eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
746 دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
65 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
... ڪَسے ڪه اهل دُنیا نیست! فقط با شهــادت آرام می‌گـیرد... سلام! روزت بخیر علمدار...🌹
رفقاتونو دعوت کنین به کانالمون :)
عـیـارِ عاشـــ❤️ـــق ... زمانی مشخص می‌شود ، ڪہ ببینـی تا ڪجـا پایِ معشــوق می‌مـاند !؟ شهـیــ🌹ـــد یعنـی انـتـهـایِ عشـــق یعنـی ایسـتـادن تا پـای جــان شهید محسن حججی 🌹 🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 3️⃣7️⃣ |عملیات تدمر| |خود گفته های| 📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸 سیدابراهیم در بیمارستان حمص به تمام معنا نوکری بچه‌ها را می کرد. اصلا این نبود که چون فرمانده گردان است، خودش را بگیرد یا منتظر باشد بقیه به او برسند. همیشه می گفت: «هر چی درجه ت بالاتر بره، مسئولیتت هم بیشتر میشه. باید بیشتر نوکری بچه‌ها رو بکنی.» همه جور مجروح داشتیم؛ یکی دستش قطع شده بود، یکی تیر به پهلویش خورده بود، یکی به رانش خورده بود؛ همه کرقم بود. سیدابراهیم برای بچه‌ها مثل دایه بود. نفری که گلوله به شکمش خورده بود، خونریزی داخلی داشت. خیلی هم درد می کشید. شلنگ کرده بودند داخل شکمش، ظرفی هم به او وصل بود. خون های داخل شکمش خارج شده و داخل ظرف می ریخت. از بس درد داشت و ناله می کرد، یکسره به او مرفین می زدند. به دلیل خونریزی شکم، همه وجودش خونی شده بود. طفلک از زور درد، دستش را به صورتش مالیده و صورتش را هم خونی کرده بود. سیدابراهیم مثل یک مادر دور و ور او می پلکید و تر و خشکش می کرد. دائم می رفت به پرستارها می گفت: «آقا! بیا یک مسکّن به این بزن.» یک پارچه برداشته بود با ظرف آب ولرم. پارچه را می زد توی آب، تر می شد، بعد با آن خون های روی دست و صورت او را می گرفت و تمیز می کرد. هر کس دیگری بود، شاید بدش می آمد یا چندش اش می شد، اما سیدابراهیم خیلی با حوصله حتی خون های لای انگشتان پای او را هم تمیز می کرد. اگر کسی نمی شناخت، فکر می کرد سید، داداش آن مجروح است. باورش سخت بود که سید فرمانده گردان اوست. بیمارستان اصلا وضع خوبی نداشت. رسیدگی ها بسیار ضعیف بود. ۲۰۰ متری بیمارستان درگیری بود و صدای تیراندازی می آمد. غذای آنجا، غذای درست و درمانی نبود. سیدابراهیم برای بعضی ها که خیلی ضعیف شده بودند، می رفت با پول خودش از بیرون کباب می خرید. 📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸 🔴 ادامہ دارد ... 🔺منبع: کتاب 🔺انتشارات: یا زهرا 🔺مصاحبه و تدوین: علی اکبر مزد آباد
📚 4️⃣7️⃣ |عملیات تدمر| |خود گفته های| 📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸 بعد از ۲، ۳ روز قرار شد دست من را عمل کنند. علی القاعده قبل از عمل از ساعت ۱۲ شب مریض نباید چیزی بخورد و ناشتا باشد. یکی از پرسنل بیمارستان آمد و از این ساندویچ های شاورما آورد. به او فهماندم که قرار است عملم کنند و نباید چیزی بخورم. او گفت: «لا، لا، هذا مکان ما مشکل.» یعنی توی این بیمارستان هر چی هم بخوری، مشکلی نیست. چند بار گفتم که باید ناشتا باشم. او هم می گفت: «ما مشکل.» پیش خودم گفتم: « این پرسنل بیمارستان دیگه، حتماَ یه چیزی می دونه.» گرسنه هم بودم. نامردی نکردم و نشستم تا ته ساندویچ را خوردم. مدتی بعد، دکتر صدایم زد و بردنم اتاق عمل. آنجا چهار تا دکتر بودند با سه تا مذهب؛ دو نفر سنی، یک نفر شیعه و یکی هم مسیحی. یک مترجم هم آنجا بود. دکتر بیهوشی که یک مقدار فارسی بلد بود، پرسید: «چیزی که نخوردی؟» گفتم: «چرا!» گفت: «چی خوردی؟» گفتم: «ساندویچ شاورما خوردم مثل مرد.» گفت: «کی؟» گفتم: «یه نیم ساعت، یک ساعت پیش.» گفت: «نباید چیزی می خوردی.» گفتم: «آقا! من هر چی گفتم باید ناشتا باشم، یکی از این پرسنل بیمارستان گفت نه، نمی خواد.» با این حساب بیهوشم نکرد. چند تا آمپول زد به دستم، دستم از پایین کلاً کرخت و بی حس شد. جلوی صورتم یک پارچه گذاشتند تا چیزی نبینم. اما من کلّه کِشَکی می کردم که چه کار می کند. با دریل استخوان بالای شستم را سوراخ کرد. مته از این ور انگشت رفت و از آن طرف در آمد. استخوان مچ ام را هم سوراخ کرد و یک پین به عنوان آتل کار گذاشت. همه اینها را می دیدم، اما چیزی حس نمی کردم. نمی دانم کاری چیزی داشتند که دائم ساعت را نگاه می کردند. جالب این که یکی شان خیلی راحت بالای سر من سیگار می کشید. عملم سه ساعت طول کشید. یکی از آن ها با افتخار گفت: «این عمل پنج ساعته بود اما ما سه ساعته تمومش کردیم.» نگاه کردم به دستم، دیدم چه بخیه کج و معوجی زدند. بعضی جاهای دستم را که گوشت کم آورده بود را با گاز استریل پر کرده بودند. فردا سیدابراهیم گفت: «ما رو مرخص کردن، می خوان بفرستن دمشق.» بی معطلی رفتم از دکتر پرسیدم: «من کی مرخص می شم؟» دکتر گفت: «شما تازه عمل کردی. باید یکی دو روز دیگه تو بیمارستان باشی.» هر چه گفتم، قبول نکرد. 📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸 🔴 ادامہ دارد ... 🔺منبع: کتاب 🔺انتشارات: یا زهرا 🔺مصاحبه و تدوین: علی اکبر مزد آبادی ༺
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت 🌸🌺🌸🌺🌸🌺 آغاز سی و دومین سال ولایت و زعامت ولی امر مسلمین جهان، نائب المهدی، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای عزیز بر همه شما مبارک باد🌷🌷 @seyyedebrahim
❁﷽❁ 🍃مثل یڪ دیوانہ و چشم انتظار فصل 🍃مےشمارم روز و شب را تا محرم ، یا حسین ❤️ @seyyedebrahim
❤️ جز رحمت چشمان ،دنیا چہ مے خواهد بہ غیر از ،از مولا چہ مے خواهد چیز مهمے نیست اینڪہ ما چہ میخواهیم باید ببینیم از نوڪر چه مے خواهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آی مردم! مگه شما امام زمان ندارید؟!🥀 چرا دست به دامن حضرت مهدی نمی‌زنید؟! 🔸 شهید حاج شیخ احمد کافی
💠حاج آقا قرائتی : تیر سه شعبه یعنی چه؟ تیر سه شعبه یعنی همین گناهانی که ما در کوچه و خیابان انجام میدهیم . یک شعبه اش این است که خودمان گناه کرده ایم ، یک شعبه اش این است که دیگران را به گناه انداختیم ، یک شعبه هم قلب امام زمان (عج) است که نشانه گرفتیم. 🌸اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸 @seyyedebrahim