#گزارش_تصویری
#مادرانه 4⃣
اول اینکه همونطور که در جریانید به دلیل شرایط آب و هوایی بخشی از مهمون های عزیز مون نتونستن بیان😔 و خیلی جاشون خالی بود💔
آقا محسن آقای عراقي🌹
مادر شهید آرمان علی وردی🌹
ضمنا
خیلی دوست داشتیم میزبان مادر شهید قربانی هم باشیم ولی اینم قسمت نشد☹️
#گزارش_تصویری
#مادرانه 5⃣
ولی خوب به جاش کلی مهمون و برنامه ی جدید داشتیم ☺️☺️☺️
یه گروه سرودِ جذاب و کار درست😍
و
پدر بزرگ آقا ایوالله همراهمون بودن😂
#گزارش_تصویری
#مادرانه 6⃣
از طرفی عمو فردی نژاد و آقا ای والله هم تو برف و بارون گیر کرده بودن و دیر رسیدن😂
ولی بازم سطح انرژی ها خیییلی بالا بود💪💪💪
اصلا بچه های شباب الحسن همینکه دورهم جمع میشن منتظر چیزی نمی مونن و دیگه منابع انرژی شون فعال میشه 😍😍😍
#گزارش_تصویری
#مادرانه 7⃣
اینم یه نما از پدر بزرگ آقا ایوالله و......
بادکنک آراییِ پر حاشیه مون
خوب پیش میاد دیگه
ماکه با شماها تعارف نداریم😂
گاهی وقتا مجبور میشی با کمترین امکانات بساط شادی بچه ها رو فراهم کنی
مثل همین بادکنک اراییِ دقیقه ی نودی🙈
ولی دم همه تون گرم🌱🙏🌱
کلی از مامان ها میخواستن بیان کمک مون بادکنک باد کنن😂
ولی الحمدلله به موقع از پسش براومدیم😁
#گزارش_تصویری
#مادرانه 8⃣
این جشن هم با همه ی حاشیه هاش و البته جذابیت های خاص خودش..
گذشت و خاطره شد....😌😌😌
#الحمدلله_که_مادرمی ❤️
الحمدلله واسه بودن تون شباب الحسنی ها 💞💞💞
#گزارش_تصویری
#مادرانه 9⃣
راستی...
یادتون نره👌👌👌
#آینده_تو_دستای_شباب_الحسنه ❤️
عیدتون مبارک🌹
الهی همه مون عیدی مون رو از دست های مادر سادات بگیریم😍🌱🙏
تا برنامه ی بعدی.....
دست علی یادتون💚
خدا نگه دارتون 🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
یه آقا پسر دم در حسینیه ایستاده و پیش مادرش بهانه میگیره ..
ظاهراً از اینکه زودتر نرسیده ناراضیه و تنها ماشین زمان میتونه متقاعدش کنه تا برگرده پیش بقیه دوستاش
اوایل مراسم آقا کریم حاضر میشن و همراه با حاج آقا ، حسابی تو اجرا و نقششون فرو میرن
حین نشستن یه پسربچه حواسم رو پرت خودش میکنه
کوچولوی خوش خندهایه و چشمای درشت مشکیش از خوشحالی برق میزنه
دختر خانمایی که به تکلیف رسیدن با چادرای گل گلی روی سرشون ، شبیه فرشته ها میدرخشن
یه آقا پسر شر و شیطون مانع های بین آقایون و خانم ها رو گرفته و ازش بالا میره ، یه گوشهش رو برای نشستن سوا کرده و سعی داره تعادل خودش رو روی اون حفظ کنه
یه تعداد از خادمای کوچولو هم چوب پَر آبی رنگی رو تو دستشون گرفتن و هرکدوم یه گوشه از مراسم رو به شیوه خودشون مدیریت میکنن
#روایت_هیأت ۱
#مضیف_الحسن_علیه_السلام
#میزنم_جار_شباب_الحسنی_ام
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام
#آینده_تو_دستای_شباب_الحسنِ
#مادرانه
بعضی از بچه ها برای اینکه قدشون برسه و بتونن جلو رو تماشا کنن ، دستاشون رو به شونه ی مادراشون تکیه دادن و رو پنجه پاهاشون ایستادن
همگی لباسای رنگاوارنگشون رو تنشون کردن و لبخند از رو لب هیچکدوم نمیفته
آقای دشتی با نفس گرمشون تولد مادر امام حسن جانمون رو بهشون تبریک میگن و بقیه هم با ایشون همراهی میکنن ..
نگاه کوچولوها حرکت fpv رو دنبال میکنه و براشون جذابیت داره
آقای قدمگاهی یکی از بچه محل های امام رضا علیهالسلام ، خوش انرژی و آماده حاضر میشن و بچه ها رو با خودشون همراه میکنن
پشت سرشون فرازی از وصیت نامه ی شهید مسلمانی زده شده
- ترکت هذه الدنیا طمعاً بلقاء الزهرا
عشق این خانم بین همه مشترکه ، بزرگ و کوچیک نمیشناسه ..
دو تا خانم کوچولو رو به روی هم نشستن و سرگرم بازین ، گهگاهی بینشون یه کل کل ریزی پیش میاد اما فوراً به صلح میرسن و خودجوش جلوی گیس کشی از هم رو میگیرن 😁
یه بابای مهربون نوزادش رو تو آغوشش گرفته و مدام در حال رفت و آمده تا بلکهم کوچولوشون آروم و قرار بگیره
مامان باباها کم نمیزارن و پا به پای بچه ها با مولودی دست میزنن
#روایت_هیأت ۲
#مضیف_الحسن_علیه_السلام
#میزنم_جار_شباب_الحسنی_ام
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام
#آینده_تو_دستای_شباب_الحسنِ
#مادرانه
مادر یکی از آقایونِ مادح به دعوت از هیئت تشریف میارن و یه جون به جونای آقا پسرشون اضافه میکنن
آقای قدمگاهی به همین بهانه از احترام به والده های محترم میگن
مابین هرکدوم از اجراها ، آقا کریم و حاج آقای فردینژاد یه فرصت برای ادامه ی کل کل هاشون پیدا میکنن
حین صحبت های آقایون ، تعدادی از بچه ها توی یکی از تکیه ها گرم ورجه وورجه شدن و صدای خنده های قشنگ و گاه و بیگاهشون گوشمون رو نوازش میده
کمی اون سمت تر یه دختر کوچولوی ناز نگاه عاقل اندر سفیهای به دوست کناریش میندازه ، بعد از کمی مکث با ملاحظه شال دوستش رو مرتب میکنه و موهاش رو با دستای کوچولوش میپوشونه
آقای قدمگاهی بین بچه ها راه میرن و از نزدیک باهاشون تعامل میکنن
انتظار مهمان مشهدیمون از بچه ها بالاست پس مرتب کات میدن و خواهان قطع و وصل اکو میشن تا بچههای شبابالحسن باهاشون هماهنگ بشن
ظاهراً لهجه ی یزدی و مِشدی کفایت نمیکرده پس آقای قدمگاهی زبان اردو رو هم به سبک مولودی به بزرگ ترا و بچههاشون آموزش میدن 😃
( از فردا تو پوستر میخوره آموزش زبان های زنده دنیا توسط تیم شبابالحسن )
#روایت_هیأت ۳
#مضیف_الحسن_علیه_السلام
#میزنم_جار_شباب_الحسنی_ام
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام
#آینده_تو_دستای_شباب_الحسنِ
#مادرانه
یه مادر عزیز لبخند ملیحی به دختر خانومشون تحویل میدن ، روسریش رو مرتب میکنن و براش گیره میزنن
ظاهرا آقایون مداح به کمتر از سرخ شدن کف دستِ بقیه رضایت نمیدن و نمیزارن انرژی کسی بیفته !
یه سری از بچه های ریزه میزه و دوست داشتنی ، متوجه حرف بزرگتر ها نمیشن اما با خنده ی بقیه میخندن و از خودشون ذوق نشون میدن
یه پسر بانمک میون جمعیت ایستاده و تمام سعیش رو میکنه تا برادر بزرگ تر از خودش رو بغل کنه
نام مولا امیرالمؤمنین ، روشنی بخش مجلس شده
ته تهای مراسم آقای قدمگاهی با لهجه ی شیرینشون دل و جانمون رو یه سر تا مشهدِ امام رضا میبرن و همونجا جا میزارن !
میگفت :
آقا جان شنیدوم خوب میخری
تا دلت بخواد داروم درد بی درمون نمیخوای ؟
تو که ای همه شلوغه از خوبا دور و برت
معلومه که مثل مو آدم داغون نمیخوای ..
#روایت_هیأت ۴
#مضیف_الحسن_علیه_السلام
#میزنم_جار_شباب_الحسنی_ام
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام
#آینده_تو_دستای_شباب_الحسنِ
#مادرانه
26.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
🔶گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
🔶گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
🔶گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
🔶گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود…
🌼مادر ترین #مادرانه ی عالم
پاییز ١۴٠٣
#هیئت_شباب_الحسن_علیه_السلام
#آینده_تو_دستای_شباب_الحسنِ
#میزنم_جار_شباب_الحسنی_ام
#با_افتخار_شباب_الحسنی_ام