نگاه کردم به سرخی ماهی
دچار میان شیشه ی مسدود
که شهامت جدا شدن موج از ساحل
و رقص گستاخ دریا
چیزی از اندوهش نمی کاست
کمی آنسو تر
سکوت بود
میان دو گلبرگ شب بو
که صدای رویش گیاه را
در شکوه کوهستان می شنیدند
آسمان بود
در امتداد جاده ..
خطوطش در اندوه گم ...
ومسافری
که چمدانش بوی جاده میداد...
سفر سخت
جاده سرد....
قصه ای ...
بی واژه ی بدرود ...
که هرگز به سر نرسید...
#فاطمه_سلطانی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
چراغ خانه ام
دلواپس ، رو به کدام پنجره میسوخت
که بوی تو را دود کرد؟؟
تا با انتهای انگشتهای آجری م چاله ی
خوابم را بکنم؟؟
بالشی میخواهم
که نجوا کند خواب را در شقیقه هام
در شقیقه های سردم...
تا رویای بی وقفه ی مرگ...
بگو چراگاه حرف ها بیایند
تا نشخوار شعر من ...
نکند چشم انتظاری
لب خوانیِ سکوت یادشان داده است
که ماتم برده روی ماتمِ واژه ها!!!
خط میان کتاب ها
و تمام تقویم دیروز را
با قفل بی کلید فراموشی
می شود برید ...
قفل و فلسفه اش را نمی شناسم
اما بسته شد روی چراغ رویایم
صورت صامت پنجره
که انهدام نور را به چشم های غرق شده ام می کشاند
تا تو ...
تمام تورا
که چهار قاب پنجره است
بو بکشم ...
کاش بوی خمیازه برسد از جایی .....
باز هذیان
باز پژواک هذیان
باز پنجره
پنجره های کاذب..
باز عضلات بودنم خواب میرود
درون دالان شب...
و دلم آنقدر میگیرد که
میمیرد...
#فاطمه_سلطانی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky