از ساعت دو بعدازظهر تا هفت شب
صدای ناله هاش می اومد،
کمک میخواست از رفیقش اما نمیدونست رفیقش هم مجروحه و حتی نمیتونه حرف بزنه چه برسه به کمک...
بین ناله هاش، کسی که کیلومتر ها باهاش فاصله داشت، بهش گفت:«پسرم صحبت نکن برات خوب نیست، زخم هات رو ببند.»
گفت:حاج آقا کدوم زخمم رو ببندم؟ بازوم؟پهلوم؟...
تا لحظه شهادتش، صدای یارقیه هاش پشت بیسیم می پیچید!
#یا_فاطمه_الزهرا
#شهید_سجاد_عفتی
#شهدای_خان_طومان
#روز_بزرگداشت_شهدای_مدافع_حرم
گفت: تک تک مون مدیون شهدا هستیم!...
گفتند: چرا؟
گفت: یه جایی دیگه خط شکست، تانک ها وارد شدند،
جنگ تن به تن شده بود!
کلاش رو گذاشته بودیم زمین، نارنجک سمت همدیگه پرتاب میکردیم!
اونا که پرتاب میکردند میگفتند لااله الا الله محمد رسول الله
ما که پرتاب میکردیم میگفتیم
#لبیک_یا_زینب
میگفت: بهمون گفتند عقب نشینی کنید، حتی یه جا سردار رستمیان خودش میخواست بیاد.
بچه ها قبول نکردند عقب نشینی کنند و پیکر رفقاشون جا بمونه!
بچه ها قبول نکردند خان طومان که چهل کیلومتر با حلب فاصله داشت، سقوط کنه!
#نبرد_دائمی_حق_و_باطل
#جانباز_مدافع_حرم_محسن_بهاری
#شهدای_خان_طومان
#روز_بزرگداشت_شهدای_مدافع_حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میوندار هیئت حاج محمود کریمی بود،
نمیدونم داغ حسین علیه السلام باهاش چیکار کرده بود که در راه دفاع از خواهر حسین علیه السلام،
لحظات آخر،
ممتد از چشمانش خون جاری بود!...
#شهید_امیر_سیاوشی
#شهدای_خان_طومان
#روز_بزرگداشت_شهدای_مدافع_حرم