5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 خیلی #شجاعت میخواد وسط #آمریکایی ها و #صهیونیست ها باشی و اینطوری از وحشی گری #اسرائیل انتقاد کنی..
به ماه و خورشید قسم که تو هم یک سرباز گمنام امام زمان هستی ای آزاده 😊😉
بعضیا تو همین #ایران شیعه ما شعور و فهم ندارن تا توحش کامل و مجسم صهیونیستها رو ببینن. چون شکم هاشون از حرام و مغزهاشون از اراجیف #شیطان ماهواره پر شده
@sh_hadadian74
🌷حجت الاســلام پــناهـیان:
خدا #مهـــربانتر از آن است ڪه با
چند گـناه بنده خود را دور بیاندازد!
ولی #شـــیطان دائما در حال ناامید
ڪردنانسان است یڪ آدم گنهڪار
اگر احساس می ڪند خــدا دیگر به
او نـــــگاه نمی ڪند باید بـداند این
#ناامــیدی القا همان شیطانی است
ڪه او را وادار به گناه ڪردن کرده
در نتیجه #نــباید به احساس منفی
خــود اعــتنا ڪند.
#شهید_محمد_حسین_حدادیان 🌸🌸
☆••●♡••🌸💝••♡●••☆
@sh_hadadian74
☆••●♡••🌸💝••♡●••☆
😈 #شیطان_کجاست ⁉️
واقعاشيطاטּرادرشهرنمیبينے🤭؟
اينجاست و بیداد میکنہ،مانمیبینیم🥀
📛 لابلاےكم فروشیهاےبقال محل!
💢 توےفحش هاےركيك همسایہ به همسایہ
⚠️روےروسرےبادبردهےدختركاטּشهر👱🏻♀
⛔️روےساپورت هاےبدن نما😣🚶♀
🚯 مردانےکہ خودشاטּرا مثل زטּآرایش مےکنند.👨💄
⬅️ تو واقعا صدای #خنده_هايش را نمیشنوے؟!🤡
🎶لاےموسيقےهاےتندماشين ها🚘
✖️توےدعواهاےبےانتهاےپدروپسر✖️
✖️توےبےاحترامےبہ پدرومادر✖️
🚸 بين جيغ هاےپيرزن مال باختہ!
⬅️ تو واقعا جولاטּدادنش را مياטּزمين و آسماטּنمیبينے⁉️
🎨نمیبينےدنياراچقدرقشنگ رنگ آميزےكرده؟!
🎭وبےآنكہ من وتوبدانیم "جاهليت مدرن" را برايماטּسوغات🔥 آورده است!
توےوجودمن وتوچقدرشڪ وشبهه #انداخته است🖤🏹
☢ توےرختخواب گرم ونرمت موقع نماز صبح📿
⚠️زماטּقايم ڪردن اسكناس هايت وقت ديدن #صندوق صدقات؟📭
🌐موقع باز كردن سايت هاےناجوراينترنت؟
#نفوذش را نمیبینے❌
میاטּتغییرلب وبینےوچهره انسانها🙈✋🏾
ودست بردטּدرکارخدا🕋✨
😬او همينجاست👊🏾
هرجا كہ حق نباشد🦅🌪
هرجا كه ازیادخدا #غافل باشیم😓
چقدربہ #شيطان نخ میدهيمـ؟!
👥اےمردم!ازگام هاےشیطان👣پیروے نکنید🤕🔥
همانااوبراےشمادشمنےآشکاراست🌚🍂
📖سوره بقره، آیه۱۶۸🌱
☆••~♡••🌸🦋••♡~••☆
@sh_hadadian74
☆••~♡••🌸🦋••♡~••☆
• 😇🌼 •
#سنگین باش!
#سبک باشی؛
#شیطون زود جابجات میڪنه
#گناه از خواهش نَفْس شروع میشه
میل به گناه ؛ نسیان ؛ غفلت ...
#شیطان ؛
منتظر تا ما بریم به طرف #غیرخدا
إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّے ...
#راه گریزے نیست
مگر #خدا بهانسانرحمڪند!
