#چند_دقیقه_کتاب
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
📘نام کتاب :#سه_دقیقه_در_قیامت📘
◀️ صفحه #نود
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📖يكی از آن ها علی خادم بود. علی پسر ساده و دوستداشتنی سپاه بود. آرام بود و با اخلاص. در فرودگاه جايی نشست كه هيچ كسی در مقابلش نباشد. تا يك وقت آلوده به نگاه حرام نشود. در جريان شهادت رفقای ما، علی هم مجروح شد، اما همراه با ما به ايران برگشت. من با خودم فكر می كردم كه علی به زودی شهيد خواهد شد، اما چگونه و كجا؟!
يكی ديگر از رفقای ما كه او را در جمع شهدا ديده بودم، اسماعيل كرمی بود. او در ايران بود و حتی در جمع مدافعان حرم حضور نداشت. اما من او را در جمع شهدايی كه بدون حساب و كتاب راهی بهشت می شدند مشاهده كردم!
من و اسماعيل،خيلی با هم دوست بوديم. يكی از روزهای سال 1397 به ديدنم آمد. ساعتی با هم صحبت كرديم. او خداحافظی كرد و گفت: قرار است برای مأموريت به مناطق مرزی اعزام شود.
رفقای ما عازم سيستان و بلوچستان شدند. مسائل امنيتی در آن منطقه به گونه ای است كه دوستان پاسدار، برای مأموريت به آنجا اعزام
می شدند. فردای آن روز سراغ علی خادم را گرفتم. گفتند سيستان است. يكباره با خودم گفتم: نكند باب شهادت از آنجا برای او باز شود!؟ سريع با فرماندهی مكاتبه كردم و با اصرار، تقاضای حضور در مرزهای شرقی را داشتم. اما مجوز حضورم صادر نشد.
مدتی گذشت. با رفقا در ارتباط بودم، اما نتوانستم آنها را همراهی کنم. در يکی از روزهای بهمن 97 خبری پخش شد. خبر خيلی كوتاه بود. اما شوك بزرگی به من و تمام رفقا وارد كرد. يك انتحاری وهابی، خودش را به اتوبوس سپاه می زند و ده ها رزمنده را كه مأموريتشان به پايان رسيده بود به شهادت می رساند. سراغ رفقا را گرفتم. روز بعد ليست شهدا ارسال شد. علی خادم و اسماعيل كرمی هر دو در ميان شهدا بودند.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
ادامه دارد▫️▫️▫️
(لطفا تا انتهای کتاب با ما همراه باشید🙏...)
🕌 @seyyed_jalaleddin_ashraf