سلام جناب.
شمارا میشناسم، از کودکی .
قبل از پا به این جهان گذشتنم، نون نمک خورده شما بودم.
شما را به من شناساندند!
از همان وقتی که در روضه هایتان مادرم به من شیر میداد.
اقای حسین'ع' نمیدانم چه و چگونه شد که مهرتان به دلم افتاد و با همه ی نا خلفی هنوز هم فدایِ خم ابرویی از دخترشما هستم.
در این سالها وقتی سور صدای ولادت و محرم در گوش شهر میپیچد، شرمندگی و آشوبی مرا از خود وا میدارد.
منِ تهی دست و رویی سیاه را چه به استقبال عید شما آمدن؟
عبدی نبوده ام که شما خواستی و هدیه ای ندارم که در باب ُ منزلت شما باشد.
اما تنها هدیه ای که بهایش ۱۷ سال زندگی باشد ،جز محبتت نمیتوان پیدا کرد.
حُب من به شما خالصانه کودکانه ست.
این حُب را از من نگیر ،کم مکن، که خالی میشود، زندگی ام.
اقای حسین مرا پناهنده ی کربلایت کن و بمیران مرا در گوشه ای ضریحت.
بمیران این روسیاهی هارا و مرا گره بزن به خود و خانواده ات.
به گرد و غبار بین الحرمت ،روحم پر میکشد، وقتی محب الحسین باشد لقبم.
محب الحسین-