eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتی مرا به نام، صدا هم نمی‌کند دردا که فکر حال مرا هم نمی‌کند ‌ بیمار چشم اویم و آن سنگدل مرا درمان که بگذریم، دعا هم نمی‌کند! ‌ منت گذاشت بر من و عهدی دوباره بست منت گذاشت، گرچه وفا هم نمی‌کند... ‌ غم مثل کودکی ست که آغوش عشق را محکم گرفته است و رها هم نمی‌کند ‌ زاهد خیال طعنه رها کن، که مرد عشق گر طاعتی نکرده ریا هم نمی‌کند! ‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو مرا یاد کنی یا نکنی باورت گر بشود، گر نشود حرفی نیست … اما … نفسم می‌گیرد، در هوایی که نفس‌های تو نیست … 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در غروبی کویر قم خسته چشم در راه پاک مهمان داشت تشنه بود و لب عطشناک اش چشم بر دستهای باران داشت چشمهای کویر خسته ز شوق در دلش شور عشق بر پا شد تا که چشمش به کاروان افتاد دل خشکیده اش چو دریا شد تن تفتیده سبزه زار ی شد چشم خود را چو چشمه سار ی دید لب خشکش چو غنچه ای وا شد باغ پاییز را بهاری دید از شعف در خودش نمی‌گنجید میهمانش رسیده بود از راه قم پر از نور گشته بود آندم دیگر از ره رسیده بود آن ماه مرد و زن آمده به استقبال ماه بانو نشسته بر هودج همه نامحرمان عقب رفتند ناقه میبرد موسی خزرج اوست ناموس کبریا آرام سر به زیر افکنید ای مردم یکصدا خیر مقدمش صلوات تا نماید جلوس برکت قم عصمت الله چون فرود آمد همه بر احترام افزودند هم زنان چون کنیز درگاهش هم که مردان غلام او بودند دختر پاک موسی جعفر خواهر شاه ملک ایران بود ذکر روی لبش رضا جان و مقصدش بعد قم خراسان بود هیفده روز و شب فقط روضه روضه های اسارت زینب روضه ی کوفه بود و شام بلا اشگ در چشم و روضه اش بر لب روضه ی رنج کوچه و بازار روضه ی تشت و سنگ از روی بام روضه های رقیه خاتون و روضه های خرابه، آه از شام 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
گلبانگ قرآن ای سرت خورشید تابان بر فراز نیزه ها حنجرت گُلبانگ قرآن بر فراز نیزه ها تا خلیل آسا میانِ آتشِ دونان شدی پا نهادی در گلستان بر فراز نیزه ها آسِمان بارید خون در ساغر سرخِ شفق تا تو را می دید عطشان بر فراز نیزه ها حُرمت مهمان ندانستند آن قوم عنود از جفا بُردند ایمان بر فراز نیزه ها طور سینای دگر شد بر فراز نی پدید یا که شد اکرامِ مهمان بر فراز نیزه ها آفتاب از روی گلگونت اگر شرمنده گشت دید چون خورشید رخشان بر فراز نیزه ها بر ولای تو "محمد" جانِ خود دارد نثار ای تو مهتابِ درخشان بر فراز نیزه ها سروده ای قدیمی: آذر ۱۳۹۱ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلبلی‌ در سینه‌ می‌ نالد‌‌ ،هنوزم‌ کین‌ چمن‌ با‌ خزان‌ هم‌ آشتی‌ وگُل‌ فشانی‌ میکند ما  به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
با قامت برگ وباد وباران آمد پاییز ‌درنگ نکرد شتابان آمد گرما که بریده بود طاقت از ما با باد خنک به گل عذاران آمد بر پیکر هردرخت خود رامی‌زد با برگ وبر ریخته چون جان آمد پاییز به انزوای خود دل گرم است با بوی خوش سحر شتابان آمد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
آب فـــــرات مقصدش ڪام تو بود یا حسین مهر بتول در پــــی جام تو بود یا حسین مرغ دلم چو پر ڪشید از همه آشیانه ها آخــــــر ڪــار منزلش بام تــــــو بود یا حسین ای تو جمال جلـــــوه ها جلوه ی تو جمال حق صبح ازل بهانه ام شام تو بـــــــــود یا حسین امر خـــــدای مهربان بوده دلیل بندگــــــــــــی بنده ی بیقرار هم رام تو بـــــــــود یا حسین ڪرب و بلا پریده ام صید تو گشته این دلم گو ڪه نوای نینوا دام تو بـــــــــــــود یا حسین آنچه رسیده از خدا واسطه اش ولای توست هر چه دهد خدا مرا وام تو بــــــــــود یا حسین هر دل مخلصی ڪه شد بنده و عاشق خدا شاه ڪلید قفل او نام تو بـــــــود یا حسین 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از متن زندگی تو خط خورده ام ولی تذهیب می‌شوند در آخر کنار ها.... ꕥ◍⃟ @niloofaranehha
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🦋 🎬 انور همینطور که به طرف قفسه های ازمایشگاه میرفت گفت: وقتی صبح بهم خبردادند که بیمارستان صحرایی مورد حمله افراد ناشناسی,قرارگرفته وتمام بچه ها,یعنی گنجینه ی اسراییل را غارت کردند,اصلا فکر نمیکردم که کار تو باشه ,تا وقتی ساعت تورا,همون که توی بی شرف داخلش ردیاب کارگذاشته بودی رابا چشم خودم ندیدم باورم نشد که کار کار دخترمن است ومن ماردر استین پرورش دادم. بااین حرف انور مطمین شدم که بچه ها به سلامت نجات پیدا کردند,لبخندی روی لبم نشست که با بطری ازمایشگاهی که انور به سمتم پرتاب کردوبه سرم برخورد کرد,متوجه انور شدم. انور:اره بخند دخترک جاسوس,بخند که نوبت خنده من هم میرسه,ودوباره فریاد زد:من الاغ همون دفعه که تواورشلیم اون پسرک عماد را از دستم دراوردن واسیرم کردند وتوشدی زورو ونجاتم دادی باید بهت شک میکردم....وای که من,اسحاق انور با شصت سال سن از دخترکی عراقی رودستم خوردم.... اما این راز راهیچ جا برملا نمیکنم وخودم میدانم وتو,شیشه ی بسیارکوچکی را از یخچال ازمایشگاه دراورد وگفت :این را میبینی,یک ویروس جهش یافته است که به شدت مسری هست ,قراره روتو امتحانش کنم تا ببینم عوارض مخربش تا کجاها هست.....وخنده ی وحشتناکی کرد وادامه داد نترس موش کوچلوی من,الان باهات کار دارم,این ویروس را یک وقت دیگه روت امتحان میکنم... کل تنم خیس از عرق شده بود,وزیرلبم زمزمه میکردم(یا صاحب الزمان,ادرکنی ولاتهلکنی) انور از داخل یخچال ازمایشگاه دوتا حباب تزریقی بیرون اورد. اولی را بالا گرفت وگفت:این رامیبینی ,تزریق یک بار ازاین ماده باعث عقیم شدن کامل فرد میشه وحباب دومی را بالا اورد وادامه داد واما اگر با این ماده مخلوط بشه,باعث مرگ جنین نه ماهه هم میشه,جنین چند روزه را طی چندثانیه نابود میکند. خدای من این جانی میخواست اول حساب بچه,یابچه های من رابرسد وبعد.... باید کاری کنم, اما اگر کوچکترین حرکتی کنم ,انور را هوشیارمیکنم ومطمینا بااسلحه ی کمریش کارم راتمام میکند,پس نمیتوانم اسلحه ام را از جورابم دربیارم اما طبق شناختی که از انور داشتم ,اگر روی اعصابش راه میرفتم,تمرکزش را از بین میبردم واینجوری فلجش میکردم و نمیتوانست هیچ کاری انجام دهد وحداقل برای خودم وقت میخریدم...شاید صدام را از میکروفن گردنبند میشنیدند شاید علی بیاد....با به یاد آوردن علی اشک از چشمام سرازیر شد,انور تا گریه ام را دید,در حالی که ماده ی حباب اولی را داخل سرنگ میکشید گفت: چیه مارمولک ترسیدی؟گریه میکنی؟؟ من با جسارتی درصدام گفتم:ترس؟؟!!اونم از ابلیس شکم گنده ای مثل تو؟؟هی چی فکر کردی؟؟من شیعه ی مولا علی ع هستم همون که در خیبر ,قلعه ی یهودیها وصدالبته اجداد تورا با دستان نیرومندش از جا کند وتو که هستی؟تویی که سروسردار ومرادت شیطان است ,شما یک مشت غارتگر وظالمید که حتی سرزمینتان غصبی است,تو وامثال تو برای سلامتیتان ,احکام دین من را رعایت میکنید یعنی حتی ازخود دین درست وحسابی ندارید,شما یک قوم برگزیده خدانیستید, شما یک مشت انگل هستید که درکثافات خودتان میلولید,قوم برگزیده من هستم,شوهرم علی است ,قوم برگزیده شیعیان مولاعلی ع هستند که به زودی زود حجت زنده ی خدا,امام دوازدهم ما همان که شما سعی به دستگیریش دارید,می اید وریشه ی شما را از جا خواهد کند ومیشود انچه که باید بشود وبراستی زمین از آن صالحان است.... به خدا قسم به صدق حرفها ودرستی کلام من اطمینان دارید اما چاره ای جز جنگ ندارید اخر,شما حزب شیطانید وما حزب الله.... درست حدس زدم,انور با شنیدن رجز خوانی من ,خشکش زده بود,حباب دوم دست نخورده بود وسرنگ حاوی موادحباب اول در دستان لرزان انور بود. ناگهان انور مثل گراز وحشی به سمتم حمله ور شد.... ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🦋 . پایانی : انور به سمتم حمله ور شد,دریک چشم به هم زدن چاقوی ضامن دار را از جیبم دراوردم وهمزمان که چاقو را به شکم گنده انور فرو میکردم,سوزشی شدید در شانه ام حس کردم.... مرتیکه ی شیطان صفت سرنگ را به شانه ام فرو کرده بود وکل موادش راخالی کرد. انور که از حمله ی من غافلگیرشده بود وصدالبته پشیمان که چرا بدن مراحین ورود بازرسی نکرده,درحالی که دستش روی شکمش بود ,عقب عقب رفت وکنار میز ازمایشگاه رسید ,کلیدی رافشار داد که صدای اژیر بلندی درفضا پیچید ,خم شدم اسلحه کمری را از جورابم دراورم که لوله ی,اسلحه ی انور را روبه من گرفته بود دیدم... صدای سفیر گلوله یا گلوله هایی در فضا با صدای اژیر درهم امیخت ودیگر چیزی نفهمیدم.... وقتی چشمانم را باز کردم, خودم را زیرسقف چوبیی یافتم,با شتاب خواستم بلندشوم که سوزشی در بازو همراه دست مهربان علی ,مرا وادار کرد تا بخوابم.... کم کم ,همه چیز داشت یادم میامد...من ....انور...ازمایشگاه....علی.... عه علی که اینجاست.. میخواستم حرف بزنم,تمام توانم را جمع کردم وباصدای ضعیفی پرسیدم:علی,کجا بودی؟من کجام؟اینجا کجاست.... علی:من رفته بودم با مبارزین دیگه اون فرشته های کوچلو رانجات دهم,فرشته های کوچلو جاشون امنه وخدارا شکربه موقع به داد تو رسیدم,یه گلوله به بازوت اصابت کرد امانگران نباش ,خوب میشی,انور هم یک گلوله حرومش کردم والانم ما بیرون از خاک رژیم اشغالگر قدس هستیم...درروستایی نزدیک بیروت در لبنان....سلما نیروهای حاج قاسم ما رانجات دادند....اصلا من وتو جز نیروهای حاج قاسم بودیم....بالاخره باهمین نیروها قدس را فتح میکنیم شک نکن..... خدا راشکر کردم که از دام عنکبوت رها شدم وبا تصویر زیبا ونورانی حاج قاسم که درخیالم شکل گرفت در حالی که باخودم میگفتم:((ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت,,همانا سست ترین خانه ها,خانه ی عنکبوت است)) دوباره چشمانم بهم امد وبخواب رفتم..... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
کتاب 📚 ای در دام عنکبوت داستان دختری ایزدی که همزمان با ورود داعش به موصل عراق ،مسلمان میشود و به چنگ نیروهای داعش اسیر میگردد و در اردوگاه دواعش ،جنایات آنها را با چشم خود میبیند و زندگی تلخی را تجربه می کند ، پس از مدتی از چنگ داعش میگریزد و دست تقدیر او را به اسرائیل می کشاند و..... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایستگاه خزان...علی جعفری.mp3
4.74M
من همان مرد عاشق بهارم... آنجایی که فروردین تو را شکوفه کرد ...و تقدیر تورا به من داد. روزهایم سبز گذشت و امسال خزان فتح و الفتوح خودش را رقم زد. ..پاییز لشکر کشید و دنیا رنگ باخت و تو نیز... مهر هنوز جای پایش خشک نشده بود که رد پاهای رفتنت را در غم انگیزترین غروب تاریخ نفس کشیدنم به یادگار گذاشتی.. .یادگاری تلخ که گاهی در اوج تنهایی خیالم تمام آنچه در خود دارد را می‌دَرد و عجولانه خودش را به ایستگاه وداعمان می‌رساند.. بغض دوباره تمام مرا تسخیر میکند.. اینجا پاییز است...گاهی آسمان شاداب و گاهی نگاهم غم انگیز،می‌بارند... بعد از من با هر که خواستی از عاشقانه هایتان بگویید نامی از من مبر... تا کسی به سادگی ام نخندد... و عشق از اعتبار نیوفتد... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـــــــدایا ♥️ وقتی دلم نا آرام است؛ می دانم در جایی تو را از یاد برده ام! مرا دریاب که این خسته دل نیاز دارد نگاهت را.... 🌓🌓🌓🌓 شبتون‌ دلارام‌ ودلنشین‌ 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح جمعه تون بخیر و شـادی براتون آدینه ای پُر از نشاط شادی و خوشبختی آرزو میکنم امیدوارم امروز رو با سلامتی و دل خـوش همراه با خاطراتی زیبـا در کنار خانواده و عزیزان دلتون سپری کنید 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون پراز خیروخوبی 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دریغ... نبود رسم وفا آخر این طریق رفیق به جان خسته ی یاران زدی حریق رفیق گذشته است زمانی ولی مرورِ زمان نمی کند کم از این غصه یِ عمیق رفیق چقدر ریب و دورویی؟ چقدر ننگ و دروغ؟ کجاست آن سخن ساده و رحیق رفیق چقدر درد کشیدن از این کلامِ پریش؟ چقدر حسرتِ آن گویشِ بلیغ رفیق شهیدِ مکتبِ خدمت هنوز هم هستی عجیب در دل آماجِ تیر و تیغ رفیق کسی به جایِ تو آمد،که در مقام قیاس نیامده به لب ما به جز دریغ رفیق 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
«گویند کسان بهشت با حور خوش است» خیام نوشت: «آب انگور خوش است» بگذار کنار حور و انگور و بهشت! یک لحظهٔ با حسین محشور خوش است 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چگونه خنده نقش بسته بر لب انارها زمان رفتن نشاط باغ و سبزه‌زارها؟! کجای زندگی به کام تلخ باغبان نبود که دلخوشی او شده صدای برگ و‌بارها دوباره باغ خالی از حضور گرم عشق شد نشسته بر دل زمان وجب وجب غبارها در انتظار مانده‌ام غریق شوق و التماس نفس کشیدنم شده شبیه بی‌قرارها درون باغ خشک ده انار چیده‌ام ولی بدون تو همیشه بوده‌ام در انتظارها نمی‌رسی و هرشب از سکوت خانه بغض هم دچار ضجه می‌شود کنار اضطرارها نگاه می‌کنم به حال خسته‌ام که در قفس شده شبیه اضطراب چشم بچه سارها 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
❤️یا مهدی(عج) جمعه و بغض گلو و دل بی تاب و دو چشم که به راه اند مگر جمعه موعود رسد...! " 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
در گلشن غم ژاله فراوان دارم هر روز دو سه غصه ی پنهان دارم باران زده بر صورت پاییزی من هر چند که ریشه در بهاران دارم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 لحظه ای خالی نمی ماند، اگر دقت کنیم روزها خورشید و شب ها ماه می آید حرم 🔘شعرخوانی در مدح حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها کانال رسمی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🇮🇷🇵🇸🇮🇷 هم قدرت انتفاضه را می‌دانیم هم منتظر نبرد با شیطانیم آن‌روز که فرمان بدهد فرمانده توفنده‌تر از صاعقه و طوفانیم پی نوشت: فقط یک نفر در این مملکت می‌تواند بگوید سلاحمان را زمین بگذاریم یا نه.. فقط یک نفر! 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
پر کرده ز نور عشق او جام مرا آهسته گشود چشم بادام مرا شب رفت و دوباره صبح از راه رسید خورشید بغل می‌کند آرام مرا 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
تغییر... - @mer30tv.mp3
4.83M
صبح 6 مهر 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky