و اما بریم سراغ این اتاق
وحید و...... زحمت آماده سازی نور و پرده سبز و برقکشی این جا رو بعهده دارن
کلیپ هامون اینجا ضبط شده
#مهرآب
#خداحافظ_مادر
#گلدونه
#با_شباب
https://eitaa.com/joinchat/2021392529Cc32d2a56ab
بسم الله الرحمن الرحیم
بزرگترها گوشه و کنار مسجد تکیه دادن و منتظرن تا بچهها جای خودشون رو مشخص کنن
دختر خانما طبق همیشه با امانت حضرت زهرا مثل ماه میدرخشن ..
از میونشون یه تعداد محدود ، یه شال قواره بلند سیدی روی سر و دوششون انداختن و زیرش گم شدن 😁
بعد از پخش نماهنگ یکی یکی گوشاشون تیز میشه و لبهاشون تکون میخوره
هنوز مراسم شروع نشده که یکی از وروجکا دلتنگ پدرش شده و درِ گوشی از مادرش اجازه میگیره تا بره پیش پدرش ؛ حقا که دخترا باباییان
یه تعداد از خانمها خودجوش خادم خودشون شدن و سعی دارن به یه سمتی از مراسم نظم بدن
یکی از دختر کوچولوها با طمأنینه چوب شور توی دستش رو میخوره و با عشق خرچ خرچ میکنه و منتظر ایستاده تا برنامه شروع بشه ..
خواهر کوچولوها به جبران تموم بازیگوشیهای تو خونهشون ، اینجا دست برادر و آبجی کوچیکترشون رو گرفتن و براشون مادری میکنن !
خواهر که باشه جای مادر دل میسوزونه ، بمیرم برا دل زینب ..
#روایت_هیأت
#خداحافظ_مادر
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام
یه سری از آقا پسرا خودشون رو به طبقه بالای مسجد رسوندن و به جمعیت اشراف کامل دارن ، گهگاهی سرشون رو خم میکنن یه دستی از سر محبت تکون میدن
یکی از بچههای کناریم آروم و بیدغدغه تو آغوش مادرش نشسته ، به محض اینکه چشمش به حاج آقا میفته خودش رو صاف میکنه و مدام عمو فردینژادش رو صدا میزنه ..
شروع مراسم با صلوات همراه میشه
یکی از آقا پسرای گل از جلوی بچهها خم شده و سرش رو سمت مادرش چرخونده و ازش میخواد بره کنارش بشینه ..
یکی از شباب الحسنی ها بالا میاد و چند آیه ای از قرآن رو تلاوت میکنه
همون حین نگاهم به یکی از دوستای هم قد و قوارهش میفته که از دور بودن شاکیه و سعی داره جلوی جلو یه جا برای خودش سوا کنه
برخلاف سایر اوقات ، به بچه ها نزدیک ترم و حال و هوای دنیای متفاوتشون رو بهتر حس میکنم !
مجدد نماهنگ سلام فاطمه پخش میشه و بچه ها مثل همیشه کم نمیزارن و باهاش همخوانی میکنن
صحنه ای که قسمت ثابتی از شیطنت شبابالحسنیهاست تکرار میشه ! یکی از بچههای کوچولو موچولو پایه بلندگو رو بغل کرده و ظاهرا سعی داره از اون بالا بره ..
#روایت_هیأت
#خداحافظ_مادر
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام
همه لباسای مشکی رو تنشون کردن و به عزای مادرشون نشستن
گروه سرود فجر جاوید حاضر میشن و سرود مادر آب رو اجرا میکنن
یه پسر کوچولوی ناز ، چهار دست و پا خودش رو به پله های صحنه اجرا میرسونه و در تلاشه تا خودش رو جلوی بچه های گروه سرود جا کنه ، همون حین یکی از آقایون بچه رو از افتادن و اجرا رو از حواس پرتی نجات میده ..
ظاهرا حال حاج آقا مثل همیشه نیست !
اشک از گوشه ی چشم مادرا پایین میاد و روی گونههاشون میغلته ..
یکی از دختر خانوما میلش کشیده تا حین مراسم موهای قشنگش رو گیس کنه ، جلوی مادرش میشینه و ازش میخواد تا موهاش رو براش ببافه
دلم میخواد بیشتر از یبار برای زینب ، دختر فاطمه ی زهرا سلام الله بمیرم .. !
آقا کریم با یه اجرای متفاوت تو مراسم حاضر میشن
صحنه ای رو بازی میکنن که تا ابد ما رو عزادار کرده .. !
بچه ها با دقت گوش میدن و انگار خیلی خوب میدونن برای چی اینجان
حاج آقا میگه مادرمون جوون بود ..
ناخوداگاه نگاهم به سمت مادرای جوونی میچرخه که با بچه ی تو بغل اینجا نشستن ، مادرایی که هم دل خودشون به فرزندشون گرمه و هم دل جگرگوشهشون به اون ها !
صدای گریه ی این بچه های معصوم بلند میشه
#روایت_هیأت
#خداحافظ_مادر
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام
از عاشقانههای امام علی علیهالسلام و خانمشون زهرا سادات میگن ..
اونجا که فاطمه ی زهرا سلام الله گفت علی جان اشکات رو نبینم دورت بگردم (:
آقای دشتی از حضرت مادر میخونن
پدر ها به غیرتشون برخورده و کم نمیزارن !
آقای رضاقلی میون بچه ها میرن و همراه با اونها سینه میزنن ، شور بچه ها بیشتر میشه و نوای یا زهرا از زبونشون نمیفته ..
یه خانمی که انگار مادربزرگ یکی از کوچولوهاست دلش حسابی سوخته و ناآرومی میکنه
یواش یواش به انتهای مراسم نزدیک میشیم ..
شباب الحسنیها سلام همیشگی رو میدن و با یه خاطره ی جدید مسجد رو ترک میکنن ..
#روایت_هیأت
#خداحافظ_مادر
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام