از ساعت دو بعدازظهر تا هفت شب
صدای ناله هاش می اومد،
کمک میخواست از رفیقش اما نمیدونست رفیقش هم مجروحه و حتی نمیتونه حرف بزنه چه برسه به کمک...
بین ناله هاش، کسی که کیلومتر ها باهاش فاصله داشت، بهش گفت:«پسرم صحبت نکن برات خوب نیست، زخم هات رو ببند.»
گفت:حاج آقا کدوم زخمم رو ببندم؟ بازوم؟پهلوم؟...
تا لحظه شهادتش، صدای یارقیه هاش پشت بیسیم می پیچید!
#یا_فاطمه_الزهرا
#شهید_سجاد_عفتی
#شهدای_خان_طومان
#روز_بزرگداشت_شهدای_مدافع_حرم