روح!
آنقدر دوستت دارم که ساحل شن هایش،اسمان ستاره هایش و من تورا(: -یاقوت خانم
اونقد دوستت دارم که بیا بغلم'🤝'
روح!
خسته شدم از بازی کردن رول کسایی که دنیارو به کتفشون گرفتن.
خسته شدم از بس خودمو گول زدم.
شاید وودکای داخل یخچال من رو اروم تر میکرد.
یا کمی ماری.
موسیقی ملایم؟ یک سفر چند روزه؟ خوردن غذای مورد علاقم؟
یا انواع و اقسام قرص های ارام بخش ..
ولی نه.
هیچ چیزی نمیتونست به اندازه خواب من رو اروم کنه.
چند روزی،چند هفته ای خواب ..
روح!
گور بابای سختی. بیافرار کنیم. بلاخره یه جا پیدا میشه غم نباشه توش.
فرار کنیم به کجا بریم؟
با کی بریم؟
چرا بریم؟
کی تهش جز خودت میمونه برات؟
که اکثر مواقع همونم نیست،حتی سایت.
روح!
چالش نوشتن 30 روز روز اول: شخصیت خود را توصیف کنید روز دوم: چیزهایی که شما را خوشحال می کند. روز
خواهری لوس ، مهربون و پر حرف.
برادری مطیع، سر به هوا و رومخ.
کاش بتونم پیدات کنم رو کوچولوی من.
خیلی وقته تو من گم شدی،حل شدی و منو تنها گذاشتی با خودم.
فکر هایی که با گذشتن زمان صد چندان میشه مثل کتابای نیمه تمومِ تو کتابخونه.
دلم مرد از بس چشم انتظارت موندم که بیای و منو از این چار دیواری ِاتاق،شهر،دنیا نجاتم بدی.
ولی خب این روزای سردو خشک تهش بهارِ . .