#رمان_عشق_پاک🌸
#پارت_21🦋
#تحولی_عظیم🌱
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
زنگ در خونه شون رو زدم یه صدایی که تقریبا به یه خانم ۳۰ ساله می خورد با مهربونی آیفون رو برداشت و گفت:
- بفرما عزیزم
با خودم گفتم صداش صدای ریحانه که نبود ...
پس یعنی مامانش انقدر جوونه ! 🧐
نکنه خواهر داره من خبر نداشتم
نه فکر نکنم به جز اونپسر بی ادبه دیگه خواهر برادر نداره
خلاصه که فکر و خیالا رو گذاشتم کنارو رفتم داخل
یه خانمی کا تقریبا بهش ۳۰ سال می خورد
اومد دم در استقبالم و گفت :
- سلام عزیز دلم خیلی خوش اومدی
با خودم گفتم یعنی واقعا مامان ریحانه انقدر جوونه !!!
متوجه سکوت و بهتم شد
خودش گفت:
- آره گلم مامان ریحانه خودمم توقع داشتی چطوری باشم که انقدر تعجب کردی
- سلام هیچی آخه به نظرم خیلی جوونید یعنی بهتون نمی خوره دختر به بزرگی ریحانه داشته باشید
- ههههه 😂 فکر کردی مثلا با ریحانه چند سال اختلاف سنی دارم ؟؟
- امممممم مثلا ۱۰ سال
- چی ؟؟؟؟ ۱۰ سال 😂😂😂 نه بابا پس کلییییی جوونم کردی حدودا ۴۰ و خرده ای سن دارم
- چه خوب موندین
- آره به ظاهرم اهمیت میدم از گیاه هایی که موست رو تقویت می کنن مثل آلوئورا و چیزای دیگه استفاده می کنم
- آهااا
از همین اول برخورد گرم مادر ریحانه با من باعث شد که یخم آب شد و رو در باسی نداشته باشم 😍
یهو یاد ریحانه افتادم
دیدم خبری ازش نیست
گفتم :
- راستی ببخشید ریحانه کو ؟؟
- ریحانه دانشگاهه ؟؟
- عِ!!!! من فکر کردم ریحانه هم هست
- نه دیگه جلسه اول گفتم بره حواستو پرت نکنه ان شاء الله از جلسات دیگه هست
- یعنی فقط به خاطر اینکه من اومدم رفت ؟؟؟ ببخشید مزاحمتون شدم
- نه بابا این چه حرفیه ! گفتم که ریحانه دانشگاهه منظورم اینه که جلسه اول رو یه جوری برنامه ریزی کردم که وقتی خونه نیست بیای با هم تنها باشیم 😉
- آها
- خب گلم پاشو برو بالا تو اتاق ریحانه بشین تا منم بیام
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
رمان جدید عشق پاک در کانال زیر 😍👇🏻
💌| @sh_daneshgar