eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
30 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما دل به علی و آل دادیم امروز ای غصه برو که شادِ شادیم امروز آمد به جهانِ ما امامی دیگر ما دست به دامن جوادیم امروز ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلت گرفته، الهی که غم نداشته‌ باشی فدای چشمت اگر دوستم نداشته‌ باشی دم غروب مرا در خودت ببار که چیزی در آن هوای غریبانه کم نداشته‌ باشی عجیب نیست، من آن‌قدر خرد و خسته‌ام از خود که حال و حوصله‌ام را تو هم نداشته‌ باشی "دچار آبی دریای بی‌کرانم و تنها" اگر هوای مرا دم‌به‌دم نداشته‌ باشی به جرم کشتن این خنده‌ها در آینه سخت است کسی به غیر خودت متهم نداشته‌ باشی غمم تو هستی و شادم اگر به سر نمی‌آیی منم غم تو، الهی که غم نداشته‌ باشی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بغل کن مرا این گناهی ندارد که جز شانه‌ات دل پناهی ندارد تو ماهی که تابیده‌ای بر جهانم گمانم زمین جز تو ماهی ندارد ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوره‌ایی در مدینه نازل شد با خود آورده جود و احسان را پشت پا زد به طعنه‌های همه شاد کرده دل رضاجان را عطر یاس و طراوت نرگس در کلام و نگاه آن جاریست از همان کودکی ولایت داشت اشک در چشم آهوان جاریست با امام جوان صمیمی باش بیمه کن لحظه‌های غربت را هر کجا گم شدی بیا برگرد در بزن خانه‌ی محبت را حل بکن مشکلات خود را با یا جوادالائمه ادرکنی درجواب تمام سختی‌ها یا جوادالائمه ادرکنی ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش برای آنکه نگویند، جسته‌ایم و نبود، تو آن‌که جسته و پیداش کرده‌ام، آن باش! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
گدایِ درگهِ شاهم اناالدّخیل رضا جان من عبد غرق گناهم انالدّخیل رضا جان ز درد لایتناهی دلم شده بحرِ خون قرینِ سوز و آهم اناالدّخیل رضا جان از عمق قلب سیاهم به تو دارم امّید نظر نما بده راهم انالدّخیل رضا جان از این جهانِ پر از غم بریده ام‌ خاطر را تویی ظهیر و پناهم اناالدّخیل رضا جان چو تشنه لب هستم به دور از آبادی در آرزوی نگاهم اناالدّخیل رضا جان چو یوسفِ کنعانی به قعر چاه اسیرم بده جلال و جاهم انالدّخیل رضا جان به لیلِ وحشت انگیز عالمِ فتراکی درانتظارِ ماهم اناالدّخیل رضا جان ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥 🌷 متوجه فاطمه نشده بود. فاطمه ماشینش رو جای ماشین افشین پارک کرد و داخل مؤسسه رفت.در اتاق حاج آقا موسوی باز بود.در زد. -سلام حاج آقا،اجازه هست؟ -سلام خانم نادری،بفرمایید. بعد از احوالپرسی،فاطمه روی صندلی نشست.میخواست درمورد افشین بپرسه ولی نمیدونست چجوری. حاج آقا گفت: -آقای مشرقی رو دیدید؟ الان پیش پای شما از اینجا رفتن. -فقط دیدم سوار ماشینشون شدن و رفتن.میان پیش شما؟! -بله.خیلی پیگیر موضوعات مختلف هست. معمولا یک روز درمیان میاد اینجا. سوالهای خیلی سختی میپرسه.بعضی هاشو همون موقع نمیتونم جواب بدم. خودم میرم تحقیق میکنم،بعد میاد جوابش رو میگیره و سوالهای دیگه میپرسه و میره.حق با شما بود،جواب های خیلی تخصصی هم میخواد.حتی به جواب های منم اشکال میکنه.ازش خوشم میاد.منم سر ذوق آورده. -در عمل چطوره؟!! -عمل هم میکنه.واجباتش رو انجام میده. کارهای حرام انجام نمیده.حتی مستحبات هم سعی میکنه انجام بده.روی اخلاقش هم خیلی کار میکنه. فاطمه تو دلش گفت یعنی دیگه مغرور و کینه ای نیست؟!! -خانم نادری -بفرمایید -شما ازش خبری نداشتین؟! -بعد از اون روزی که آوردمشون اینجا،یه روز کتاب هایی که شما بهش دادین رو بهم داد و دیگه ندیدمش. حاج آقا تعجب کرد. تا حدی متوجه علاقه افشین به فاطمه شده بود. همون موقع برادر حاج آقا وارد شد. فاطمه ایستاد و سلام کرد. مهدی هم مؤدب و محجوب سلام و احوالپرسی کرد. فاطمه به حاج آقا گفت: _با اجازه تون من میرم پیش خانم مومن. -خواهش میکنم.بفرمایید. دو قدم رفت،برگشت و گفت: _دختر خاله ما حالش چطوره؟ دیگه مؤسسه نمیاد؟ حاج آقا با لبخند گفت: _خداروشکر خوبه.هفته ای یک روز میاد. دخترها اینجا رو میذارن رو سرشون. -سلام برسونید،بهش بگین همین روزها میرم دیدنش. -حتما،خوشحال میشه. وقتی فاطمه رفت،مهدی روی صندلی نشست و گفت: _داداش. حاج آقا همزمان که برگه ای رو مطالعه میکرد،گفت: _جانم. -نمیخوای برای داداشت آستین بالا بزنی؟ حاج آقا با لبخند نگاهش کرد و گفت: ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
خدایـا 🙏 ﻣﺜﻞﻫﻤﯿﺸﻪ ﺣﻮﺍﺳﻤﺎڹ ﻧﺒﻮﺩ و ﻫﻮﺍﯾﻤﺎڹ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻲ بدون آنکه متوجه بشیم گره ازکارمان گشودی و ما را درمسیرخوبیها قراردادی خدایا هرلحظه وهمیشه کنارمان باش 🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون‌ در پناه‌ خدا 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واحد شمارش صبح آفتاب نیست دل ماست. صبح هر روز با آهنگ دل ما بیدار می‌شود وبا لبخندهای ما حیات می‌گیرد پس لبخند بزنیم به روزگاری که از نو شروع شده صبح یادآور زیبایی‌هاست یادآور زندگی نو شروعی نو، نگاهی نو وامیدی نو. سلااام بر شما که بهترینید صبحتان منور به نگاههایی نو و امیدی نوتر از همیشه باد.🙏 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون بخیر 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky