روح!
سلامم به توهرکسی. حالت که خوب باشد . هر کسی جانم میدانی، باید یاد بگیرم . باید یاد بگیرم آدمهای تنفر
سلامم به تو هر کسی دوست داشتنی ام^^
مدتیست که خبری نگرفتم از روحم.
امیدوارم روزهای خوبت را سپری کنی.
این روزها بیشتر از پیش خسته ام.
آدمها گاهی اوقات سر هیچ و پوچ وا میدهند، جا میزنند و ادامه نمیدهند.
این روز ها کاملا خوب و معقول به نظر میرسم اما نه.
دلیلی ندارد کسی بفهمد کی و چرا آشوب حالم.
هر کسی جان چه کسی برایش مهم است که تو در اسمانها لی یا در عمیق ترین چاه زندگی ات؟
از سر عادت همیگشی احوالت را میپرسند و از ان بی تفاوت رد میشوند.
اصلا به کسی چه؟
زندگی من به کسی چه؟
من و تو کافی هستیم برای خوردن غم های من.
مگه چقدر غصه جا میشود در یک مشت نه چندان بزرگ؟
کاش ادمهایم لیاقت داشتند جای تورا بگیرند.
اما احتمال فرود امدنِ یک فیل پرنده بر روی سر من بیشتر است تا این موضوع.
کاش هر کس که من را دوست صدا میزند ریشه ی تنفر از من در وجودش سبز شود و برود.
نمیدانم کجا ،رفتنش کافیست.
شب شد و مغز بی گناه تو هم هدف گرفته ام هر کسی.
خدا نگهدارت باشد**
اسارت که تنها به غل ُزنجیر و میله های فولادین ختم نمیشود.
کافیست دوچشم آهو گونه تورا مجذوب خودش کند،
آن وقت است که خودت تن به اسارت می دهی!متنها در انعکاس چشمانش.
گاهی هم چند کلمه در کنار هم کویر خیالت را بارانی میکند.
و اسیر مشتِ کوچکی فکرُ خیال میشوی.
یک روز هم می آید که در پیچ خم زندگی دست پایت را گم میکنی ودر بندِ عادتی رها نشدنی می شوی.
آنجاست که باید با هزار زور و زحمت، این زنجیر درهم بشکنی تا شکسته نشوی.
عادت است،غول فکر است،عشق است!
نمیشود که به امان خدا واگذارش کنیم و دستی دستی زندگی خودمان را به آتش بکشیم.
یک لبخند هم پروشان میکند و لنگر بدبختی را در زندگی می اندازند.
اسارت که غل زنجیری نمیخواهد،یک دل پر آشوب میخواهد..