eitaa logo
ོ شَبیهِ اَبر...
658 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
40 ویدیو
13 فایل
دیوانہ دل است! بندِ برپاے چہ سود؟ :) @majnoon_hasan ☁️ ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17129007629558
مشاهده در ایتا
دانلود
ོ شَبیهِ اَبر...
پارسیان و من... به قلم آقای آرمان آرین... #معرفی_کتاب @shabih_abr
پارسیان و من جلد اول _ کاخ اژدها داستان اردشیر در زمانی آغاز می‌شود که جان جوانان قربانی و مغزشان خوراک مار های اژی‌دهاک شده و زندگی مردم با رنج و فقر و درد گره خورده است، آفریدون با همراهی چند تن از فرماندهانش منتظر آماده شدن اوضاع قصر، پایتخت و کشور برای قیام است، قیامی علیه ظلم و حکومت باطل و در کنارش آزاد کردن جمشید شاهِ پیشین که بر اثر غرور بی‌جا و کم‌خردی خود، سالهاست در دماوند زندانی و رنج‌ها می‌برد کاوه با هنر آهنگری‌ سلاح می‌سازد و سپاه را مجهز می‌کند، اردشیر، پسر فرمانده مهرداد به همراه ایرج پسر کوچک آفریدون روزها را به دنبال خوشی و کشف مکان ها و بریدن پای جاسوس ها تا شب سر می‌کنند دست سرنوشت آنها را به جنگلی برده و برگ هایی را برایشان رو می‌کند که حال جزئی از تاریخ اساطیری ایرانیان است...
ོ شَبیهِ اَبر...
پارسیان و من جلد اول _ کاخ اژدها داستان اردشیر در زمانی آغاز می‌شود که جان جوانان قربانی و مغزشان
پارسیان و من جلد دوم _ راز کوه پرنده داستان اینبار با پسری به نامِ سیاوش در کالبد شاهزاده ی ایران، پسر کیکاووس شاه شروع می‌شود با سفر و همراهیِ رستمِ دستان به مازندران، سرزمینی که هنوز تعدادی دیو به جا مانده از زمان طهمورث دیوبند در جان خود دارد ادامه پیدا می‌کند روایت، پس از هفت خان و نجات دادن گیو و توس و گودرز در اوج می‌ایستد سیاوش و تهمتن به پایتخت بازمی‌گردند او به قصر و پهلوان به میدان نبرد با تورانیان می‌رود و در برگِ سرانجام این جنگ پایانی غم‌انگیز برای رستم رغم می‌خورد همان پهلوان جوانی که به یکباره از دل توران زمین سربرآورد و بدنبال رستم می‌گشت و چندباری هم در میدان زورش را به رخ پهلوان ایران کشیده بود سرآخر با بازوبندی آشنا بر خاک های کنار پای تهمتن جان داد و قصه ی نبردِ رستم و سهراب را پایان بخشید ولی این بار قهرمان میدان بر طبل شادی نکوبید و خنده ایی به لب نیاورد رستم ماند و حسرتی بی‌پایان و جنازه ی پسر عزیزتر از جانش... حال داستان به آخر می‌رسد رستم و رخش، زال و زواره و سیاوش به زابل رفته، خبری از اسفندیار و از دیار بلخ به گوش می‌رسد اسفندیار رویین تنی که از هر مرگی ایمن است برای بدست آوردن حکومت، زنده یا مرده ی رستم را خواستار است و در این نبرد چه پیش خواهد آمد، الله اعلم حکایت رستم به آخر خود رسیده و سفر سیاوش، شاهزاده ی ایران هم به توقف نزدیک است چرا که صدای پای شغاد از کابل به گوش می‌رسد...