•~ وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ ...~•🌱
(یوسف/۵۳)
#شـہـید_محـمــد_حســــیـن_حـدادیـان 🥀
#کــپے_بـا_ذکــر_منـبــع_و_صــلـواتــ 📿
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
#رمان
#دمشق_شهرِ_عشق
#پارت_دوازدهم
📚 حتی روزی که به بهای وصال سعد ترکشان میکردم، در آخرین لحظات خروج از خانه مادرم دستم را گرفت و به پایم التماس میکرد که "تو هدیه #حضرت_زینبی، نرو!" و من هویتم را پیش از سعد از دست داده و خانواده را هم فدای #عشقم کردم که به همه چیزم پشت پا زدم و رفتم.
حالا در این #غربت دیگر هیچ چیز برایم نمانده بود که همین نام زینب آتشم میزد و سعد بیخبر از خاطرم پرخاش کرد :«بس کن نازنین! داری دیوونهام میکنی!» و همین پرخاش مثل خنجر در قلبم فرو رفت و دست خودم نبود که دوباره ناله مصطفی در گوشم پیچید و آرزو کردم ای کاش هنوز نفس میکشید و باز هم مراقبم بود.
📚 در تاکسی که نشستیم خودش را به سمتم کشید و زیر گوشم نجوا کرد :«میخوام ببرمت یه جای خوب که حال و هوات عوض شه! فقط نمیخوام با هیچکس حرف بزنی، نمیخوام کسی بدونه #ایرانی هستی که دوباره دردسر بشه!»
از کنار صورتش نگاهم به تابلوی #زینبیه ماند و دیدم تاکسی به مسیر دیگری میرود که دلم لرزید و دوباره از وحشت مقصدی که نمیدانستم کجاست، ترسیدم.
📚 چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و تا خواستم سوال کنم، انگشت اشارهاش را روی دهانم فشار داد و بیشتر تحقیرم کرد :«هیس! اصلاً نمیخوام حرف بزنی که بفهمن #ایرانی هستی!» و شاید رمز اشکهایم را پای تابلوی زینبیه فهمیده بود که نگاه سردش روی صورتم ماسید و با لحن کثیفش حالم را به هم زد :«تو همه چیت خوبه نازنین، فقط همین ایرانی و #شیعه بودنت کار رو خراب میکنه!»
حس میکردم از حرارت بدنش تنم میسوزد که خودم را به سمت در کشیدم و دلم میخواست از شرّش خلاص شوم که نگاهم به سمت دستگیره رفت و خط نگاهم را دید که مچم را محکم گرفت و تنها یک جمله گفت :«دیوونه من دوسِت دارم!»
📚 از ضبط صوت تاکسی آهنگ #عربی تندی پخش میشد و او چشمانش از عشقم خمار شده بود که دیوانگیاش را به رخم کشید :«نازنین یا پیشم میمونی یا میکُشمت! تو یا برای منی یا نمیذارم زنده بمونی!» و درِ تاکسی را از داخل قفل کرد تا حتی راه خودکشی را به رویم ببندد.
تاکسی دقایقی میشد از مسیر زینبیه فاصله گرفته و قلب من هنوز پیش نام زینب جا مانده بود که دلم سمت #حرم پرید و بیاختیار نیت کردم اگر از دست سعد آزاد شوم، دوباره زینب شوم!
📚 اگر حرفهای مادرم حقیقت داشت، اگر اینها خرافه نبود و این #شیطان رهایم میکرد، دوباره به تمام #مقدسات مؤمن میشدم و ظاهراً خبری از اجابت نبود که تاکسی مقابل ویلایی زیبا در محلهای سرسبز متوقف شد تا خانه جدید من و سعد باشد.
خیابانها و کوچههای این شهر همه سبز و اصلاً شبیه #درعا نبود و من دیگر نوری به نگاهم برای لذت بردن نمانده بود که مثل #اسیری پشت سعد کشیده میشدم تا مقابل در ویلا رسیدیم.
📚 دیگر از فشار انگشتانش دستم ضعف میرفت و حتی رحمی به شانه مجروحم نمیکرد که لحظهای دستم را رها کند و میخواست همیشه در مشتش باشم.
درِ ویلا را که باز کرد به رویم خندید و انگار در دلش آب از آب تکان نخورده بود که شیرینزبانی کرد :«به بهشت #داریا خوش اومدی عزیزم!» و اینبار دستم را نکشید و با فشار دست هلم داد تا وارد خانه شوم و همچنان برایم زبان میریخت :«اینجا ییلاق #دمشق حساب میشه! خوش آب و هواترین منطقه #سوریه!» و من جز فتنه در چشمان شیطانی سعد نمیدیدم که به صورتم چشمک زد و با خنده خواهش کرد :«دیگه بخند نازنینم! هر چی بود تموم شد، دیگه نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره!»
📚 یاد دیشب افتادم که به صورتم دست میکشید و دلداریام میداد تا به #ایران برگردیم و چه راحت #دروغ میگفت و آدم میکشت و حالا مرا اسیر این خانه کرده و به درماندگیام میخندید.
دیگر خیالش راحت شده بود در این حیاط راه فراری ندارم که دستم را رها کرد و نمیفهمید چه زجری میکشم که با خنده خبر داد :«به جبران بلایی که تو درعا سرمون اومد، ولید این ویلا رو برامون گرفت!» و ولخرجیهای ولید مستش کرده بود که دست به کمر مقابلم قدم میزد و در برابر چشمان خیسم خیالبافی میکرد :«البته این ویلا که مهم نیس! تو #دولت آینده سوریه به کمتر از وزارت رضایت نمیدم!»
📚 ردّ خون دیروزم هنوز روی پیراهنش مانده و حالا میدیدم خون مصطفی هم به آستینش ریخته و او روی همین #خونها میخواست سهم مبارزهاش را به چنگ آورد که حالم از این مبارزه و انقلاب به هم خورد و او برای اولین بار انتهای قصه را #صادقانه نشانم داد :«فکر کردی برا چی خودمو و تو رو اینجوری آواره کردم؟ اگه تو صبر کنی، تهش به همه چی میرسیم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#لبیک_یا_خامنه_ای✨
#شهید_محمد_حسین_حدادیان🕊
#کپی_با_ذکر_منبع_و_صلوات📿
࿇࿐᪥✧🍃🌻✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻✧᪥࿐࿇
#رمان
#دمشق_شهرِ_عشق
#پارت_شانزدهم
📚 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را میگرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!»
و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او #هوس شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!»
📚 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشیاش با همان زبان دست و پا شکسته #عربی به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...»
اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!»
📚 نفهمیدم چه میگوید و دلم خیالبافی کرد میخواهد #فراریام دهد که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر میبُره تا به تو برسه!»
احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینهام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر #شیعیان داریا نقشهای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!»
📚 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمیدونم تو چه #وهابی هستی که هیچی از #جهاد نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به #خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای رافضیها داریا رو هم مثل #کربلا و #نجف و #زینبیه به کفر بکشونن، امشب با من بیا!»
از گیجی نگاهم میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول #سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده #رافضی مهاجرت کردن اینجا!»
📚 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ میکرد که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن #ارتش_آزاد، رافضیها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن!»
نمیفهمیدم از من چه میخواهد و در عوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟»
📚 از #وحشت نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا #جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!»
تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!»
📚 من میان اتاق ماندم و او رفت تا #شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی #تظاهرات نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضیها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضیها تو حرم مراسم دارن!»
سالها بود نامی از ائمه #شیعه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام #امام_صادق (علیهالسلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت.
📚 انگار هنوز #زینب مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر میزد که پایم برای بیحرمت کردن #حرم لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار میکردم که ناچار از اتاق خارج شدم.
چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و میترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبالمان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را میسوزاند.
📚 با چشمانم دور خودم میچرخیدم بلکه فرصت #فراری پیدا کنم و هر قدمی که کج میکردم میدیدم ابوجعده کنارم خرناس میکشد.
وحشت این نامرد که دورم میچرخید و مثل سگ لَهلَه میزد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد #حرم مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد.
📚 بسمه خیال میکرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد میگفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«میخوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#شهید_محمد_حسین_حدادیان🕊
#کپی_با_ذکر_صلوات📿
࿇࿐᪥✧🍃🌻✧᪥࿐࿇
@sh_hadadian74
࿇࿐᪥✧🍃🌻✧᪥࿐࿇
❣﷽❣
#سبک_زندگی_قرآنی✨
🔻 #خوردن، #مسئولیت_داره.🔻
👌👌 یکی از دستورات قرآن، که بدون استثناء، همهمون بهش عمل میکنیم دستور خوردنه:😂😉😜
"کُلُوا" 👈 بخورید.
✔ همهمون این قسمت آیه رو بلدیم و بهش عمل میکنیم:
"کُلُوا وَاشْرَبُوا..." 👈 بخورید و بیاشامید.
