eitaa logo
کلبه ی شُعَرا
2.7هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
37 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
به تو،همه،ذره های من شدچشم و چشم ها،همه سرتا پا،تماشا شد 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
وقتی که کوه­ها آوار می­شوند نام تو را نمی­دانم ورنه با آهوان دامنه می­گویم تا حرز رستگاری­شان باشی نام تو را حتی‌ به کوه می­گویم تا کوه پر درآرد و پرنده شود نام تو را نمی­دانم تنها نه من که هیچ هیچ کسی نام تو را نمی­داند غیر از من مثالی من که گاه گاه با مرکب شهابش آفاق خواب­های مرا می­پیماید افسوس من چرا به خواب خویش نمی­آیم؟ تا کوه پر درآرد و پرنده شود و پر زنان، عروج کند تا اوج نام تو را نمی­دانم اما می­دانم که نامت از کلام رهایی مشتق است و ریشه­اش به معنی وسیع شکفتن در سال­های گل بر می­گردد و با کلید آبی زیبایی تفسیر می­شود نام تو را نمی­دانم آری اما می­دانم گل ها اگر که نام تو را می­دانستند نسل بهار از این­سان رو سوی انقراض نمی­رفت ‌‌‎‌‌‌‎‌┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
2.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شُست باران همه ی کوچه، خیابان ها را... پس چرامانده غمت، بر دل بارانیِ من؟ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دوباره می نویسمت... کنارِ بیت آخرم وچکه چکه می چکم... به سطر های دفترم تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم تو مثل ماهِ برکه ای... و من غریق مست شب دوباره تو... دوباره من... شناوری... شناورم شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟ هنوز مثل قاصدک... میانِ کوچه پرپرم گلایه از قفس کمی... کمی عجیب میرسد خودم قفس خریده ام... برای این کبوترم شبی بخواب دیدمت... میانِ تنگِ کوچه ها قدم زنان... قدم زنان... تو را به خانه می برم غزل بخواب می رود... به انتها رسیده ام تمام من چکیده شد... کنارِ بیت آخرم ... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
خاک باران‌خورده آغشته‌ست با بوی تنت باد بوی آشنا می‌آورد از مدفنت زنده‌ای در هر گیاه سبز کز خاکت دمد گرچه می‌دانم که ذره‌ذره می‌پوسد تنت عصر تلخی بود عصر آخِرین دیدارمان آخِرین باری که دستم حلقه شد بر گردنت مهربان بودی و آن ایمان دریایی هنوز موج می‌زد در «خدا پشت و پناهت» گفتنت «آخِرین دیدار» گفتم؟ عذر می‌خواهم عزیز! آخِرین باری که دیدم، غرق خون دیدم منت با دهان نیم‌باز، انگار می‌خواندی هنوز خیره در آفاق خونین، چشم باز روشنت صبح بود اما هوا دل‌گیر و بغض‌آلود بود آسمان گویی سیه پوشیده بود از مردنت گل به سوگت جامهٔ جان تا به دامان می‌درید باد در مرگ تو می‌زارید و می‌زد شیونت بی‌خزان است آن بهارِ سرخ تو در خاطرم آن‌که از خون هشت گل رویاند بر پیراهنت با تمام سروهایت دیده‌ام در بوستان با تمام ارغوان‌ها دیده‌ام در گلشنت نیستی، بالابلند! اما چه خوش پیچیده است در همه جنگل طنینِ نعرهٔ شورافکنت زنده‌ای و سیل خونت می‌کَند بیخ ستم ای تو فرهادی دگر، با تیشهٔ بنیان‌کنت 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
از آن‌سوی فلق آمد زنِ ستاره‌به‌دست کنارِ من ــ منِ تاریکِ بی‌ستاره ــ نشست چه‌گونه شاکرِ آن چشمِ مهربان باشم اگر نباشم از این پس همه ستاره‌پرست؟ چه جای غبن که هر سنگی از تو شد خورشید وگر به سنگِ تو پیشانیِ ستاره شکست گشاده باد هماره دری که پیش از تو گشود هر سحر آن را و هر غروبش بست ز آسمان و زمینم امید و بیمی نیست که با تو گم شده اندیشه‌‌ی بلندم و پست نگاه کن که شوم فصل‌فصلِ وصلِ تو را از آن دو حبه‌ی انگورِ رنگ‌رنگِ تو مست جهان دوپاره شد، از نیک و بد به شاخصِ تو وگر خلاصه کنم جز تو هرچه هست بد است 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چنان به دام عزیز تو بسته است دلم ڪه خود نه پای ڪَریزش بود نه میل ڪَریز   شڪسته‌ام ز پس خود تمام ِ پُل‌ها را من از تو باز نمیڪَردم ای دیار ِ عزیز.   ‌‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
خود آهوانه به دام ِمن آمدی تو وگرنه من این بهار در اندیشه‌ی شکارنبودم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
4.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. بی عشق زیستن را جز نیستی چه نام است یعنی اڪَر نباشی ڪار دلم تمام است... با رفتن تو در دل سر باز می‌ڪند باز آن زخم ڪهنه ای ڪه در حال التیام است...!! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
32.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من کوبی زمین من به سر آسمان من درمان نخواستم ز تو من درد خواستم یک درد ماندگار! بلایت به جان من می‌سوزم از تبی که دماسنج عشق را از هرم خود گداخته زیر زبان من تشخیص درد من به دل خود حواله کن آه ای طبیب درد فروش جوان من نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را تا خون بدل به باده شود در رگان من گفتی: غریب شهر منی، این چه غربت است کاین شهر از تو می‌شنود داستان من خاکستری است شهر من آری و من در آن آن مجمری که آتش زرتشت از آن من زین پیش اگر که نصف جهان بود بعد از این با تو شود تمام جهان اصفهان من 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
14.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای یاد دور دست که دل می بری هنوز چون آتش نهفته به خاکستری هنوز هر چند خط کشیده بر آیینه ات زمان در چشمم از تمامی خوبان، سری هنوز سودای دلنشین نخستین و آخرین! عمرم گذشته است و توام در سری هنوز ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال ها از هر چراغ تازه، فروزان تری هنوز بالین و بسترم، همه از گل بیا کنی شب بر حریم خوابم اگر بگذری هنوز ای نازنین درخت نخستین گناه من ! از میوه های وسوسه، بار آوری هنوز آن سیب های راه به پرهیز بسته را در سایه سار زلف تو می پروری هنوز وان سفره ی شبانه ی نان و شراب را بر میزهای خواب، تو می گستری هنوز با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم آه ای شراب کهنه! که در ساغری هنوز 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
پلّه‌ها در پيش رويم، يک به يک ديوار شد زير هر سقفی که رفتم، بر سرم آوار شد خرق عادت کردم امّا بر عليه خويشتن تا به گرد گردنم پيچد، عصايم مار شد اژدهای خفته‌ای بود آن زمين استوار زير پايم، ناگه از خواب قرون بيدار شد مرغ دست‌آموز خوش‌خوان، کرکسی شد لاشه‌خوار و آن غزال خانگی، برگشت و گرگی هار شد گل فراموشی و هر گلبانگ خاموشی گرفت بس که در گلشن شبيخون خزان، تکرار شد تا بياويزند از اينان آرزوهای مرا جابه‌جا در باغ ويران، هر درختی، دار شد زندگی با تو چه کرد ای عاشق شاعر مگر کان دل پر آرزو، از آرزو بيزار شد بسته خواهد ماند اين در هم‌چنان تا جاودان گرچه بر وی کوبه‌های مشت‌مان، رگبار شد زهره‌ی سقراط با ما نيست روياروی مرگ ورنه جام روزگار از شوکران سرشار شد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky