eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
-740286719_-1370899939.mp3
4.06M
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙‌. 🎼‌ ❤️❤️
دست پاییز و انار و من و اندیشه‌ تو یک بغل خاطره گل می‌دهد از ریشه تو 🍂 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باران ببار نبض زمین خوب تر شود بغض گلو گرفته ی من با تو سر شود باران ببار روی بر و دوش پنجره تا شیشه از هــــوای دلم با خبر شود چتر خیال زندگی ام را جــــلا بده شر شر بزن که گوش زمین نیز کر شود تو سیرسیر گریه کن و خوب خنده کن پاییز هم به خاطر تو شعله ور شود پایان بده به خاطره ام ابر سرنوشت این غصه های قصه شده در به در شود آبان گذشت و قصه ی آذر شروع شد باران بـــــبار حال بــــــدم خوبتر شود 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
4_5908847939471545568.ogg
2.66M
با خیالت همه شب جان من آرام گرفت تا که از ساغر گلگونِ لبت کام گرفت مستم‌ از جام تهی تا تو کنارم باشی ای خوش آن لحظه که دل از نگهت جام گرفت ((تا اشاراتِ نظر نامه رسان من و توست)) با نگاهی دلم از سمت تو پیغام گرفت تا که کارم به سر زلف تو ای گل برسد روزگارم همه آرامش از این دام گرفت بر سر کوی تو رسوا شدنم می‌ارزد ای خوش آن دم که سراغ از منِ بدنام گرفت روزهایم همگی منتظر دیدارند بی‌حضورت همه اوقات مرا شام گرفت شعرهایم همگی مثل غزل شیرینند در سرودن قلمم درس ز "الهام" گرفت :مهناز‌ مکتبی فرد بیت تضمین: نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست "زنده یاد هوشنگ ابتهاج" 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر‌و‌آوا 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
من به عشق یارگویم یاعلی دم به دم بسیارگویم یاعلی چون خدابخشدگناهانم به او بهر استغفارگویم یا علی چون مَلَڪ آیدڪه جانم را سِتَد باتنَ تب دار گویم یاعلی درشب اول ڪه درقبرم نهند درتُراب تار گویم یا علی چون سوالات مَلَڪ گرددشروع بادوچشم زار گویم یاعلی در درون قبر هم گیرم مدد ازعلی هربار گویم یاعلی بعدنامت هرچه راپرسند ای خالق قهار گویم یاعلی گربسوی جنت الاعلی برند وربسوی نار گویم یا علی چون شفیع ام درصف محشرشود حیدر ڪرار گویم یا علی تانفس دارم بدرگاه توای حضرت غفار گویم یاعلی بندبندم را زهم گربگسلند گرروم بردار گویم یاعلی عشقبازی میڪنم بانام او تا بَرِ دلدار گویم یاعلی ڪاش میشدنزد مولا ای جواد یڪصدوده بار گویم یا علی( ع) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
و دوباره پنجشنبه ای دیگر آمد و عطر وجودت دوباره می پیچید در سرم و مرا بيقرارتر از قبل می سازد ... تو کجای این جهان پهناوری؟؟!! که به تنهایی؛ تمام جهان منی،         ای دورترین نزدیک...!! همچو خون، در رگهایم؛ جاری گشتی و خود، بی خبری... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی باید کرد با کمی حس نسیم با کمی واژه ی  خوب در هوای خنک استغنا               گاه با یک دل تنگ گاه باید رویید در کنار چشمه در شکاف یک سنگ  به امید فردا ها که پر از حادثه تقدیرند گاه باید خندید با کمی پنجره و نور و صدا شاد باید بود 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
خداوندا شود آیا ببینم روی ماهش جهان روشن شود از پرتو نور جمالش چه زیبا باشد آن روزی که دلتنگی سرآید به سرمه میکشم بر روی چشمم خاک پایش تو آن دریای عشق و معرفت باشی که عشّاق ز آن نوشند و سر مست از همه عطر و شفایش تو راه عشق و نور و شادی و زیبای یزدان که دل ها می برند نرمی گفتارش صفایش چه شب ها عاشقان از عشق او بیدار و بی تاب خدا را شکر این نعمت که بی تاب جمالش السلام علیک یا المهدی 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگاه ابی عبدالله پناه دل بیچاره‌ست💔 کجا مثل حرم میشه برا کسی که آواره‌ست💔 🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شد دامنم از روضه ات آغشته ی اشک در روز جزا بگیرم از رشته ی اشک گویند فرشته ها العبرات هستی تو شهید عشق ای کشته ی اشک 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هر چیزِ خوش از سمتِ تو خوش‌تر باشد انگار که از جهانِ دیگر باشد آن بوسه و لبخندِ تو با هم، چه شود! مخصوصاً اگر اوّلِ آذر باشد. 