هدایت شده از 『وِتْرَ الْمَوْتوٓر』
در وصف علی بسبود این نکته که باید
اثبات کند شیعه که این مرد خدا نیست
شب عیدی
حرم ابالحسن علی بن موسیٰ
به یاد همهٔ رفقای وتر و نجوا هستیم
و همچنین کانالای آشنای دور و نزدیک:
💠دچار
💠در ره حق
💠حرف حق
💠شبیه ابر و طلبهٔ عکاس
💠۱۳۵
💠۷۵۹
💠قسم
💠حر
💠تفاح و جانان
💠بیت الاسرار
💠مزیل الهم
💠اغماء
💠عرف
💠پر پرواز
💠عطر یاس
💠کانون مشکات
💠آبی روشن
💠شائق
💠محبوب من :)
💠علمدار کمیل
💠مهاد
💠صوٓنا
💠نجوای بینهایت و نجوا مدیا
وبعضی از کانالایی که به رحمت خدا رفتن
و بعضی کانالایی که ممکنه الان تو ذهنم نباشن
#خلاصهاینکهجاتونخالی
@vetr_13
ོ شَبیهِ اَبر...
پارسیان و من... به قلم آقای آرمان آرین... #معرفی_کتاب @shabih_abr
پارسیان و من جلد اول _ کاخ اژدها
داستان اردشیر در زمانی آغاز میشود که جان جوانان قربانی و مغزشان خوراک مار های اژیدهاک شده و زندگی مردم با رنج و فقر و درد گره خورده است، آفریدون با همراهی چند تن از فرماندهانش منتظر آماده شدن اوضاع قصر، پایتخت و کشور برای قیام است، قیامی علیه ظلم و حکومت باطل و در کنارش آزاد کردن جمشید شاهِ پیشین که بر اثر غرور بیجا و کمخردی خود، سالهاست در دماوند زندانی و رنجها میبرد
کاوه با هنر آهنگری سلاح میسازد و سپاه را مجهز میکند، اردشیر، پسر فرمانده مهرداد به همراه ایرج پسر کوچک آفریدون روزها را به دنبال خوشی و کشف مکان ها و بریدن پای جاسوس ها تا شب سر میکنند
دست سرنوشت آنها را به جنگلی برده و برگ هایی را برایشان رو میکند که حال جزئی از تاریخ اساطیری ایرانیان است...
#ادامهدارد
ོ شَبیهِ اَبر...
پارسیان و من جلد اول _ کاخ اژدها داستان اردشیر در زمانی آغاز میشود که جان جوانان قربانی و مغزشان
پارسیان و من جلد دوم _ راز کوه پرنده
داستان اینبار با پسری به نامِ سیاوش
در کالبد شاهزاده ی ایران، پسر کیکاووس شاه
شروع میشود
با سفر و همراهیِ رستمِ دستان به مازندران، سرزمینی که هنوز تعدادی دیو به جا مانده از زمان طهمورث دیوبند در جان خود دارد
ادامه پیدا میکند
روایت، پس از هفت خان و نجات دادن گیو و توس و گودرز در اوج میایستد
سیاوش و تهمتن به پایتخت بازمیگردند او به قصر و پهلوان به میدان نبرد با تورانیان میرود
و در برگِ سرانجام این جنگ پایانی غمانگیز برای رستم رغم میخورد
همان پهلوان جوانی که به یکباره از دل توران زمین سربرآورد و بدنبال رستم میگشت و چندباری هم در میدان زورش را به رخ پهلوان ایران کشیده بود سرآخر با بازوبندی آشنا بر خاک های کنار پای تهمتن جان داد و قصه ی نبردِ رستم و سهراب را پایان بخشید ولی این بار قهرمان میدان بر طبل شادی نکوبید و خنده ایی به لب نیاورد
رستم ماند و حسرتی بیپایان و جنازه ی پسر عزیزتر از جانش...
حال داستان به آخر میرسد
رستم و رخش، زال و زواره و سیاوش به زابل رفته، خبری از اسفندیار و از دیار بلخ به گوش میرسد
اسفندیار رویین تنی که از هر مرگی ایمن است برای بدست آوردن حکومت، زنده یا مرده ی رستم را خواستار است و در این نبرد چه پیش خواهد آمد، الله اعلم
حکایت رستم به آخر خود رسیده و سفر سیاوش، شاهزاده ی ایران هم به توقف نزدیک است
چرا که صدای پای شغاد از کابل به گوش میرسد...
#ادامهدارد
ོ شَبیهِ اَبر...
پارسیان و من جلد دوم _ راز کوه پرنده داستان اینبار با پسری به نامِ سیاوش در کالبد شاهزاده ی ایران
پارسیان و من جلد سوم _ رستاخیز فرا میرسد
اسم بردیا که آمد دلم لرزید :)
و آرزو کردم که کاش روایت، روایتِ پسر کوچک کوروش هخامنش نباشد...
ولی آرزویم به گِل نشست و من محکوم به خواندن جلد سوم، با دانستن عاقبت شاهزاده کتاب را شروع کردم
این جلد را بیش از دو جلد قبل دوست داشتم ( جلد دوم را نیز...)
ارتباط بین افراد، گره عمیق قلبی آدم ها انقدر زیبا حس میشد و به تصویر کشیده شده بود که دوست نداشتم به پایان برسد
زیبایی رابطه ی بردیا و داریوش _ بردیا و کوروش و... را تا نخوانی متوجهش نخواهی شد، و ای کاش کمبوجیه هیچ گاه وجود نداشت
گرچه نمیشود
جهان از هابیل و قابیلِ اولیه همین گونه چیده شده و در این میان حسادت است که، مرگ میآورد...
جلد سوم روایت بردیا پسر دوم کوروش بزرگ است که با سفر وی همراه عموزاده اش داریوش به سوی بابل شروع میشود
پس از کشف راه ورود و فتح آن بدست سپاهیان پارس، مامور میشود نامه ای را به ری برساند، در راه دل به بهار میدهد، جانش شکوفه میزند و وجودش از گرمای عشق دخترکی بهاری میشود
اما این بهار عمری ندارد و خزان را به سرعت جایگذین خود کرده و قلب شاهزاده ی جوان را سرد میکند، و اگر داریوش نبود بردیا مرده ایی متحرک باقی میماند
عموزاده ی شر و شور دوباره خون به رگ زندگی بردیا تزریق و اورا جانی دوباره میبخشد، پس از ری بهدلیل بیماری پدر داریوش، به امید پیش بردن نقشه ها و دیدار زودهنگام دوباره از هم جدا میشوند و اگر داریوش میدانست این خداحافظی آخر است مطمئنا تا آخر خط کنار بردیا باقی میماند، چند وقت پس از بازگشت شاهزاده به پایتخت نامه ایی از کوروش دریافت و پس از چند روز جسد اورا تحویل میگیرد، پادشاه بزرگ مرد و غم، سرزمین عظیمی را در بر گرفت...
حال همه ی کشور و ایالات و تک به تک مردم که از محبوبیت و مهربانی و معصومیت بردیا خبر دارند، میدانند که پس از کوروش او جانشین و پادشاه جدید سرزمین است اما حسادتِ کمبوجیه داستان را عوض و برای ایران و سرزمین های اطراف تاریخ دیگری را رقم زد...
و حقیقتا چند برگ پایانی این سه جلد غافلگیرم کرد و من انتظار اینجور تمام شدن را نداشتم :)
محشر
محشر، محشر :))) ♥️
از دست ندید این سه جلد زیبا رو...
@shabih_abr
ོ شَبیهِ اَبر...
معرفی بعدی: 3 جلدی پارسیان و من ( شنبه احتمالا یا نهایتا یکشنبه قرار میگیره چون فعلا اواخر جلد دومم)
معرفی بعدی: سیاه صورت
زمان: ان شاء الله پس فردا که یه فاصله ایی بین معرفی ها بیوفته
کتب احتمالی در آینده : شب صورتی
ོ شَبیهِ اَبر...
پارسیان و من جلد سوم _ رستاخیز فرا میرسد اسم بردیا که آمد دلم لرزید :) و آرزو کردم که کاش روایت، رو
یادم رفت بگم که تیکه هایی از کتاب و میتونید با سرچ #پارسیانومن در کانال مطالعه کنید
از امروز قرار میدم :) 🌿