🍉🍳🍗🍦🍺
📣📣... امّا یادمون باشه که از نظر قرآن، خوردن مسئولیت داره.😟😕😩
⛔️ در قرآن چندین بار دستور "کُلُوا" اومده، ولی هیچ کجا نمیگه بخورید، و برید دنبال کارِتون.
☝️ هر کجا گفته بخورید، بعدش از ما یه چیزی خواسته.
با هم چند تا از این آیات رو مرور کنیم.
👌 دقّت کنید: در بسیاری از این آیات، رویِ حلال و طیّب و طاهر بودنِ #رزق_و_روزی هم تأکید شده:
👇️👇️👇️👇️👇️
🕋 کُلُوا وَاشْرَبُوا مِن رِّزْقِ اللهِ وَ لَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ (بقره/۶۰)
👈 بخورید، ولی #گناه نکنید.
🕋 کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیِّباً وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ (بقره/۱۶۸)
👈 بخورید، ولی بعدش دنبال #شیطان راه نیفتید.
🕋 کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَ اشْکُرُوا لِله (بقره/۱۷۲)
👈 بخورید، ولی #شکر خدا رو بجا بیارید.
🕋 کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللهُ حَلَالًا طَیِّبًا وَ اتَّقُوا الله (مائده/۸۸)
👈 بخورید، ولی #تقوا هم داشته باشید؛ و خدا ترس باشید.
🕋 کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لَا تُسْرِفُوا (اعراف/۳۱)
👈 بخورید، ولی #اسراف نکنید.
🕋 کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَ لَا تَطْغَوْا فِیهِ (طه/۸۱)
👈 بخورید، ولی #طغیان و سرکشی و پردهدری نکنید.
🕋 فَکُلُوا مِنْهَا وَ أَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ (حج/۲۸)
👈 بخورید، ولی #فقرا رو یادتون نره، اونها رو هم اطعام کنید.
🕋 کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ اعْمَلُوا صَالِحًا (مومنون/۵۱)
👈 بخورید، ولی #عمل_صالح هم انجام بدید.
❗️❗️ حتّی قرآن میفرماید، ما به زنبور عسل وحی کردیم:
🕋 کُلِی مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا (نحل/۶۹)
👈 از شیره گلها بخور، ولی راه پرودگارت رو طی کن.
☝️یعنی خوردن، برای حیوانات هم مسئولیت داره.😯😳
حالا جا داره که بگیم، آدمهایی که #رزق_و_روزیِ خدا رو میخورن، و از زیر بارِ مسئولیت شونه خالی میکنند، از حیوانات 🐂🐑🐐🐪 هم کمتر هستند.
📣📣... از این به بعد، هر وقت خواستیم #غذا بخوریم، با دقّت بیشتری بخوریم.
☝️ با هر غذا خوردنی، یه مسئولیتی رو دوشمون داریم.
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
↷✨#ʝσɨŋ↓
°| ❥• @sh_hadadian74 🏴
❌آزادے #غربــــ
🔻تصویر سمت راست
معلمی #شیطان پرست ،
حڪم دادگاه فرانسه
در اعتراض والدین به
چهره ی خشن وی این
شخص #آزاد است
چون اندیشه هرڪس
متعلق به وی است
🔺تصویر سمت چپ
" #مریم بوجیتو" رئیس
شورای صنفی دانشجویان
دانشگاه سوربون ،
ورود وی به دانشگاه
ممنوع است ،علت
#حجاب وی میباشد.!!
⭕️ هر اندیشه ای جز #اسلام آزاده!
آزادی بیان غربی یعنی
فقط آزادید مثل ما فڪر کنین؟!😐
حقوق #زنان هم ڪه دیگه
خوردین یه آبم روش!
#اللهم_ارزقناشَهادة_فےسَبیلِڪــــ 🍃
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
🔵راهے براے گناه نڪردن🔵
📝 《امان نامه از گناه۰۰۰》
🌴امیــرالمـومـنین علے (ع) فرمـودند:
👈هر ڪس #نمازصبح را بر پا دارد و پس از نماز در جایش بنشیند و «سوره توحید» را #یازده مرتبه #قبل از طلوع خورشید قرائت ڪند آن روز مرتڪب گناه نمےشود، هر چند #شیطان به سوے او طمع ڪند.
«ثواب الاعمال، صفحه ۳۴۱»
#گناه
#سخنان_ناب
#شادی_روح_شهدا_صلوات 📿
#شهید_محمد_حسین_حدادیان 💫
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟☃