eitaa logo
🌹 شبنم 🌹
380 دنبال‌کننده
38.9هزار عکس
27.7هزار ویدیو
359 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ستاره‌ها 🌹حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) 🔹وقتی از ایشان پرسیده بودند از کجا شما به این عظمت و مقام رسیدی؟ گفته بود: سال‌های سال خانمم مریض بود و من مریضی خانمم را برای تجدید فراش یا طلاق یا وانهادن او بهانه نکردم. سال‌های سال با او هم‌زیستی داشتم. او را تمیز می‌کردم. از آفتاب به سایه می‌بردم و از سایه به آفتاب و...، این‌گونه با او مدارا کردم تا خدا به من نظر کرد. 🌐 @shabnamshabna
ستاره‌ها 👈 آيت‌الله شهید بهشتی‌(ره) 🔹دکتر با لبخند همیشگی و مهر و محبت به استقبالم آمد. بعد از سلام و احوال‌پرسی پرسید: کاری پیش آمد؟ گفتم: یکی از مقامات سیاست خارجه به تهران آمده و اصرار دارد با شما ملاقات کند. نگاهی به من کرد. انگار که تقاضای بی‌موردی کرده باشم و بدون هیچ تأملی گفت «من این ملاقات را نمی‌پذیریم، مگر این‌که امام به من تکلیف بفرمایند. اگر ایشان این تکلیف را نمی‌کنند، نمی‌پذیرم. چون برای خودم برنامه دارم و امروز که جمعه است، متعلق به خانواده است. در این ساعت باید به فرزندانم دیکته بگویم و در درس‌ها به آن‌ها کمک کنم و به کارهای خانه برسم. روز جمعه من مخصوص خانواده است.» دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. می‌دانستم اصرارم فایده ندارد. خداحافظی کردم و از محضرش مرخص شدم. 🌐 @shabnamshabna
شهدا 🌹شهید زین‌الدین با رتبه ۴پزشکی به دعوت نامه دانشگاه سوربن فرانسه جواب رد داد و شهید آقاسی هم علی‌رغم رتبه ممتازی در دانشگاه تورنتو کانادا برگشت ایران. استدلالشان این بود که درحال حاضر در جنگ نظامیم و کشورمان به ما نیاز دارد! ایران را جوانان با غیرت ایرانی به قله‌های پیشرفت می‌رسانند.🌹 🌐 @shabnamshabna
ستاره‌ها 🌹آیت‌الله احمدی میانجی(ره) 🔹یکی از علمای بزرگوار، آیت‌الله میانجی را دعوت کردند تا در مکه مکرمه پاسخ‌گوی حجاج بیت‌الله‌الحرام باشند. ایشان پاسخ منفی دادند. فرزندانش به او گفتند که آقا! چرا قبول نمی‌کنید؟ ایشان فرمودند: چون مادرتان مریض است و من باید از او پرستاری کنم. فرزندان گفتند ما از مادر پرستاری می‌کنیم، شما به مکه مشرف شوید. ایشان فرمودند: نه‌، من خودم باید پرستاری کنم. بیم این دارم که مادر شما تقاضایی داشته باشد و خجالت بکشد از شما درخواست کند. 🌐 @shabnamshabna
علما 🌹درسی از علامه 🔹یکی از علما به رحمت خدا رفته بود. دوستم گفت من باید کارت دعوتی ببرم منزل علامه و از ایشان برای شرکت در مراسم دعوت کنم بیا با هم برویم. زنگ را که زدیم ایشان به خاطر کهولت سنی که داشتند یواش یواش آمدند و در را باز کردند. از خودکاری که در دست داشتند فهمیدیم مشغول مطالعه بوده اند. نامه را که دادیم خداحافظی کردیم. ایشان فرمود: الان شرایط پذیرایی از شما را ندارم و مشغولم ولی یک لحظه صبر کنید. بعد از چند دقیقه بازگشتند و گفتند این دو جلد کتابم را به عنوان دو لیوان چایی از من بپذیرید. ان‌شالله پذیرایی باشد برای وقت دیگر. نام کتاب «صد کلمه در معرفت نفس» بود. ✍️📕🙏🕌 🌐 @shabnamshabna
▪️فاطمیه؛ از مهم‌ترین منازل سلوک ایام فاطمیه، ایام ابراز محبت به حضرت زهرا(س) یکی از منازل مهم سلوک است، بلکه از عظیم‌ترین این منازل است؛ چراکه در ظرف آن ابراز محبت به مادر حقیقی مؤمنان سیده صدیقه حضرت زهرا(س) است. محبت ایشان، جمع بین محبت به مقام نبوت و مقام ولایت بوده و حقیقت وجودی ایشان رابطه‌ بین دو مقام نبوت و ولایت است. این رابط بودن، دارای حقیقتی در ملکوت عالم و در مقامات نورانی اهل‌بیت(علیهم السلام) است، و در عالم دنیا نیز این‌طور جلوه کرده است که ایشان، دختر نبی اکرم(ص) و از سوی دیگر، همسر ولی خدا و مادر ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند، و نور پیامبر(ص) از طریق ایشان به ائمه منتقل شده است. 📗استاد محمدرضا عابدینی، ادب عاشقی، نشر معارف، ص 29. 🌸🍃🌼🍃🌸🍃 👌خاطره شیخ حسین انصاریان از کار شگرف یک کاسب تهرانی 🔹 در روایتی در اصول کافی آمده است: رسول خدا(ص) می‌فرمایند مومن کسی است که همه مردم به خیر او امیدوار و از شر او در امان هستند و همان گونه که بیان شد، خداوند چنین انسان مومنی را بهترین جنبنده عالم می‌داند. 🔹 در همین خیابان خاوران تهران، من دوست کاسبی داشتم که برای او در دهه آخر صفر منبر می‌رفتم و سالها پیش از دنیا رفت. چند وقت پیش شاگرد آن آدم بعد از منبر پیش من آمد و گفت که صاحب کار من در روزهای آخر عمر خود حدود ۵۰۰ چک برگشتی به من داد و گفت صاحبان این چک‌ها احتمالا پول نداشته‌اند تا آن را پاس کنند، تمام این چک‌ها را به حیاط خانه ببر و آتش بزن تا من دود شدن آنها را ببینم و خیال من راحت شود که به بندگان خدا فشار نیاورده‌ام. 🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🖤 أسماء ايستاده بود توي اتاق، پابه‌پا می‌کرد تا رسول خدا(ص) برود. پيامبر فرمود «به همه گفته‌ام بروند. كاري داري؟!» اسماء گفت «من به خديجه قول داده‌ام شب عروسي فاطمه كنارش باشم. خديجه در آخرين لحظات عمرش نگران فاطمه بود، می‌گفت شب عروسي، هر دختري با مادرش حرفي دارد ولی دختر من تنهاست». پيامبر اشك ريخت و براي اسماء دعا كرد. 📌 انتخابی از کتاب مادر آفتاب، نوشته مهرالساداات معرك‌نژاد •┈••✾•🌿🖤🌿•✾••┈• 🖤 علي مقداري جو از مردي يهودي قرض گرفت. چادر فاطمه را هم به عنوان گرو گذاشت. يهودي چادر را برد خانه. همان شب زن يهودي ديد چادري كنار اتاق می‌درخشد، تمام اتاق را هم روشن كرده. به شوهرش گفت. يهودي تعجب كرد. آمد توي اتاق. نور چادر دختر رسول خدا را كه ديد تعجبش بيشتر شد. هشتاد نفري از خويشانش را آورد، همگي مسلمان شدند. 📌 انتخابی از کتاب مادر آفتاب، نوشته مهرالساداات معرك‌نژاد •┈••✾•🌿🖤🌿•✾••┈• 🖤 بعد از رفتن پيامبر گريه می‌کرد؛ زياد. مردم مدينه گفتند «خسته شديم! به فاطمه بگو يا روز گريه كند يا شب» علي بيرون شهر، نزديك بقيع براي فاطمه سايبان زد؛ شده بود بيت‌الاحزان. بعد از رفتن دختر پيامبر برخي از مردم مدينه مي‌گفتند: پيامبرمان همين يك دختر را داشت. تشييع جنازه‌اش كه نبوديم،‌ لااقل بگوييد قبرش كجاست؟! 📌 انتخابی از کتاب مادر آفتاب، نوشته مهرالساداات معرك‌نژاد •┈••✾•🌿🖤🌿•✾••┈• 🖤 به فضه گفتند «خادمه خانه دختر رسول خدايی» روز اول فاطمه نشست روبه‌رویش «فضه جان! يك روز من كار می‌کنم، يك روز تو» فاطمه اما هر روز كار می‌کرد. 📌 انتخابی از کتاب مادر آفتاب، نوشته مهرالساداات معرك‌نژاد •┈••✾•🌿🖤🌿•✾••┈• 🖤 سلمان، فاطمه را كه ديد گریه‌اش گرفت؛ به خاطر لباس‌هایش؛ چادرش، از 12 جا، وصله‌خورده بود. گفت «دختران پادشاهان روم و ايران لباس حرير و سندس می‌پوشند و دختر پيامبر خدا چادري پشمي كه تازه 12 وصله هم دارد!» خبر كه به پيامبر رسيد، فرمود «سلمان! دخترم از سابقين است». 📌 انتخابی از کتاب مادر آفتاب، نوشته مهرالساداات معرك‌نژاد •┈••✾•🌿🖤🌿•✾••┈• 🌐 @shabnamshabna
🌷چی بودیم و چی شدیم!؟ 🌷رفتار جالب شهید غلامعلی پیچک در کودکی 🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 @shabnamshabna
🌹 سیره رفتاری مدافعان حریم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) 🔰 در عملیات آزادسازی بوکمال بر اثر موج انفجار شدید، علیرضا با شدت به دیوار خورد. در آن لحظه فقط یک جمله به یکی از دوستان گفت: مقداری طلا در جیبم است که مربوط به مردم است. این را گفت و شهید شد. این طلاها را بچه‌ها پیدا کرده بودند و به علیرضا داده بودند تا به مسئولان تحویل بدهد. 🌹 شهید علیرضا جیلان 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 خیرین بی‌نشان 🔰 من جرئت نمی‌کردم از برخی مشکلات جلوی محمد صحبت کنم، چون منقلب می‌شد و تمام پولش را برای رفع آن مشکل می‌داد. 🌹 شهید محمد سخندان 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 خیرین بی‌نشان 🔰 بعد از شهادت همسرم پیامکی آمد که شما هزینه فلان بچه را چند ماه است که واریز نکرده‌اید. آن موقع تازه فهمیدم که همسرم چند بچه یتیم را سرپرستی می‌کرد. 🌹 شهید حسین رضایی 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 خیرین بی‌نشان 🔰 بعد از شهادت همسرم پیامکی آمد که شما هزینه فلان بچه را چند ماه است که واریز نکرده‌اید. آن موقع تازه فهمیدم که همسرم چند بچه یتیم را سرپرستی می‌کرد. 🌹 شهید حسین رضایی 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 سیره رفتاری مدافعان حریم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) 🔰 وقتی در بسیج بود شب‌ها در راهرویی که بیرون پایگاه بود و چراغ روشن داشت، مشغول مطالعه می‌شد. به او گفتم: چرا در این سرما اینجا درس می‌خوانی؟! تو حق به گردن این پایگاه داری؛ بدون این‌که مزدی بگیری تمام در و دیوار اینجا را گچ کاری کردی. تزئینات اینجا هم که کار توست. هادی گفت: من درس را برای خودم می‌خوانم، پس نباید از نوری که هزینه‌اش را بیت‌المال می‌دهد استفاده کنم. اما در راهرو چراغ‌ها تا صبح روشن است. 🌹 شهید محمدهادی ذوالفقاری 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 سیره رفتاری مدافعان حریم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) 🔰 یک روز در خیابان یک مغازه پنچری را نشانم داد و گفت: به این مغازه پانصد تومان بابت تنظیم باد لاستیک موتور بدهکارم. دیروز که آمدم اینجا پول خرد نداشتم. امروز هم که تعطیل است. همیشه روی بدهی‌هایی که داشت حساس بود و روی کاغذ کوچکی می‌نوشت و کنار مانیتور می‌چسباند که اگر عمرش به دنیا نبود من باخبر باشم و بدهی‌هایش را پرداخت کنم. 🌹 شهید حمید سیاهکالی 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 سیره رفتاری مدافعان حریم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) 🔰 یک روز در خیابان یک مغازه پنچری را نشانم داد و گفت: به این مغازه پانصد تومان بابت تنظیم باد لاستیک موتور بدهکارم. دیروز که آمدم اینجا پول خرد نداشتم. امروز هم که تعطیل است. همیشه روی بدهی‌هایی که داشت حساس بود و روی کاغذ کوچکی می‌نوشت و کنار مانیتور می‌چسباند که اگر عمرش به دنیا نبود من باخبر باشم و بدهی‌هایش را پرداخت کنم. 🌹 شهید حمید سیاهکالی @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 سیره رفتاری مدافعان حریم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) 🔰 در عملیات آزادسازی بوکمال بر اثر موج انفجار شدید، علیرضا با شدت به دیوار خورد. در آن لحظه فقط یک جمله به یکی از دوستان گفت: مقداری طلا در جیبم است که مربوط به مردم است. این را گفت و شهید شد. این طلاها را بچه‌ها پیدا کرده بودند و به علیرضا داده بودند تا به مسئولان تحویل بدهد. 🌹 شهید علیرضا جیلان 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 دستگیری از ضعیفان 🔰 بعد از شهادتش یکی از دوستانش گفت متوجه شدم شهید علیخانی بعد از آن‌که از محل کارش خارج می‌شود به ساختمانی می‌رود و مشغول کارگری می‌شود. از کار او خیلی تعجب کردم. برای همین به آن ساختمان رفتم و از پیرمردی که آنجا بود پرسیدم: این آقایی را که الان اینجا مشغول کارگری بود، می‌شناسی؟ گفت: بله. پرسیدم: کارگر این ساختمان است؟ حقوق می‌گیرد؟ گفت نه یک روز آمد و گفت: شما چرا با این سن بالا کار می‌کنید؟ گفتم: مجبورم چون مشکلاتی دارم و دخترم هم نان‌خور خانه من است و باید او را کمک کنم. این جوان گفت: من از لحاظ مالی خیلی نمی‌توانم برای شما کاری کنم، اما می‌توانم وقتی از محل کار می‌آیم، چند ساعت به جای شما کار کنم تا شما استراحت کنید. 🌹 شهید محمدحسین علیخانی 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 امر به معروف 🔰 کمال روی امر به معروف و نهی از منکر حساسیت خاصی داشت. گاهی در ماشین بودیم و می‌دید خانمی حجابش را رعایت نمی‌کند، حتی با زدن یک بوق سعی می‌کرد او را متوجه اشتباهش کند. می‌گفتم: کمال جان! او که متوجه نمی‌شود تو برای چه بوق می‌زنی؟! می‌گفت: اگر اهل باشد متوجه می‌شود. 🌹 شهید کمال شیرخانی 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 امر به معروف 🔰 بنده قبل از ازدواج چادری نبودم. همسرم هم هیچ‌گاه به من نمی‌گفت که دوست دارم چادری شوی. به یاد دارم که نخستین هدیه‌ای که به من داد، یک کتاب و یک چادر بود. گفت: وقتی فهمیدی این چادر از کیست و چه هدفی دارد، شروع کن و چادر سر کن؛ درواقع نصیحت کردنش هم خاص بود. 🌹 شهید حسین رضایی 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 خدمت به مردم 🔰 در جبهه که بود به هر بهانه‌‌ای در هر زمان، سنگر به سنگر می‌رفت و از احوال رزمنده‌ها با خبر می‌شد. روی در اتاقش نوشته بود «در هر ساعت از شبانه‌روز که خواستید در بزنید،‌ من بیدارم». همیشه به رزمنده‌ها توصیه می‌کرد قدر خودتان را بدانید چون شما برگزیده شدید تا از حریم اهل‌بیت دفاع کنید. 🌹 شهید حجت‌الاسلام محمد رضایی 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 خیرین بی‌نشان 🔰 با این‌که عباس ازدواج نکرده بود، ولی سه فرزند معنوی داشت؛ دو پسر و یک دختر که از قبل از شهادتش تابه‌حال در کنار ما بوده و خواهند بود و واقعاً برای ما مثل دیگر نوه‌هایمان هستند. 🌹 شهید عباس آبیاری 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 خیرین بی‌نشان 🔰 در بین صحبت‌های مسئولان خیریه‌ای که علی هم عضوش بود، فهمیدم پسرم از خیلی وقت پیش عضو این موسسه خیریه بوده و حتی در مقطعی از او با عنوان کم سن‌ترین خیّر تقدیر شده بود. در میان خانواده‌هایی که آمده بودند یک کودک 9 ساله به نام علی‌اصغر بود که شهید امرایی از شش‌سالگی او را تحت سرپرستی خود قرار داده بود. علی‌اصغر می‌گفت «یک‌بار علی آقا به من گفت: دعا کن شهید بشوم تا برایت یک دوچرخه بخرم». علی‌اصغر هم گفته بود عمو! اگر تو شهید شدی چطور برایم دوچرخه می‌خری؟! شهید در جوابش گفته بود «برایت یک دوچرخه آسمانی می‌خرم». بعد از برگزاری چهلم علی، ما از طرف پسرمان دوچرخه‌ای برای علی‌اصغر خریدیم. 🌹 شهید علی امرایی 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 خدمت به مردم 🔰 پسرم در طول عمر 22 ساله‌اش، 45 بار خون اهدا کرد. بسیار سخاوتمند بود. در هشت حادثه تروریستی که در پاراچنار صورت گرفت در شش‌تای آن حضور داشت و به مردم و مصدومان کمک می‌‌کرد. در همین حملات،‌ 13 مرتبه به مردم اهل سنت خون داد. هرگز نگاه نمی‌‌کرد طرف مقابلش چه کسی است؛ غنی است یا فقیر، ‌سنی است یا شیعه. همین‌که متوجه می‌شد نیاز به کمک دارد او را یاری می‌کرد. یک‌بار از او پرسیدند: چرا به اهل سنت خون می‌دهی؟ گفت«شاید همین خون من باعث مهر و محبت آنان به اهل‌بیت شود». 🌹 شهید سرتاج حسین خان از زینبیون 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
▪️دوستدار معاويه بود. در مدحش شعر مي‌گفت و كينه امام را داشت. امام را كه ديد ديگر چيزي نفهميد، چشمانش را بست و دهانش را باز كرد. هرچه توانست گفت اما امام ساكت بود. حرف‌هايش كه تمام شد، ديد امام لبخند مي‌زند. از حال و احوالش مي‌پرسد و كيسه‌اي به او مي‌دهد تا خرج زندگي‌اش كند. سرش را پايين انداخت. شرمنده شده بود. محبت امام بدجوري در دلش افتاد، برگشت. ديگر ورد زبانش امام بود و تعريف از او. افتاده بودند دست و پاي امام را مي‌بوسيدند؛ خودش با پنجاه نفر از خويشانش، همه شيعه امام شده بودند. 🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 @shabnamshabna