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بی تو ، به رگِ سَحابها باران نیست سیمای ستاره‌ها دِگر تابان نیست خورشیدِ نهان بیا که در غیبتِ تو در اَغلبِ دستها گُلِ احسان نیست 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸 🌸 یه لحظه جا خوردم،... با بهت نگاهش کردم، مستقیم به چشمام نگاه کرد اما با کمی حالت خشم با همون ولوم بالاش که تا حالا نشنیده بودم ازش ادامه داد: _چرا اینکارو کردین؟؟ من از شما اینو خواسته بودم؟؟ آخه چرا؟؟ بعدم نگاهشو ازم گرفت و بلند شد ایستاد و در حالی که جلوم راه میرفت سرزنش وار جملاتش رو بر سرم می کوبید: _آخه من نمیفهمم شما چرا باید همچین کاری کنین، من ازتون خواسته بودم کمکم کنین اما شما چی...دقیقا کاری رو کردین که خواسته ی مادرم بود.. اینجوری قرار بود کمکم کنین؟؟؟ راه میرفت و سرزنشم میکرد..من دلم گرفته بود ازش، دیگه نمیتونستم جلوی ریزش اشکامو بگیرم، دونه های اشکم سرازیر شدن...اما عباس انگار حواسش به من نبود که همونطوری که با حرص راه میرفت و نگاهش به کفشاش بود حرفاشو میزد: _من نمیتونستم مخالفت کنم، در برابر مامان بابام خلع سلاح بودم، هیچی نمی تونستم بگم دوتا خاستگاری قبلی رو تونستم بپیچونم این یکی نمیشد..تمام امیدم به شما بود، اما شما چیکار کردین، زدین همه چیزو خراب کردین .. شما جلوی رفتنمو با این کارتون گرفتین ... از حرکت ایستاد.. منم بلند شدم درحالی که کل صورتم از اشک خیس شده بود دیگه تحمل سرزنشاشو نداشتم .. دلم نمی خواست کسی که سرزنشم میکنه عباس باشه .. با ایستادنم در حالی که سرشو بالا میاورد تا به صورتم نگاه کنه ادامه حرفاشو میزد: _آخه من نمیفهمم شما ... تا نگاهش به چشمام افتاد جملش ناتمام موند، مبهوت به صورت خیس از اشکم نگاه می کرد ..حالا نوبت من بود، دیگه باید یه چیزی میگفتم .. با دست اشکامو از جلوی چشمم پاک کردم و گفتم: _من همه ی این کارا رو فقط ... فقط به خاطر شما کردم ... دیگه نتونستم تحمل کنم اشکام باز سرازیر شدن اما عباس همونجا ایستاده بود و تو بهت اشکای من بود، دویدم سمت خونه،،، با وارد شدنم به هال با اون حال آشفته و گریه همه جا خوردن، وای که من حضور همه رو فراموش کرده بودم .. دیگه اتفاقی بود که افتاده بود، دویدم سمت اتاقم و خودمو رو تختم انداختم و تمام بغض هامو رو بالشتم خالی کردم.. بابا .. باباجون مگه کنارم نیستی پس چرا ناآرومم ...آرومم کن ... نمیدونم چند دقیقه بود که گریه می کردم ولی چند بار صدای باز و بسته شدن در و شنیده بودم.. آروم از جام بلند شدم که چشمم خورد به مهسا که کنارم نشسته بود و با نگرانی نگاهم میکرد - چیشده آبجی؟! سعی کردم لبخندی رو بزور رو لبام بنشونم آروم گفتم: _هیچی عزیزم رفتم دستشویی و صورتمو با آب سرد شستم،،،به اتفاقات چند لحظه پیش فکر کردم، وای خدا حالا جواب بقیه رو چی بدم، هنوز یه ساعت از محرمیتمون نمیگذشت که منو با اون حال دیدن،الان فکر می کنن چیشده که من گریه میکردم، خدا کمکم کن .. وضو گرفتم و زیر لب فقط صلوات میفرستادم ..از دستشویی که اومدم بیرون با ملیحه خانم روبرو شدم، منتظر من بود اینجا.. سرمو به زیر انداختم که اومد دستامو گرفت و گفت: _معصومه جان عباس چی گفت بهت که ناراحتت کرد؟ نگاش کردم، چشماش نگران بود،،اون مادر بود نباید از پسرش دلگیر میشد، اصلا چرا از عباس، مگه مقصر من نبودم که بدون مشورت با عباس این تصمیم رو گرفتم .. آهی کشیدم و گفتم: _نه ملیحه خانم من باعث ناراحتی عباس شدم تقصیر من بود، من کاری کردم که اون سرزنشم کنه و گریه ام بگیره، تقصیر من بود مهربانه نگاهشو بهم دوخت و گفت: _امان از دست جفتتون .. دوتاتون عین همین سوالی نگاهش کردم که گفت: _عباس هم دقیقا همینو گفت، گفت تقصیر خودشه و تو رو ناراحت کرده، والا آخرشم نفمیدم چیشده و کی کیو ناراحت کرده لبخندی رو لبم نشست،،، راستش هر چقدر زمان بیشتر می گذشت و عباس رو بیشتر می شناختم تازه می فهمیدم که واقعا مردِ من عباس بود! ....🌷 🌸نویسنده: بانو گل نرگس 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرمم کشد که بی تو نفس میکشم هنوز تا زنده ام بس است همین شرمساریم.. 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🚨اولین کنگره ے ملے شعر ایمنے و آتش نشانے با همکارے سازماט آتش نشانے تهراט برگزار مے کنـב 📌: ایمنی و آتش نشانی ایثار آتش نشانان سازمان آتش نشانی شهدای آتش نشان 📌 شعر کلاسیک شعر نو شعرکودک و نوجوان ترانه 📌: ذکر مشخصات صاحب اثر همراه با شماره تماس فایل ها به صورت ورد و فوت BNazanin دبیر خانه حق چاپ آثار در یک مجموعه و استفاده در سایر برنامه های سازمان را دارد. حضور افراد برگزیده در مراسم اختتامیه الزامی ست. 📌 :   نفر اول :تندیس، لوح تقدیر و جایزه نقدی  80.000.000 ریال نفر دوم :تندیس، لوح تقدیر و جایزه نقدی  70.000.000 ریال نفر سوم :تندیس، لوح تقدیر و جایزه نقدی  60.000.000 ریال شایسته  تقدیر : لوح تقدیر و جایزه نقدی  30.000.000 ریال شایسته تقدیر : لوح تقدیر و جایزه نقدی  30.000.000 ریال 📌 : شماره ی ۰۹۲۱۲۳۸۶۱۴۷༺ایتا،بله،تلگرام سرکار خانم ندا نوروزی مهلت ارسال آثار: پایان آذرماه ۱۴۰۳ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁الهی 🍂تـو کـه باشـى 🍁تـمام دورها نزدیک 🍂و تـمام نامـمکن هـا 🍁مـمکن مى شوند 🍂گـرمـاى بـودنـت را 🍁از سرماى روزگار ما نگیر 🍂شـب پاییزی تـون 🍁لبریز از آرامـش الهی       ‌‎‌‎🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون خوش 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هر کجا هستم باشم  آسمان مال من است  پنجره , فکر , هوا , عشق , زمین , مال من است  چه اهمیت دارد  گاه اگر می رویند  قارچ های غربت ؟   ‌‎‌‎🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون پر‌نور 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شُدجُمعه و آسمان مُنوّر شده‌ است شُد هفته تمام، عُمرِاو سَرشده‌است با رفتنِ روز و شب به فرمانِ خدا روزِ دِگری دُوُّمِ آذر شده‌ است . 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
آذر ماه... - @mer30tv.mp3
4.65M
صبح 2 آذر 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
به او که می سپارمش دغدغه ای ندارم... همیشه هست کنارم تا بخواهم بغض کنم صدایم می کند... تا بخواهم دلتنگی کنم برایم دست تکان می دهد، که بیشتر در باورم بگنجد... دلم قرص است از بودنش... خدایی که همین حوالی ست نزدیک ترین به من...و راز دار ترین به دلم... و...اوست که همیشه برایم می ماند... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشک جاری می شود ازشوق نگاه تو برگونه خسته فردا! ازحزن باران شد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دو آیینه ، کِنارِ هم . * یکی تا گردن و.... * آن دیگری از سَر به در ، می شد یکی بالنده از آن قامتِ سروَش... و آن دیگر.... به ژرفای نگاهی با لبِ حسرت ، به سر ، می شد * و دیواری... که بارِ آینه ها را رَقَم می زد . مباهاتی که آیینه ، به آن آیینه از سَر کرد؛ شده طوفان و در هر دَم ؛ از آن آرامشِ دیوارِ شاهد را به هم می زد . و آن طاقت.... که روزی طاقَش از آن طُمطُراق آمد. سکوتش خُرد و پاشید آن صدا بر روی مغرورش. به او گفت اِی خطاپیشه ! چه می بالی به خود ؟ هر آن که رو در روی تو آمد ؛ به قامت ، یک سَرِ دیگر طلب می کرد. و آن که روی خود در آن دگر می دید ؛ سرش خَم بود و بر زانو شد و بر او ادب می کرد (خاتون) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky