روح!
میدونم با تو میرسم تهش ولی تهش نمیرسم بِت.
اگه حال داشتی بعضی وقتا سر بزن به خوابم"
روح!
سلام هر کسی ِخوبم. سر خوش یا آشفته حالی؟ دلتنگی صبرم را لبریز از بودنت میکند اما همان مثقالی ذوق نو
سلامم هر کسی به تو.
حال هوایت افتابیِ افتابی باشد..
جان من، روزها مثل رعدُ برقی در آنی میگذرد.
و همچنان من همانم که در روز های قبل، هفته ها پیش و ماه های قبل بودم.
همان طور ارام و همانطور مشوش.
در دلم غوغایی به پاست و کتابی از سوال های نپرسیده و بیجواب.
اما فقط یک سوال در ذهنم آنقدر میچرخد که سرگیجه بگیرم.
لیاقت هم دست خود آدمهاست؟
لیاقتی که سخت به دست می آید و به پلک برهم زدنی نیست نابود میشود..
همین یک کلمه و تفکر،زندگی میسازدُ ویران میکند؛اما آنی که خرابه تحویل گرفت، باید بداند که بر روی خرابه جای خانه ساختن نیست.
هر کسی جانم لیاقتت را نثار هر کس ناکسی نکن چون که هر مجنونُ دیوانه سزاوارت نیست.
باشد که روز باشد این تیره شب هایت-خدانگهدارِتو.
روح!
از اینجا که منم حسین 'ع' ته مرامه برامون.
از اینجا که منم دو دوتای حسین'؏' بینهایته،نه چهار تا!
روح!
اخرین بار ها هم بحثش جداست. *وجای غمش اینه هر لحظه اخرین باره.
اون وقتی که بعد از مدتها تو با خودت تنها شدی هم بحثش جداست.
روح!
اگه حال داشتی بعضی وقتا سر بزن به خوابم"
تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد..
میگفتند حرف زدن بیخود ترین کار دنیاست.
اما من میگویم درست حرف نزدن بیخود ترین کار دنیاست.
نمیدانیم و نمخواهیم قبول کنیم این مشکلات بخاطر درست حرف نزن است چون دو طرف حق به جانب با خودخواهی تمام حق را به خود میدهند و سکوت میکنند. همین ها حاضرند تا خود قیامت سکوت برقرار کنند تا کلامی از زبانشان بچرخد برای حل مشکلشان.
و اینطور میشود که دلگیری ها و دلخوری جمع میشودو جمع میشود تا جایی که مثل بادکنک بیش از حد باد شده بترکند و بوم!
درد ها به مانند شاپرک ها اند،از جنس پروانه اند اما نه رنگین و نه نماد زیبایی.
شاید خوش رنگ لعاب نباشند اما باز هم با ارزش اند..