میچکد از زلال چشم دلم
آبی پر خروش دریایی
طاقتش شد تمام آیینه
در خودش ریخت بس که زیبایی
واژه ها چون کبوتری اهلی
سر بام غزل شده جلدت
می پرد پلک آرزوهایم
می پرد عقربه سر ساعت
پر بهانه نشسته چل تکه
مگر از عشق خنجری بخورد
وصله کردم تمام قلبم را
تا لگد های بهتری بخورد
تکیه دادی به میله ی حسم
مثل پرچم رها کن عقلت را
بند دل را به باد دادی تو
میروی قد حس من بالا
#غروب_جمعه
#پریشان_گویی
#زهرا_حاجی_پور
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
چقدر با تو بگویم که درد دارم من
زنم ولی به سر دوش مرد دارم من
چقدر شعر بگویم که واژه دق کرده
که صبر غیر مصیبت چه تحفه آورده؟
هزار راز مگو را به گریه افشا کرد
کویر گونه من را به اشک دریا کرد
چگونه می شود از خود کناره گیر شوی
میان معرکه ی صلحشان اسیر شوی
چقدر رنگ به رنگند مردمان اینجا
همیشه بر سر جنگند مردمان اینجا
نقاب خلق خوش و معرفت به رو دارند
اگر چه شحنه دین اند خود سبو دارند
دلم برای خودم تنگ می شود گاهی
میان عقل و دلم جنگ می شود گاهی
چگونه می شود این جاده را عوض بکنم؟
#پریشان_گویی
#زهرا_حاجی_پور
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
مانده ام در پناه ویرانه
سست بنیان شده است این خانه
ریخته بخت من به این شانه
تا مگر بی قرار برگردی ....
می وزد با نسیم گریه و آه
می دود پشت شعر هام نگاه
مانده حتی غزل چه چشم به راه
بلکه در این بهار برگردی ...
#پریشان_گویی
#زهرا_حاجی_پور
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky