باز آدینه رفت و من ماندم
زیر بار شکنجه ی هجران
دردهایم ندید درمانی
از فراقم کسی نداد امان
شعرهای مرا به گریه بخوان
تا بفهمی چه می کشم از غم
اشک بارد ز واژه واژه ی آن
می کند بغض از آن گلوی قلم
شعرهایم همیشه منتظرند
مطلعش درد و رنج و حسرت و آه
بیتهایی چو کلبه ی احزان
با ردیفی ز ذکر وااسفاه
وزن هایی همیشه نامیزان
از سر اضطراب این هجران
گشته مدفون به شعر دردم از
استعارات دور از اذهان
شعر من را نمی کند تقطیع
غیر امیدها و فاصله ها
سکته ها می کنم به هر مصرع
دارم از دوریش به دل گله ها
هجر او دست داده با اطناب
شادی من اسیر ایجاز است
خسته ام ازفراق اما دل
در تمنای خلق اعجاز است
مانده ام در میان خوف و رجا
از تفاسیر فتنه های فراق
فتنه ی او به دامنم افتاد
از کدامین طریق با چه سیاق
آخر شعر می رسم به خودم
فتنه شاید خودم فقط باشم
باید از جرم خویش توبه کنم
تا به کی در ره غلط باشم
راه را با گنه بر او بستی
ای که در عشق مدعی هستی
سالها با نفاق و بد عهدی
قلب او را نگو که نشکستی
پس بیا از مسیر خود برگرد
راه خورشید از تو می گذرد
عسکری گر نمی شوی آدم
پس تو را مرگ با خودش ببرد
#سید_عسکر_رئیس_السادات
#حضرت_مهدی
#منتظرانه
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky