بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه ... نه هرگز!
بی تو حتی شب من ماه ندارد
پایِ سست و تنِ فرسوده ام آخِر که به آن کوچه دگر راه ندارد.. بی تو یک شب منِ تنها هوسِ کویِ تو کردم
هوسِ مویِ تو و بویِ تو و رویِ تو کردم... سرِ سجاده ی خود تا به سحرگاه نشستم
بند از پای گسستم چشم ها بستم و در خویش شکستم... گله کردم ز نگاهت و از آن چشمِ سیاهت، بوسه ی گاه به گاهت
گله کردم گله کردم به خدایت!
بی تو شب ماه ندارد، ابر هم گاه ندارد، به سحر راه ندارددر بساط آه ندارد
دلِ سنگی که تو داری به خدا شاه ندارد!
دوش گفتم به خدایت که شب و روز ندارم
که ز دستت نفسم حبس در این سینه و مبهوتِ نگاه و همه جانم نگران است!
نیمه شب بود و هوا رام....قطره ی اشک خدا پنجره را شست!
چشم ها خیس....پای ها سست.
لرزه افتاد به جانم تو کجایی؟
نگرانم نکند باد بیاید حالتِ مویِ تو برهم بزند
یا بخرامد در اتاقی که تو خوابی
نکند زوزه ی یک گرگ،
از سرت خواب پراند..
نگرانم نگرانم.. من پر از دغدغه و شب پر از آرامش و محجوب.
من قسم می خورم این بار به آرامشِ این شب،
به سیاهیِ سماوات ،
به کواکب،به سیارات
*حذر از عشق ندانم!!!
#محمد_غلامی
#شمسابادی
#باغبان
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
من تورا میخواستم ..
مثل پروازه پرنده به هوا
مثل اب بهر رویدن گلهای چمن
مثل نیلوفر ابی به مرداب خیال
مثل طعم خوش خوشبختی و عشق
مثل مهتاب به شبهای سیاه
مثل نور چراغی وسط کلبه تاریک دلم
مثل ماهی به رود،، مثل خورشید در روز
مثل پیچک به تنه خسته بید
مثل مقصد ، مثل راه ، مثل امید برای دلی زار
مثل قایق وسط ورطه طوفان زده ای
من تورا مثل نفس ، من توروا همچون چشم ، من تورا پاک تر از پاکی مریم ، من تورا مثل گلدان لب پنچره ام ،، و عجیب تر از ان من تورا مثل دعای مادرم میخواستم اما......
تو چه کردی با من تو چگونه مرا میخواستی ؟؟
اصلا میخواستی ؟؟
#محمد_غلامی
#َشمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
قبل شاعر شدنم اب روانی بودم
در تپشهای دلی چون ضربانی بودم
قبل شاعر شدنم زندگیم روح نداشت
پدرم یکسره هی بذر نصیحت می کاشت
قبل شاعر شدنم زندگیم زندان بود
گوهر عشق کسی در صدفم پنهان بود
قبل شاعر شدنم عشق پدیدار نشد
هیچ کس همدم این زارع بی یار نشد
قبل شاعر شدنم همدم من بیلم بود
بر سر شانه ی من دسته زنبیلم بود
قبل شاعر شدنم با دل خوش خندیدم
شعر اغاز که شد گریه خود را دیدم
قبل شاعر شدنم نه خبر از عذرا بود
انکه خنده به لببش داشت فقط دارا بود
قبل شاعر شدنم این همه مشروب نبود
وسط دود و دم این زندگیم خوب نبود
نمک شعر نشست بر تن من شورم کرد
باغبان بودم و از پیشه خود دورم کرد
#محمد_غلامی
#شمسآبادی
#باغبان
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky