eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.2هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
هر چند که از علی(ع) سرودن سخت است هر کس که علی(ع) گفت خیالش تخت است «عالم همه قطره است و دریاست» علی(ع) هر دل که دم از علی(ع) زَنَد خوشبخت است ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من به بعضی چهره ها چون زود عادت میکنم پـیششان سر بر نمی آرم ، رعایت میکنم همچنانکه برگ خشـکیده نماند بـر درخت مایـه ی رنـج تـو بـاشـم رفـع زحمـت می کنم این دهـــــان بـاز و چـشم بی تحرک را ببخش آنـقــدر جــذابـیـت داری کـه حـیـرت می کـنـم کـم اگـر با دوسـتـانم می نشینم جـرم تـوست هر کسی را دوست دارم در تـو رؤیـت می کنم فکر کردی چیست مـوزون می کند شعـر مـرا؟ در قــدم بـرداشــتـن هـای ِ تـو دقـت می کـنم یـک ســلامـم را اگـر پـاسـخ بـگـویی مـی روم لـذتـش را بـا تـمـام شـهــر قـسـمـت می کنم ترک ِ افـیـونی شبیه تو اگـر چه مشـکـل اسـت روی دوش دیـگران یـک روز تـرکـت می کنم تـوی دنـیـا هم نـشد بـرزخ کـه پـیـدا کـردمـت می نـشیـنم تـا قیامت بـا تـو صحبت می کنم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من تنها کلیپی که دوست دارم ببینم و هزار بار هم ببینم سیر نمیشم همینه. شما هم ببینید خالی از لطف نیست رو بشناسید دل باده ای از ساقی کوثر زده است مستانه سوی شاه نجف پر زده است مهتاب اگر در اوج رفعت رفته یک بوسه به خاک پای حیدر زده است ✅️عضوکانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
@shaeranehowzavi شاعران حوزوی 🌸 @golchine_sher گلچین شعر 🌸 @abadiyesher آبادی شعر 🌸 @gida13 گیدا.محمدجوادمنوچهری 🌸 https://eitaa.com/asharehoseini14 اشعار حسینی 🌸 https://eitaa.com/shaeranehayemahkhaky کلبه ی شعر 🌸 https://eitaa.com/sarzaminesher سرزمین شعر ها 🌸 https://eitaa.com/madras8 مدرس۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقى را ديدم زير باران با چمدانى خيس بى خداحافظى راهى سفر بود او به من گفت عشق بارانيست كه يك روز به تو هم مى رسد نمى دانست كه من خود بارانم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥 💚🍀 حاج آقا با لبخند نگاهش کرد و گفت: _ما که از خدا میخوایم.تا حالا هزار بار بهت گفتیم،خودت همیشه میگفتی نه.. حالا کسی هم درنظر داری یا بریم سراغ مورد هایی که مامان برات پیدا کرده؟ مهدی سرشو انداخت پایین و با خجالت گفت: _خانم نادری. حاج آقا جاخورد.یاد افشین افتاد. دو روز بعد بازهم افشین رفت مؤسسه. وقتی سوالهاشو پرسید و جواب گرفت، حاج آقا گفت: _افشین جان میتونم یه سوال خصوصی ازت بپرسم؟ -بفرمایید حاج آقا. -تا حالا کسی بوده که بخوای باهاش ازدواج کنی؟ افشین موند چی بگه. نمیدونست اگه بگه عاشق فاطمه ست حاج آقا درموردش چه فکری میکنه. حاج آقا خنده ای کرد و گفت: _رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون.. اگه دوست داری درموردش حرف بزنی، من گوش میدم. افشین به دستهاش نگاه میکرد. -فعلا نه...شاید یه وقت دیگه ای بگم. حاج آقا سکوت کرد.نفس بلندی کشید و با ناراحتی گفت: _باشه،هرجوری خودت راحتی. با خودش گفت ولی خدا کنه اون موقع دیر نشده باشه. مادر مهدی با زهره خانوم تماس گرفت.. و برای هفته بعدش قرار خاستگاری گذاشتن. شب خاستگاری رسید. افشین نماز مغرب مسجد بود.بعد از نماز با حاج آقا صحبت میکرد که مهدی نزدیک شد.با افشین احوالپرسی کرد.به حاج آقا گفت: _خانواده تو ماشین منتظرن. افشین گفت: _مزاحمتون نمیشم.فردا میام مؤسسه درمورد بقیه ش صحبت میکنیم. به مهدی گفت: _خبریه؟ تیپ دامادی زدی؟ مهدی لبخندی زد و گفت: _اگه خدا بخواد میخوام قاطی مرغا بشم. افشین هم خندید و گفت: _مبارک باشه. -البته فعلا خاستگاریه.اگه جوابشون مثبت بود،برای عقد حتما دعوتت میکنم. -پسر به این خوبی،از خداشون هم باشه. -اینجوری هام نیست افشین جان.تا حالا به بهتر از من جواب رد دادن. -سراغ دختر شاه پریون رفتی؟ -آره تقریبا..میشناسی شون،خانم نادری. حاج آقا به افشین نگاه میکرد.لبخند افشین خشک شد.رنگش پرید.حاج آقا به مهدی گفت: _شما برو،من الان میام. مهدی خداحافظی کرد و رفت.حاج آقا گفت: _من ازت پرسیدم که اگه قصدت برای ازدواج با خانم نادری جدیه،مهدی رو منصرف کنم.ولی تو حتی نخواستی درموردش حرف بزنی.حالا هم چیزی معلوم نیست.بسپر به خدا.ان شاءالله هرچی خیره پیش میاد. افشین با خودش گفت *مهدی پسر خیلی خوبیه.حتما فاطمه بهش جواب مثبت میده.خدایا پس من چی؟ حواست به من هست؟ اینبار پدر حاج آقا صداش کرد. -چشم،الان میام. به افشین گفت: _افشین جان،آخرشب باهات تماس میگیرم.حتما جوابمو بده..فعلا خداحافظ. حاج آقا رفت.افشین همونجا نشست... ..‌.🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگویند🔹 برای کلبه کوچک 🔹 همسایه‌ات چراغی آرزو کـن قطعأ حوالی خانه تو نیز🔹 روشن خواهد شد من خورشید را برای خانه دلتان آرزو میکنم🔹 تا هم گرم باشد و هـم سـرشـار از روشنـایی 🙏 🌓🌓🌓🌓 شبتون در سایه‌ ی لطف‌ الهی 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلامِ امروز من تازه دم است... شادی از نوع کودکانه دم کرده ام وکنارش دوحبه قندازجنس عشق ومحبت گذاشته ام شمالبخند بزنید امروز یک فنجان دعا مهمان من‌ هستید الهی امروزتون سرشار توفیق بندگی خدا باشه🙏 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون پراز خیروبرکت 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
زمین و زمان... - زمین و زمان....mp3
5.21M
صبح ‌ چهارشنبه 4 بهمن با صدای ادیت 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چون زلف یار گیرم دستم به یارب آید چون پای دوست بوسم جانم بر لب آید هر شب ز دست هجرش چندان به یارب آیم کز دست یارب من یارب به یارب آید 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ماهی قلبم درون حوض دنیا مانده است کاش دریایت برایم تور می‌انداخت عشق! ✅️ ‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتّی میان شلوغی آدم‌های شهر، ‏ رنجِ گم کردن تو ‏کمرنگ نمی‌شود ‏هیچ شکلی از زندگی، ‏ رنجِ جای خالی تو‌ را پر نمی‌کند... ‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🔻مردها تشنه روز مرد نیستند 🔻مردها به یک روز قدردانی در سال نیازی ندارند، مرد آفریده شده تا تکیه گاه شود نه متکی باشد، مرد به این حساس نیست که کی و چی کادو می‌گیرد! فلانی برای شوهرش چه خریده؟ جوراب گرفته یا ساعت مچی طلا؟ 🔻همین که تبسم را بر لب زنش ببیند، همین که لبخند را بر چهره دخترش ببیند، همین که سربلندی پسرش را ببیند، همین که خواهرش بتواند به او تکیه کند، همین که مادرش با او درد دل کند، همین که پدر پیرش جوانی خودش را در او ببیند، همین ها برای مرد کافیست همین ها مرد را خوشبخت می‌کند 🔻مرد آمده تا دیگران را خوشبخت کند، آمده تا شود ستون خانواده، آمده بسوزد تا روشنایی بخشد، هیچ هدیه ای، هیچ کادویی، هیچ گوهر گرانبهایی هیچ مردی را خوشحال نمیکند مگر آرامش خانوده اش! 🔻مرد مهرورزی بلد نیست، چون مادر نیست! مرد مهروزی اش را به زبان نمی‌آورد، نشان می‌دهد! 🔻بهترین هدیه برای یک مرد، یک تشکر واضح و شفاف به همراه لبخند و رضایت و  آرامش خانوده اش هست‌... عمرشان دراز و عزتشان افزون باد🙏🌹 پیشاپیش روزتون مبارک اقایون🌸🌸 ✅️‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
تو جنگجوی تازه نفس من حریفِ خوب من زورگوی قصه ام وتو ضعیفِ خوب من مَرد ، اِفتضاحِ خداوند در زمین تو شاهکارِ خلقت و جنسِ لطیفِ خوب توحرف های خوب ولی با زبانِ تلخ من شعر های تلخ ولی با ردیفِ خوب 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
باید بیایی تا دلم آرام گیرد! با دست تو این درد سرکش رام گیرد باید بداند هر غزل تا اوج مستی! از چشمِ بینای تو باید جام گیرد... در قلب هر آلاله‌ای حک می‌شود این هر نامداری بی‌شک از تو نام گیرد... مهتاب هم گر می‌درخشد در خودش دید با هر درخشش از وجودت وام گیرد... من باورم این است روزی خواهد آمد! پایان این گمنامی و آلام گیرد... ✅️عضوکانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
-398975232_79241862.mp3
7.64M
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙‌ 🎼‌ یار❤️❤️
  وقتی پدر نبود ،روز پدر غمه این روز با شکوه ،آوار ماتمه مادر نشسته باز ،یک گوشه ی اتاق قامت خمیده تر ،از غصه ی فراق چن سال میشه که ، بی تاج سر شدیم روز پدر رسید، دیوونه تر شدیم محزون و غصه دار ،چون ابر بی قرار دل می کِشد مرا هربار تا مزار کامم همیشه تلخ ،دنیای من خراب یک تکه سنگ و باز ،پاشیدن گلاب خیرات و شاخه گل ،این هدیه ی منه این بغض لعنتی ،ای کاش بشکنه ... ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات آن زمانی که درآییم به بستان من و تو اختران فلک آیند به نظاره ما مه خود را بنماییم بدیشان من و تو 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هر چند که دورم ز تو اما گله‌ای نیست در قلب تو باشم که دگر فاصله‌ای نیست ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ز هرچه دلخوشی و دلخوری‌ست بیزارم از این‌که فکر کنم عشق چیست بیزارم از آن‌که بین رقیبان مرا شناخت، ولی به طعنه از همه پرسید کیست؟ بیزارم از آنکه اشک مرا دید و بر غمم خندید وزآنکه بر سر خاکم گریست بیزارم از آنچه عمر به آن گفته‌اند و در هر حال به جز گذشته و آینده نیست بیزارم تو کیستی که مرا شادمان کنی ای چرخ؟ بگرد خواهی و خواهی بایست! بیزارم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودت را از غم دنیا رها کن شب عید است و بزمی دست‌و‌پا کن زمان جشن و سرمستی رسیده که خورشید از دل کعبه دمیده بیاور چنگ و نی، تنبور و دف را شراب ناب انگور نجف را بخوان از عشق، تا سامان بگیری بگو جانم علی، تا جان بگیری علی، عالی‌ترین نام جهان است تمام عشق در عینش عیان است علی محبوب ختم‌المرسلین است علی تنها امیرالمؤمنین است علی مجموع اضداد است والله خداوندی خداداد است والله علی با ذوالفقارش می‌خروشد قنوتش مِی، به مستی می‌فروشد امیری که سپاهش نُه‌ فلک بود طعامش غالبا نان و نمک بود عدالت بی‌علی همچون سراب است جهان خاک لباس بوتراب است علی برتر ز وصف این و آن است که ما گَردیم و او، صد کهکشان است ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
جان من حتی اگر با قصد کشتن آمدی من نخواهم رفت آن‌گونه که عطر مشهدی در جواب سرد مهرهای تو بوسیدمت از پیمبر خوانده‌ام نیکی کنم جای بدی تا ابد من را به نامت می‌شناسد روزگار مثل تکرار مراغه پشت نام اوحدی آخرش خاور شناسان جهان پی می‌برند حاصل پیوند انسان با کدامین ایزدی بنده‌ی عشق تو بودم قبل از آغاز جهان خواجه خود دیده گِل ما را به پیمانه زدی دین چشمانت نباشد کفر موهایت که هست ای خوشا گمراه بودن ای خوشا بی‌مقصدی سعدی شعر معاصر نیستم اما ببین رفته‌ام از خود به در وقتی که از در آمدی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پدر‌ ،‌پدر‌ است‌ فرقی‌ ندارد‌ که‌ پیر‌ است‌ یا‌ جوان‌ پولدار‌ است‌ یا‌ فقیر‌ مشهور‌ است‌ ‌ یا گمنام‌ همینکه‌ ‌ وجودش‌ در خانه‌ ای‌ باشد. دلگرمی‌ وتکیه‌ گاه‌ اهل‌ خانه‌ است‌ واین‌ سخن‌ مرا‌ ‌ آنانکه‌ پدر‌ از دست‌ داده‌ اند‌ بهتر می‌ فهمند‌ . 🌹پدرم‌ روزت‌ مبارک🌹 ✅️‌ عضو کانال‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥 💚🍀 حاج آقا رفت. افشین همونجا نشست.حاج آقا کفش هاشو میپوشید که افشین رو تو اون حال دید.میخواست پیشش بمونه ولی مجبور بود بره. خیلی گذشت.خادم مسجد صداش کرد و گفت: -حالت خوبه؟ افشین فقط نگاهش کرد. بلند شد و رفت.بی مقصد رانندگی میکرد. بعد مدتی متوجه شد نزدیک خونه حاج محمود هست.ماشین حاج آقا موسوی و ماشین مهدی جلوی در پارک بود.به ماشین ها خیره شده بود.زمان به کندی میگذشت. بعد از صحبت های بزرگترها،مهدی و فاطمه باهم صحبت میکردن.مهدی معلم زبان انگلیسی بود.فاطمه،مهدی رو میشناخت. جوابش تقریبا مثبت بود. مسائلی بود که شب خاستگاری میخواست ازش بپرسه.یک هفته وقت خواست تا فکر کنه. تمام مدت خاستگاری حاج آقا به افشین فکر میکرد.میدونست امتحان سختیه براش ولی کاری هم از دستش برنمیومد که براش انجام بده. افشین هنوز تو ماشین بود که مهدی و خانواده ش از خونه حاج محمود بیرون اومدن.به چهره هاشون دقت کرد،همه خوشحال و راضی بودن،مخصوصا مهدی. ناامید شد. سرشو روی فرمان گذاشت و با خودش گفت *معلومه فاطمه به پسر خوبی مثل مهدی جواب رد نمیده که با تو ازدواج کنه.تو خیلی اذیتش کردی،هم خودشو، هم خانواده شو..حاج محمود به تو دختر نمیده.باید فراموشش کنی ... ولی چه جوری؟!! نمیتونم. حاج آقا متوجه افشین شد. خواست بره پیشش ولی چون مهدی و خانواده ش بودن،به روی خودش نیاورد و رفت. افشین بعد مدتی حرکت کرد. بی هدف رانندگی میکرد.کنار خیابان توقف کرد.پیاده شد و به پارک رفت.روی نیمکتی نشست و . حاج آقا خانواده شو به خونه رسوند و به کوچه خونه حاج محمود برگشت ولی افشین نبود.چندبار تماس گرفت ولی تلفن همراه افشین تو ماشین بود و متوجه نمیشد.حاج آقا خیابان های اطراف رو دنبالش گشت ولی خبری از افشین نبود. افشین تو دلش با خدا حرف میزد. خدایا،تو که نمیخواستی فاطمه مال من باشه،اصلا چرا عشقش رو بهم دادی؟ خودت خوب میدونی من چقدر دوستش دارم.خودت خوب میدونی من بدون فاطمه نمیتونم زندگی کنم.خودت خوب میدونی من بخاطر تو نمیرفتم ببینمش. تو هر کاری گفتی من سعی کردم انجام بدم.هر کاری گفتی نکن،سعی کردم انجام ندم.پس چرا حواست به من نیست؟ اونقدر اونجا نشست، که صدای اذان صبح پخش شد.تازه متوجه مسجدی که رو به روش بود،شد. گفت: *بیام نماز بخونم؟ که چی بشه؟ تو که حواست به من نیست؟ پس من برای چی نماز بخونم؟ در ماشین رو باز کرد که بره، دوباره چشمش به مسجد افتاد.یه کم فکر کرد.از حرفهایی که گفته بود شد.در ماشین رو بست و به مسجد رفت. هوا روشن شده بود.به خونه رفت. سردرد شدیدی داشت.بسته داروها رو از یخچال برداشت.مسکن نداشت.آخرین قرصی که از بسته دارو های خواب آور داشت، خورد.بعد مدتی روی مبل خوابش برد. ساعت حدود نه صبح بود که.... ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸قشنگ ترین عشق 💫نگاه خداوند بر بندگان است 🌸هر کجا هستید به 💫به نگاه پر مهر خدا می‌سپارمتون 🌸الهی 💫مهـر؛ بركت؛ عشـق 🌸محبت و سلامتى 💫شادی و عاقبت بخیری 🌸هميشه همنشین شما باشند🙏 🌓🌓🌓🌓 شبتون‌ به‌ نور‌ خدا‌ روشن‌ 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky