پیشترها که میان باغ ما آفت نبود
اختلاف ریزش و رویش به این نسبت نبود
باغ می خندید و گل شاداب وبلبل نغمه خوان
سرو آزاده نصیبش این همه عزلت نبود
چلچله در وصف گل می خواند روی شاخه ها
دورگل چرخیدن پروانه بی علت نبود
سیرت گل در غزل های بدیع مرغ عشق
منفک از زیبایی پر جذبه ی صورت نبود
باغبان مهربان پرچین نمی زد دور باغ
غرس دلسوزانه با انگیزه ی اجرت نبود
بامداد آغاز می شد با تکاپوی نسیم
باغ جولانگاه خواب وغفلت و نخوت نبود
گوش ها پر می شد از آواز کبک و سینه سرخ
رد پای بوف نامیمون دراین ساحت نبود
گاه می افتاد برگ زردی ازشاخ درخت
اصله های خشک افزون باعث حسرت نبود
دره را می برد تا قله بلوط بردبار
گرچه فتح قاف حیرت زای آن راحت نبود
کاش آفت ریشه کن می شد به دست باغبان
تا همیشه هیچ اندوهی از این بابت نبود
#محمدعلی_ساکی
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
در من ای آینه انگار کسی پنهان است
گاه از کردهٔ من شاد گهی گریان است
دور و نزدیک مرا زیر نظر دارد باز
میزبانی است که در باور من مهمان است
از نگاه نگرانش به خودم یافتهام
بیش از آینهها مورد اطمینان است
نیمهٔ گمشدهٔ من بگمانم باشد
ناخدای بلد کشتی در طوفان است
چون که بیوقفه رصد کرده مرا میدانم
اندوهش قصّهٔ سیّارهٔ سرگردان است
آنکه پیش از خودِ من خورده غمم تا حالا
حتم دارم که سخاوتتر از باران است
گاهگاهی به خود آیم ز تلنگرهایش
در من ای آینه انگار کسی پنهان است
#محمدعلی_ساکی
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky