#چند_دقیقه_کتاب
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
📘نام کتاب :#سه_دقیقه_در_قیامت📘
◀️ صفحه #نودوچهار
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📖من به سمت عقب می رفتم و صدای گلوله ها كه از كنار گوشم رد می شد را می شنيدم، بدون اينكه حتی يك گلوله يا تركش به من اصابت كند! گويی آن نيروی غيبی مرا حفاظت كرد تا به عقب آمدم.
اما حالا خيلي پشيمانم. نميدانم چرا در آن لحظه اين حرف ها را زدم! توفيق شهادت هميشه به سراغ انسان نمی آيد.》
او ميگفت و همينطور اشك ميريخت...
درست همين توصيفات را يكی ديگر از جانبازان مدافع حرم داشت. او می گفت: وقتی تير خوردم و به زمين افتادم، روح از بدنم خارج شد و به آسمان رفتم.
يك دلم می گفت برو، اما با خودم گفتم خانم من خيلی تنهاست.
حيفه در جوانی بيوه شود. من خيلی او را دوست دارم...
همين كه تعلل كردم و جواب ندادم، يكباره ديدم به سمت پايين پرت شدم و با سرعت وارد بدنم شدم. درست در همان لحظه، پيكرهای شهدا را كه من، همراه آنها بودم، از ماشين به داخل بيمارستان بردند كه متوجه زنده بودن من شدند و...
شبيه اين روايت را يکی از جانبازان حادثه انفجار اتوبوس سپاه داشت. او می گفت: همين كه انفجار صورت گرفت، همراه ده ها پاسدار شهيد به آسمان رفتم! در آنجا ديدم كه رفقای من، از جمع
ما جدا شده و با استقبال ملائك، بدون حساب وارد بهشت می شدند، نوبت به من رسيد. گفتند: آيا دوست داری همراه آنها بروی؟
گفتم: بله، اما يکباره ياد زن و فرزندانم افتادم. محبت آنها يکباره در دلم نشست. همان لحظه مرا از جمع شهدا بيرون کردند.
من بلافاصه به درون بدنم منتقل شدم.
حالا چقدر افسوس ميخورم. چرا من غفلت كردم!؟ مگر خداوند خودش ياور بازماندگان شهدا نيست؟ من خيلی اشتباه كردم. ولی يقين پيدا کردم که شهادت توفيقی است که نصيب همه نمی شود.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
ادامه دارد▫️▫️▫️
(لطفا تا انتهای کتاب با ما همراه باشید🙏...)
🕌 @seyyed_jalaleddin_ashraf