🌹شهید ابراهیم همّت🌹
🌸نقشه کشی برای سربازها🌸
خيلي عصباني بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه كرده بودندش. ماه رمضان آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحري به ش مي رساند. ولي يك هفته نشده، خبر سحري دادن ها به گوش سرلشكر ناجي رسيده بود. او هم سرضرب خودش را رسانده بود و دستور داده بود همه ي سربازها به خط شوند و بعد، يكي يك ليوان آب به خوردشان داده بود كه «...سربازها را چه به روزه گرفتن!»
و حالا ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه.
.....
ابراهيم با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند و با روغن موزاييك ها را برق انداختند و منتظر شدند. براي اولين بار خدا خدا مي كردند سرلشكر ناجي سر برسد.
.....
ناجي در درگاه آشپزخانه ايستاد. نگاه مشكوكي به اطراف كرد و وارد شد. ولي اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد. پاي سرلشكر شكسته بود و مي بايست چند صباحي توي بيمارستان بماند. تا آخر ماه رمضان، بچه ها با خيال راحت روزه گرفتند.
منبع : يادگاران، جلد 2 كتاب شهيد محمد ابراهيم همت ، ص 11📚
#خاطرات_شهدا
#روزه
#شهید_ابراهیم_همت
🌺🍃🌹🍂🍁🌹
☆••●♡••🌸💝••♡●••☆
@sh_hadadian74
☆••●♡••🌸💝••♡●••☆
#خاطرات_شهدا
🔻سن عشق
🔅 رزمنده ۱۴ ساله ای را به اسارت گرفته بودند. فرماندهی عراقی وقتی او را دید و متوجه سنش شد، پرسید: مگر سن سربازی ۱۸ سال نیست؟ خمینی سن سربازی را پایین آورده؟
🔅 رزمنده در جواب عراقی گفت: نه، سن سربازی همان ۱۸ سال است، خمینی سن عشق را پایین آورده.
✍🏼 خاطره از: سیدناصر حسینیپور،
جانباز دفاع مقدس و نویسنده کتاب
《 پایی که جا ماند 》
#شهادت_آرزومه 🦋
☆••~♡••🌸🦋••♡~••☆
@sh_hadadian74
☆••~♡••🌸🦋••♡~••☆
#خاطرات_شهدا
🌷 شهید ابراهیم امیر عباسی🌷
کنارِ خیابان مشغولِ صحبت بودیم که ناگهان دیدم صورت ابراهیم سرخ شد.
رد نگاهش را دنبال کردم، چشمش خورده بود به یک زنِ بدحجاب ...
ابراهیم با دلخوری رویش رو برگرداند و گفت:
" غیرت شوهرش کجا رفته؟ غیرت پدرش کجا رفته؟ غیرت برادرش کجا رفته؟!!! "
بعد رو کرد به آسمان و با پریشانی گفت:
"خدایا! تو شـاهد باش که ما حاضر نیستیم چنین صحنههایِ خلاف دینی
را توی مملکت ببینیم، نکند به خاطر اینها به ما غضب کنی؟"
#شهید_محمد_حسین_حدادیان
#شهیدنشویم_میمیریم
#کپی_با_ذکر_منبع_و_صلوات 📿
❁❁═༅═🍃🌸🍃═❁❁═༅
@sh_hadadian74
❁❁═༅ ═🍃🌸🍃═❁❁═༅
#طنز_جبهه
#خاطرات_شهدا
قبل از عملیات بود...
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به هم رزمامون خبر بدیم...
که تکفیریا نفهمن...🤔
یهو سیدابراهیم(شهید صدرزاده)از فرمانده های تیپ فاطمیون😍😍
بلند گفت:آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم...بدونید دهنم سرویس شده😁😂
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#کانالشهیدمحمدحسینحدادیان 💫
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟☃