بسم الله الرحمن الرحیم
روی در ورودی مسجد با شیشههای رنگی ، نوشته ای باعنوان " ادخلوها بسلام آمنین 🦋 " به چشم میخوره ..
آقای بمانی رو به بچهها نشستن و درحال تعریف کردن خاطراتشون هستن ..
دختر خانما با چادرای سفید و مشکی حجاب کردن ، منظم کنار هم نشستن و به ایشون گوش میدن
صدای نامفهوم کوچولوی یکی از مربیهای محترم ، به صدای بقیه غالب شده .. ظاهراً بهونه گرفته و پیِ مادرش میگرده
بالای سر بچهها و در کنار سایر قسمتهای فضاسازی ، تصویر شهید مظلوم و مقتدر ، شهید سلیمانی به چشم میخوره
حین تعریف کردن خاطرات طنز از سمت استاد بمانی ، دختر خانما به همدیگه نگاه میندازن و ریزه ریزه میخندن ☺️
با وجود روزهداری ، بچه ها انرژی خودشون رو حفظ کردن ؛
واکنش بیهوای دخترخانما در جواب صحبت های استاد ، جالبه و ازشون یه تصویر بانمک ساخته ..
یه دریچه ی سبز رنگ از آشپزخونه به سمت داخل مسجد باز شده ، استکانا مرتب توی سینی چیده شدن و انتظارِ اذان مغرب رو میکشن !
پسر کوچولوی همراه مربی هم تشنهش شده و دنبال استکان میگرده
بعد از پایان صحبت آقای بمانی ، بچه ها پراکنده میشن ..
با نزدیک شدن به اذان ظهر ، هرکدوم به ترتیب وضو میگیرن و آماده ی نماز جماعت میشن
همگیشون چادر نمازایی که در دخترونه ترین و رنگی ترین حالت ممکن قرار داره رو سرشون میکنن 🧕 ، سجاده های جشن تکلیفشون رو کنار هم پهن میکنن و منتظر حاج آقا میمونن ..
#روایت_هیأت ۱
#روایت_خونه_تکونی 📿
#روز_اول
هيئت شباب الحسن ع
قبل از اومدن آقای روحانی ، نماهنگ پخش میشه ..
یکی از خدام در تلاشه تا بچه ها رو برای گفتن ذکر "یاعلی 💚 " باهم هماهنگ کنه
بعضاً کیف چادر و سجادهشون رو هم توی دستشون گرفتن و بهش مینازن
یه دختر طناز و ریزه میزه که جزو معتکفین نیست ، مرتب طول و عرض مسجد رو طی میکنه و قصد یکجا نشستن رو نداره
خدام عزیز ، بیمنت برای بچه ها وقت میزارن و قبل از اقامه ی نماز توضیحاتی راجب سایر برنامه ها میدن
همه ی گل دخترا شبیه فرشته ها شدن و برای حرف زدن با خدا لحظه شماری میکنن ..
دختر خانما از شب قبل طرح دوستی ریختن و حالا حسابی باهم گرم گرفتن
بعد از تلاوت قرآن توسط یکی از بچه ها ، حاج آقا میان و نماز جماعت در قشنگ ترین حالت ممکن برگزار میشه
پسر بچه ی معرف حضورتون 😁 ، از بین صفوف نماز جماعت عبور و مرور داره و مدام آبجیش رو صدا میزنه
بین دو نماز ، حین صحبت های آقای روحانی ، بچه ها هم کم و بیش باهم صحبت میکنن
بین اون ها دختر خانمی هست که روسری دوستش رو براش مرتب میکنه و دوستش برای تشکر ، اون رو تو آغوش میگیره ..
کمی بعد تر از نماز ، بچه ها تو گعده های جداگونه گروه بندی میشن ، هرکدوم با مربی های خودشون به درست کردن تسبیح مشغول میشن
مهره های براق و سبز رنگ با بند تسبیح بسته بندی شده به خود بچه ها سپرده میشه تا هنر خودشون رو به نمایش بزارن ..
#روایت_هیأت ۲
#روایت_خونه_تکونی 📿
#روز_اول
هيئت شباب الحسن ع
یه قسمت از مسجد به گذاشتن وسایل اختصاص داده شده ..
گوشه های دیگه ی مسجد با خیمه ی نماز و سنگر مرتبط به شهدا فضاسازی شدن
یکی از فرشته ها تو خیمه نشسته و با زبون صمیمانه و بچگانه ی خودش با خدا گپ میزنه (:
خدام و مربی های محترم حین صحبت با بچه ها حسابی ذوق به خرج میدن و اجازه نمیدن بهشون سخت بگذره
بعد از کار گروهیِ ساخت تسبیح توسط دختر خانما ، خانم دکتر خیلتاش با انرژی مضاعف تشریف میارن
در بدو ورود بچه ها جذبِ خوش رویی ایشون میشن و با میل خودشون پای صحبت های استاد مینشینن
دوستانه های دختر خانما به جد حفظ شده و هرکدوم با رفقاشون یه گوشه نشستن
تسبیح های درست شده ی ساعت قبل ، همچنان تو دست بچه ها میچرخه و هرزگاهی به همدیگه نشونش میدن
بعد از صحبت های خانم خیلتاش ، یکی از دخترای نازنین دکلمه خوانی از قبل آماده شدهش رو ، رو به دوستاش میخونه و بقیه از صدای با صلابتش لذت میبرن
مادرای عزیز مرتب تماس میگیرن و احوال دختر خانماشون رو از مربی ها میگیرن
زمان استراحت میرسه ..
هرکدوم مشغول یه کاری میشن
یکی تصمیم داره نماز بخونه
یکی از کافه کتاب ، کتاب منتخبش رو برمیداره و مشغول خوندن میشه 📚
یکی کم خوابیش رو جبران میکنه تا پر انرژی به بقیه روزش برسه
و یه تعداد مشغول بازی و گپ زدن با همدیگه میشن
قراره خاطرات خوب و جدیدی از این سه روز برای کوچیک ترها به یادگار بمونه ..
#روایت_هیأت ۳
#روایت_خونه_تکونی 📿
#روز_اول
• گزارش تصویری اعتکاف دختران
• رجب ١۴۴۶ | مسجد پنج تن
• روز دوم
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام
#گزارش_تصویری
#خونه_تکونی ۲ 📿