصميم گيري بودند که عبدالرزاق با موتور از خط مقدم رسیدو پرسيد:«چرا معطل هستيد؟نيروها به كمك فوري نيازمندند و دارنديكي يكي از بين مي روند.» بلافاصله سوار يك بولدوزر شد و شروع به پاكسازي ميدان مين کرد. مين ها مثل اسپند روي آتش جلوی بيل بولدوزر منفجر مي شدند. فضا پر از دود و گردو خاك شد تانیروها به کمک رزمنده ها در خط مقدم بشتابند. هدیه به ارواح مطهر و منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَهُم ْ 🤲 لینک گروه دوستان شهدا شهرستان برخوار https://eitaa.com/joinchat/394657979Ca7c78fcd87
خاطره دوم از، سردار رشید اسلام ، مؤسس واولین فرمانده مهندسی رزمی ، لشکر 14مقدس امام حسین علیه السلام ، شهید عبدالرزاق زارعان: تنگه ابوغریب " شب دوم عمليات فتح المبين دشمن پادگان عين خوش را محاصره كرد و قصد پاتك داشت. اگر موفق مي شد عده زيادي از رزمنده ها شهيد می شدند. موقعيت حساسی بود و لحظات سرنوشت سازی در پیش داشتیم. به دستور حاج حسين خرازي قرار شد كه با فريب دادن دشمن،او را به عقب برانيم. همه دستگاه های لودر و بولدوزر چراغها را روشن كردند و به سمت عراقيها به حركت در آوردند.عبدالرزاق و حسن منصوری مثل هميشه باشهامت تمام پيش قدم شدند و سوار بر موتور سيكلت با چراغ روشن جلوي دستگاه ها رو به دشمن حركت كردند. در آن تاريكي مطلق عراقي ها تصور كردند كه تانك هاي ايراني به سوي آنها مي آيند. از ترس تنگه ابوغريب را كه با يك تيپ زرهي از آن دفاع مي كردند تخليه و عقب نشيني کردند! آن شب با تدبير فرمانده لشكر و شجاعت نيروهاي مهندسي تنگه فتح شد.
خاطره دوم از، سردار رشید اسلام ، مؤسس واولین فرمانده مهندسی رزمی ، لشکر 14مقدس امام حسین علیه السلام ، شهید عبدالرزاق زارعان: تنگه ابوغریب " شب دوم عمليات فتح المبين دشمن پادگان عين خوش را محاصره كرد و قصد پاتك داشت. اگر موفق مي شد عده زيادي از رزمنده ها شهيد می شدند. موقعيت حساسی بود و لحظات سرنوشت سازی در پیش داشتیم. به دستور حاج حسين خرازي قرار شد كه با فريب دادن دشمن،او را به عقب برانيم. همه دستگاه های لودر و بولدوزر چراغها را روشن كردند و به سمت عراقيها به حركت در آوردند.عبدالرزاق و حسن منصوری مثل هميشه باشهامت تمام پيش قدم شدند و سوار بر موتور سيكلت با چراغ روشن جلوي دستگاه ها رو به دشمن حركت كردند. در آن تاريكي مطلق عراقي ها تصور كردند كه تانك هاي ايراني به سوي آنها مي آيند. از ترس تنگه ابوغريب را كه با يك تيپ زرهي از آن دفاع مي كردند تخليه و عقب نشيني کردند! آن شب با تدبير فرمانده لشكر و شجاعت نيروهاي مهندسي تنگه فتح شد.
هدایت شده از ناخواسته ۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماها اگر مسئول گزینش کربلا بودیم دو سوم یاران امام حسین(ع) را رد می‌کردیم!
به مناسبت گرامیداشت شهادت : شهید رجبعلی رفیعی نام پدر: قدیرعلی عملیات: رمضان محل شهادت: شلمچه تاریخ تولد: 25/03/1324 تاریخ شهادت: 25/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 27 سال ، برگی ازخاطرات شهید : خدا صبرش را می دهد! خیلی ساده و بی تکلف ازدواج کردیم. کم سن و سال بودم و رجبعلی با اینکه در ذوب آهن کار می کرد و خیلی خسته می شد اما همیشه در کارهای خانه به من کمک می کرد. یک روز به خانه آمد و گفت: شما توانایی زیادی داری و می توانی بدون حضور من از بچه ها مراقبت کنی. اگر راضی می شوید می خواهم به جبهه بروم. مات و مبهوت گفتم: اگر بچه ها بی تابی کردند و سراغ پدر را گرفتند جواب آنها را چه بدهم. گفت: «خدا صبرش را به شما و بچه ها می دهد.» راضی به رفتنش شدم! خاطره دوم " همچون امیر مؤمنان امام علی علیه السلام " شب از نیمه گذشته بود و ماه کم کم از پشت ابر بیرون می آمد تا جلوه گری کند. مثل همیشه سجاده اش پهن بود و دانه های تسبیح را یکی یکی لابه لای انگشتانش می چرخاند و ذکر می گفت. نمازش که تمام شد به آشپزخانه رفت و با یک گونی بزرگ از خانه بیرون زد. چند وقتی بود او را زیر نظر داشتم و آن شب تصمیم گرفتم به دنبالش بروم تا سر از کارش دربیاورم. رجبعلی مواد غذایی را از گونی در می آورد و جلوی خانه می گذاشت و در خانه را می زد و از آنجا دور می شد. در یک لحظه با هم روبرو شدیم. دست و پایم را گم کردم. او بدون عصبانیت گفت: همسرم حالا این بار که آمدی، اشکال ندارد ولی دیگر تکرار نشود. کسی نباید این موضوع را بداند حتی بچه هایمان. ممکن است خانواده ها شرمنده شوند.هدیه به ارواح مطهر و منور شهدا صلوات
به مناسبت گرامیداشت شهادت سردار سرافراز اسلام : شهید مرتضی نریمانی نام پدر: حیدر عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد:1340 تاریخ شهادت: 25/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 21 سال ، برگی ازخاطرات شهید : زندگی ما همین جنگ است! شب ها درس می خواند و روز کار می کرد تا خرج درسش را در بیاورد. درسش که تمام شد رفت سپاه و حقوقش را خرج قرآن یاد گرفتن بچه های محله می کرد. وقتی حقوق می گرفت تمام حقوقش را پوتین و لباس می گرفت و می فرستاد برای جبهه. پدرم می گفت: نمی خواهی زندگی و خانه تشکیل بدهی؟ می گفت: «فعلا نه، زندگی ما همین جنگ است و من فعلا نه خانه می خواهم و نه همسر.» در سپاه دولت آباد بود و ماهی یکدفعه می رفتند در روستاهای اطراف تا مردم را آگاه کنند. هشت ماه بود عروسی کرده بود که رفت و شهید شد. شب بیست و یکم ماه رمضان شهید شد و روز بیست و سوم به خاک سپرده شد. خاطره دوم : بیت المال " در جبهه هر طوری که می شد، چیزی نمی گفت. یک بار سرش را بخیه کرده بودند. وقتی هم شهید شده بود گلوله وسط پیشانی اش خورده بود. به ما نصیحت می کرد که با مردم مهربان باشید و مهربانی کنید و اگر کسی چیزی به شما گفت، دلخور نشوید. پسر همسایه به او گفت یک ماشین از سپاه بیاور و در این برف و باران پیاده نرو. گفت: «می دانی که هر چرخی که می چرخد مال یک بچه شیری و یک پیرزن و یک پیرمرد است و ما نباید حق آن ها را پایمال کنیم.»هدیه به ارواح مطهر و منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲
به مناسبت گرامیداشت شهادت : شهید رجبعلی رفیعی نام پدر: قدیرعلی عملیات: رمضان محل شهادت: شلمچه تاریخ تولد: 25/03/1324 تاریخ شهادت: 25/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 27 سال ، برگی ازخاطرات شهید : خدا صبرش را می دهد! خیلی ساده و بی تکلف ازدواج کردیم. کم سن و سال بودم و رجبعلی با اینکه در ذوب آهن کار می کرد و خیلی خسته می شد اما همیشه در کارهای خانه به من کمک می کرد. یک روز به خانه آمد و گفت: شما توانایی زیادی داری و می توانی بدون حضور من از بچه ها مراقبت کنی. اگر راضی می شوید می خواهم به جبهه بروم. مات و مبهوت گفتم: اگر بچه ها بی تابی کردند و سراغ پدر را گرفتند جواب آنها را چه بدهم. گفت: «خدا صبرش را به شما و بچه ها می دهد.» راضی به رفتنش شدم! خاطره دوم " همچون امیر مؤمنان امام علی علیه السلام " شب از نیمه گذشته بود و ماه کم کم از پشت ابر بیرون می آمد تا جلوه گری کند. مثل همیشه سجاده اش پهن بود و دانه های تسبیح را یکی یکی لابه لای انگشتانش می چرخاند و ذکر می گفت. نمازش که تمام شد به آشپزخانه رفت و با یک گونی بزرگ از خانه بیرون زد. چند وقتی بود او را زیر نظر داشتم و آن شب تصمیم گرفتم به دنبالش بروم تا سر از کارش دربیاورم. رجبعلی مواد غذایی را از گونی در می آورد و جلوی خانه می گذاشت و در خانه را می زد و از آنجا دور می شد. در یک لحظه با هم روبرو شدیم. دست و پایم را گم کردم. او بدون عصبانیت گفت: همسرم حالا این بار که آمدی، اشکال ندارد ولی دیگر تکرار نشود. کسی نباید این موضوع را بداند حتی بچه هایمان. ممکن است خانواده ها شرمنده شوند.هدیه به ارواح مطهر و منور شهدا صلوات
به مناسبت گرامیداشت شهادت سردار سرافراز اسلام : شهید مرتضی نریمانی نام پدر: حیدر عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد:1340 تاریخ شهادت: 25/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 21 سال ، برگی ازخاطرات شهید : زندگی ما همین جنگ است! شب ها درس می خواند و روز کار می کرد تا خرج درسش را در بیاورد. درسش که تمام شد رفت سپاه و حقوقش را خرج قرآن یاد گرفتن بچه های محله می کرد. وقتی حقوق می گرفت تمام حقوقش را پوتین و لباس می گرفت و می فرستاد برای جبهه. پدرم می گفت: نمی خواهی زندگی و خانه تشکیل بدهی؟ می گفت: «فعلا نه، زندگی ما همین جنگ است و من فعلا نه خانه می خواهم و نه همسر.» در سپاه دولت آباد بود و ماهی یکدفعه می رفتند در روستاهای اطراف تا مردم را آگاه کنند. هشت ماه بود عروسی کرده بود که رفت و شهید شد. شب بیست و یکم ماه رمضان شهید شد و روز بیست و سوم به خاک سپرده شد. خاطره دوم : بیت المال " در جبهه هر طوری که می شد، چیزی نمی گفت. یک بار سرش را بخیه کرده بودند. وقتی هم شهید شده بود گلوله وسط پیشانی اش خورده بود. به ما نصیحت می کرد که با مردم مهربان باشید و مهربانی کنید و اگر کسی چیزی به شما گفت، دلخور نشوید. پسر همسایه به او گفت یک ماشین از سپاه بیاور و در این برف و باران پیاده نرو. گفت: «می دانی که هر چرخی که می چرخد مال یک بچه شیری و یک پیرزن و یک پیرمرد است و ما نباید حق آن ها را پایمال کنیم.»هدیه به ارواح مطهر و منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲
هدایت شده از شبکه خبری سفیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 روضه شهادت حضرت عباس علیه السلام از زبان امام خامنه ای ✅ eitaa.com/safir_channel ایتا ✅ splus.ir/safir_channel سروش
هدایت شده از ناخواسته ۵
امام حسین سلام الله علیه اگر (((یک رأی اشتباه))) داده بود شهید نمی شد!!!😭
به منا سبت بزرگداشت شهادت : شهید علی اکبر رفیعی نام پدر: علی اصغر عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد: 01/09/1343 تاریخ شهادت: 27/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 18سال ، برگی ازخاطرات شهید : خلوت انس " شبها در مسجد جمع می شدیم و نقل محفل اتفاقات جنگ و جبهه بود. بالاخره من و علی اکبر هم در دوره آموزشی شرکت کردیم و عازم جبهه های جنوب شدیم. شب عملیات شد و در آن تاریکی چشم چشم را نمی دید. پلک هایم سنگین شد و حدود 5 دقیقه ای خوابم برد. وقتی بیدار شدم دیدم علی اکبر نیست. به اطرافم نگاه کردم اما اثری از او نبود. در شب عملیات نه می شد با صدای بلند با کسی حرف بزنی و نه روشنایی بود که بتوانی اطرافت را ببینی. دنبالش گشتم تا بالاخره پیدایش کردم. مثل یک ستاره زمینی با نور ایمانش در تاریکی شب خلوت انسی با خدا داشت. خاطره دوم : داوطلب شهادت " در خط مرزی شلمچه بودیم. اذان صبح شد و نماز را که خواندیم معاون گردان با بلندگوی دستی گفت: برادران آرپی‌جی زن داوطلب می خواهیم. دیشب در عملیات بیشتر نیروها به شهادت رسیده اند و خط خالی شده است. اگر نیروهای کمکی نفرستیم بسیاری از رزمنده ها به محاصره دشمن در می آیند. دو نفر به عنوان داوطلب از جا بلند شدند. اولی شهید حسین کمالی و دومی هم علی اکبر بود. با چشم خودم می دیدم که علی اکبر چگونه جسورانه تانک های دشمن را مورد هدف قرار می دهد. هدیه به ارواح مطهرو منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَ
به منا سبت بزرگداشت شهادت : شهید اکبر( مرتضی ) زارعان نام پدر: محمد عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد: 01/09/1344 تاریخ شهادت: 27/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 17سال ، برگی ازخاطرات شهید : هدیه آخرین دیدار " با هم بزرگ شديم و او هميشه الگوي من بود. اولين درسي كه از او یاد گرفتم خواندن نماز در اول وقتش بود. هر لحظه به ياد خدا بود و عشق و ارادت خاصي به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و امام خميني(ره) داشت. آخرين بار قبل از اعزام شود به جبهه به خانه آمد. پدر و مادرمان در خانه نبودند و او تلویزيون، چرخ گوشت و ماشین لباسشويي را که تهیه کرده بود در کناری گذاشت و گفت: «مجتبي اينها را به پدر و مادر هديه بده و بگو مرا حلال كنند.» گفتم بمان تا بيايند گفت: «اگر بمانم تا برگردند اجازه نمي دهند من دوباره به جبهه بروم. به پدر و مادر بگو قول مي دهم اين آخرين مرتبه است كه به جبهه مي روم.» يك دوچرخه هم داشت كه به من هديه داد. هدیه به ارواح مطهرو منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَهُم ْ🤲 لینک گروه دوستان شهدا شهرستان برخوار https://eitaa.com/joinchat/394657979Ca7c78fcd87
به منا سبت بزرگداشت شهادت : شهید اکبر( مرتضی ) زارعان نام پدر: محمد عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد: 01/09/1344 تاریخ شهادت: 27/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 17سال ، برگی ازخاطرات شهید : هدیه آخرین دیدار " با هم بزرگ شديم و او هميشه الگوي من بود. اولين درسي كه از او یاد گرفتم خواندن نماز در اول وقتش بود. هر لحظه به ياد خدا بود و عشق و ارادت خاصي به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و امام خميني(ره) داشت. آخرين بار قبل از اعزام شود به جبهه به خانه آمد. پدر و مادرمان در خانه نبودند و او تلویزيون، چرخ گوشت و ماشین لباسشويي را که تهیه کرده بود در کناری گذاشت و گفت: «مجتبي اينها را به پدر و مادر هديه بده و بگو مرا حلال كنند.» گفتم بمان تا بيايند گفت: «اگر بمانم تا برگردند اجازه نمي دهند من دوباره به جبهه بروم. به پدر و مادر بگو قول مي دهم اين آخرين مرتبه است كه به جبهه مي روم.» يك دوچرخه هم داشت كه به من هديه داد. هدیه به ارواح مطهرو منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَهُم ْ🤲
هدایت شده از ناخواسته ۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️شب تاسوعا هست من مسلمان نیستم، من هستم اما به این دلیل،👆 هرساله اینجا خدمت‌گذار عزاداران اباالفضل هستم.
هدایت شده از ناخواسته ۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زینب زینب زینب.... امان از دل زینب السلام علی قلب زینب الصبور