#عاشورایحسینی
#بیستوپنجممحرم
#نویسنده_مریمالساداتچاوشیزاده
شهادت ابا عبدالله و طفل شیرخوارش
وقتی امام حسین (ع) نظر کردو 72 تن از یاران و اهل بیت خود را شهید و کشته بر روی زمین دید، عازم جهاد گردید و با اهل خیام حرم وداع نمود .
مصائب امام حسین (ع) تمامی ، دل بریان و دیده را گریان می کند لکن مصیبت وداع از همه اندوهبارتر است ، مخصوصا وقتی که زنها و اطفال کوچک آن حضرت یا بستگانش دور او جمع شدند و گریه کردند امام حسین (ع) با امام زین العابدین (ع) که بیمار بودند ، وداع نمود به اینگونه که امام سجاد (ع) می فرمایند : پدرم مرا در برگرفت و به سینه ی خود چسباند در روز که کشته شد و خون ها از بدن مبارکش حوش می خورد و فرمود : ای پسر من ، حفظ کن از من دعائی را که تعلیم فرمود آن را حضرن فاطمه (س) و تعلیم غرمود به او رسول خدا (ص) و تعلیم نمود به آن ، حضرت جبرئیل از برای حاجت و مهم و اندوه و بالا های سخت که نازل می شود و امر عظیم و دشوار فرمود بگو :
بِحَقِّ یس وَ الْقُرآنِ الْکَرِیمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلَی حَوائِجِ السّائِلِینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِی الضَّمِیرَ یا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِینَ یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَی التَّفْسِیرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
گویند امام سجاد (ع)وقتی پدر بزرگوار خود را تنها و بی کس دید با حالت ضعف و ناتوانی راه میدان پیش گرفت . ام کلثوم او را فرمود برگردد ، حضرت سجاد(ع) می فرمود: ای عمه دست از من بردار و بگذار تا بروم و جهاد کنم .
حضرت امام حسین (ع) به ام کلثوم فرمود : او را بازدار تا کشته نگردد و زمین از نسل محمد (ص) خالی نگردد و بر در خیمه آمد و به حضرت زینب (س) فرمود: کودک صغیرم را به من بسپارید تا با او وداع کنم پس آن کودک معصوم را گرفت و صورت به نزدیک او برد تا او را ببوسد، که حرمله بن کامل اسدی تیری انداخت و بر گلوی آن طفل رسید و او را شهید کرد . پس آن کودک را به خواهر داد . زینب (س) او را بگرفت و امام حسین(ع) کفهای خود را زیر خون می گرفت همین که پر می شد به جانب آسمان افکند فرمود : سهل است بر من هر مصیبتی که بر من نازل شود ، پس با نیام شمشیر گودر در زمین کند و آن کودک را به خون خویش آلوده کرد ، پس او رادفن نمود و به میدان رفت و جنگ عظیمی نمود .
در میدان جنگ 8 دشمن عرصه را بر امام حسین (ع) تنگ کرده بودند، از چهار طرف دشمن حمله می کردند دشمن پنجم گرمای عرب بود (در جایی به آن گرما تنوان یافت )دشمن ششم ریگ های داغ میدان کربلا بود دشمن هفتم و هشتم تشنگی و گرسنگی بود که ساعتی جدا نمی شد ولی امام حسین(ع) دشمنان را مانند باد خزان که برگ درختان را میریزد هلاک می کرد پس از جنگ بسیاری که امام کرد از کثرت تشنگی راه فرات پیش گرفت ، کوفیان می دانستند که اگر آن جناب شربتی آب بنوشد ده چندان بکوشد و بکشد ولی به هر حال امام به شیعه رسید و اسب را به فرات راند و سخت تشنه بود حضرت فرمود : تو تشنه و من تشنه ام به خدا قسم آب نیاشامم تا تو بیاشامی ، اسب کلام آن حضرت را فهمید سر از آب برداشت پس امام فرمود من می آشامم و دست فرا برد تا آن حیوان بیاشامد که ناگاه سواری فریاد برآورد که ای حسین آب می نوشی و لشکر به خیمه هایت حمله کرده اند ! امام آب از کف بریخت و از شیعه بیرون تافت و به حرم رسید و دید کسی معترض حرم نگشته و حیله ای پیش نبوده و دوباره وداع نمود با اهل حرم و فرمود : چادر اسیری برسر کنند ولی زبان به شکوه مگشایید و سخنی مگویید که از مرتبت و منزلت شما بکاهد .
* فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذی اَکْرَمَنی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیاَّئِکُمْ *
ادامه دارد ... .💯
@shabih_shohad_bashim