بین این هلهله تنها شده باشی،سخت است
یار و همراهِ غزل ها شده باشی سخت است
هر چه با رود دوی،باز به دریا نرسی
مایه ی خنده ی دریا شده باشی سخت است
همه از هر طرفی بر تو کنایه بزنند
از غم و درد،سراپا شده باشی سخت است
همه با دست،تو را تیرِ اشارهِ بزنند!
مثل یک قابِ تماشا شده باشی سخت است
یوسفی نیست که دستم بدهم بر دستش
همچو پیریِّ زلیخا شده باشی سخت است
درد من مرهمی از جنسِ رفاقت میخواست
سال ها غرق تمنا شده باشی سخت است!..
ای خدا این گرهِ کور مرا بازش کن
اینچنین غرق معما شده باشی سخت است
#محمد_ثاقبی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#پروانهایدردامعنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۰ 🎬
به کوچه خودمان رسیدیم...چشمم به درخانه مان افتاد,خانه ای که روزگاری پرازخنده وشادی وامنیت بود برایم ,اما انزمان که امنیت داشتیم قدرش رانمیفهمیدیم ومدام ازسرخوش مینالیدیم واکنون که امنیتمان لگدکوب استران داعشی شده بود ,میفهمیدم که چه چیزی را از دست داده ام...
درخانه ما بازبود..مشخص بود که غارت شده وکسی هم ساکنش نیست...بوی مرگ از خانه به مشامم میرسید.
نگاه کردم لیلا شانه هایش به شدت میلرزید ودانستم که چرا......اخر خداااا چرااااا؟به چه گناهی؟؟؟
ابوعمر درخانه رابازکرده بود وچون دید ما محو خانه خودمان هستیم ,به زور مارا چپاند داخل خانه...
خاله هاجر روی حیاط بود تاچشمش به ما وابوعمر افتاد گفت:اینها دیگر کیستند؟؟ازصبح غیبت زده که بروی مهمان بیاوری؟
ابوعمر خنده ای کردوگفت :میهمان نیستند,کنیز خریدم برایت ,دیگر نمیخواهد دست به سیاه وسفید بزنی وفردا هم باخیال راحت بابچه ها برو به خانواده برادرت در روستا سربزن وچندماهی هم انجا بمان ونگران این نباش که من تنها هستم ,این کنیزان بامن هستند,ودرحین گفتن این حرفها روبنده را از صورت ما کنارزد...
خاله هاجر داشت لبخند میزد ازاینهمه مهرشوهرش که نسبت به او روا داشته...
تاچشمش به من افتاد خنده روی لبانش خشکید وبه سمتم حمله کرد...با هروسیله ای که به دستش میرسید بر بدن من بینوا میزد,موهایم رامیکند باانگشتانش پوست سروصورتم را میخراشید وفحش وناسزا بود که نثار من وپدرومادرم میکرد....
اخربه چه گناهی😭😭
#ادامه_دارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
نقش بازی میکنیم اما نمیدانیم، #عشق!
جایگاهش بودنِ یک ذره هم تزویر نیست
#الهه_نودهی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
در کشاکش تمام سختیها
و کم آوردنهایی که زندگی
برایمان رقم میزند
هیچگاه اسیرِ عظمت
درد و غم مباش
که خدای تو
از تمام آنچه که دلت را
آزرده، بزرگتر است..
هرگز نهراس ازاینکه آینده ای نامعلوم را به خدایی که آشناست بسپاری ..
🌓🌓🌓🌓
شب زیباتون درپناه خدا
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح مثل معجزه میماند
آغاز یک زندگیست دستهایت را بگشا
خودت را به صبح پیوند بزن
امروز را زیبابنگر چون بهترینی
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون پراز خیر وخوبی
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
جز مهرِ تو که بود و نبود دل من است
از هرچه هست و نیست دلم را تکانده ام
#نگین_نقیبی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
باز آدینه رفت و من ماندم
زیر بار شکنجه ی هجران
دردهایم ندید درمانی
از فراقم کسی نداد امان
شعرهای مرا به گریه بخوان
تا بفهمی چه می کشم از غم
اشک بارد ز واژه واژه ی آن
می کند بغض از آن گلوی قلم
شعرهایم همیشه منتظرند
مطلعش درد و رنج و حسرت و آه
بیتهایی چو کلبه ی احزان
با ردیفی ز ذکر وااسفاه
وزن هایی همیشه نامیزان
از سر اضطراب این هجران
گشته مدفون به شعر دردم از
استعارات دور از اذهان
شعر من را نمی کند تقطیع
غیر امیدها و فاصله ها
سکته ها می کنم به هر مصرع
دارم از دوریش به دل گله ها
هجر او دست داده با اطناب
شادی من اسیر ایجاز است
خسته ام ازفراق اما دل
در تمنای خلق اعجاز است
مانده ام در میان خوف و رجا
از تفاسیر فتنه های فراق
فتنه ی او به دامنم افتاد
از کدامین طریق با چه سیاق
آخر شعر می رسم به خودم
فتنه شاید خودم فقط باشم
باید از جرم خویش توبه کنم
تا به کی در ره غلط باشم
راه را با گنه بر او بستی
ای که در عشق مدعی هستی
سالها با نفاق و بد عهدی
قلب او را نگو که نشکستی
پس بیا از مسیر خود برگرد
راه خورشید از تو می گذرد
عسکری گر نمی شوی آدم
پس تو را مرگ با خودش ببرد
#سید_عسکر_رئیس_السادات
#حضرت_مهدی
#منتظرانه
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
حرفِ دلِ سجاد که بر منبر بود
انگار که خطبه های پیغمبر بود
تا فاش کند غدیر و عاشورا را...
در شام...تمامِ خطبه اش حیدر بود
#مجیدبوری
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
نگاه من
میروی ومیرنجی از نگاه خون بارم
تا بکی تو می کوشی دم بدم به آزارم
آهوی دوچشم تو کرده مست و مدهوشم
این من و پریشانی کم نوان وبیمارم
میروی ومی خندی با رقیب من آری
میدهی چنان رنجم کی شوی پرستارم
بسکه خون دل خورده این دل پریشونم
مرگ خود طلب کرده خوب ببین تو رخسارم
میدوم بدنبالت هم چو آهوی وحشی
با کمان ابرویت میزنی تو هر بارم
واژه ها ی من حیران مانده زین پریشانی
تاسحر بیاد تو چون همیشه بیدارم
#صدیقه_شاداب_نیک
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
همراه تو داغ را فراموش کنم
خشکیدن باغ را فراموش کنم
دستان مرا بگیر در دستت تا
یکعمر فراق را فراموش کنم
#نوروز_رمضانی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky