من شاعر غنچه های عاشق شده ام
چون عقربه ها عمر دقایق شده ام
تو آمدی و غزل سرایم کردی
دریا تویی و منمکه قایق شده ام
#سلیمه_میرشکار
#ساحل_آرامش
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#رمان_لقمهیحلال
#قسمتبیستموبیستویکم
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
#لقمه_حلال
#قسمتبیستم
همینجور رفتیم ورفتیم,خدای من ,اینجا دیگه کجای شهر بود؟!
کوچه ها وبااصطلاح خیابانهاش همه خاکی وپراز چاله چوله,خونه هاش همه خرابه وبیشتر با بلوک ساخته شده بودند,نه حیاط ونه دروپیکری...واقعا توعصر ما همچین جاهایی هست؟من خواب نمیبینم؟یعنی مردم اینجا هم جز کشور عزیز من هستند؟اخه بابای من اینجا چه میکنه؟بااینجا سنخییتی نداره...ذهنم پراز,سوالات جورواجور ورنگارنگ بود که به جایی رسیدیم ,انگار ماشین نمیتونست بیشتر از این برود.
سریع چادر رابرداشتم وپوشیدم,گوشیم را اماده کردم ,تا بابا نگه داشت ,منم یه سی چهل متر پشت سرش تو تاریکی نگهداشتم.
پیاده شدم,چادرراتاجایی که راه داشت مثل همین حاج خانمها روی چشمام وصورتم کشیدم وازهمون لحظه شروع به فیلم برداری کردم.
بابا پیاده شد,یه گاری بغل تیربرق زنجیرشده بود,زنجیرش راباز کرد وازپشت پیکان بار بسته های تقریبا سنگینی را میچید روش,جالبه هرکی که رد میشد بابام رامیشناخت وسلام میکرد به بابام مشتی احمد میگفتند,از کارهای بابا تعجب کرده بودم نمیدونستم چی به چیه،این کارای,بابا برای چیست,بااینحال گوشیم را گذاشتم رودوربین وفیلم برداری را شروع کردم.
بابا احمدگاری راهل میداد وجلوی هرخانه,بسته ای که اماده کرده بود را میداد,اهالی خانه کلی دعا به جان مشتی وحاج اقا میکردند که دراین دوره ی گرانی ونداری وفقر به فکر این بدبخت بیچاره ها هستند.منظور از گفتن مشتی رامیفهمیدم اما ازاینکه از حاج اقا تشکر میکردند رانمیگرفتم؟'!نمیدونستم منظورشان کی هست؟
سایه به سایه بابا حرکت میکردم ,هی اشک میریختم ,حالا کم کم داشت تودستم میامد که بابا هرشب کجا غیبش میزند,ازخودم وفکرایی که راجب بابا کرده بودم خجالت میکشیدم کم کم بسته های روی گاری داشت تمام میشد,بس که گریه کرده بودم متوجه نشده بودم که پشت سر بابام رسیدم.
یکدفعه بابا برگشت طرفم و...
#ادامهدارد....🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#لقمه_حلال
#قسمتبیستویکم
پدرم برگشت طرفم ودرحالی که هق هق من بلندشده بود وسربابا پایین بود.اشاره کرد به گاری که یک بسته دیگه روش باقی مانده بود وگفت:بفرمایید حاج خانم,این برای شما,لطفا بگید منزلتان کجاست تا برایتان بیارم واگه مشکل دیگه ای,هم داری وکمکی از دست من برمیاد ,بگید بنده درخدمتم...
بااین حرفهای بابا بیشتراز خودبیخود شدم.
چادرم رفت کنار وصدا زدم,بابا ....منو.ببخش...
بابا تا صدام راشنید سرش راگرفت بالا وناباورانه به من خیره شد,لبخندی زد وگفت:چقد خوشگل شدی دخترم,چادر چه بهت میاد درست مثل فرشته ها شدی...
خودم را انداختم بغل بابا وزار زدم وهرچه که را میباست بگم گفتم,از تعقیب وگریز,از فیلم از آتویی که مثلا میخواستم بگیرم و...
بابا مهربانانه زد پشتم وگفت:بس کن دیگه دخترم ,کلی کارداریم که باید باهم انجام بدیم ,بیا بریم گاری راپرکنیم که اونطرف محل هنوز مونده.....
سرشار از,حس های,خوب بودم وفهمیدم بابا برای,دوو مجارستان اصلا وابدا چیزی به مامان نگفته ومامان چون خودش دوست داشته همرام باشه وازطرفی نوبت ابرسانی پوست و...داشته وبه قول خودش کلی کار ریز ودرشت,اجازه نداده تا من تنها برم.
ولی کلی حال داد...من...بابا...یه محله ی ففیر وکمک به هم نوع...
#ادامهدارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
باز هم شب شد و چشمان ترم بیخواب است
به که گویم دل کم حوصلهام بیتاب است
هیچ کس دور و برم نیست به جز تنهایی
باز همصحبت من تا به سحر مهتاب است
#حمیدرضا_آبروان
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
در آستانه ی پنجمین سالروز شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی، تقدیم به آن اسطوره ی بی بدیل ایران زمین و جهان اسلام:🌷
باید بر اوج باور ایران بایستی
وقتی که جز به رسم شهیدان نزیستی!
همنام "قاسم" "حسنی"! پاره پاره تن!
سردار عشق! "نفس زکیه"تو نیستی؟!!
روییده درد، در دل ایران، بلندتر!
قامت کشیده خون به خیابان بلندتر!
با یاد پاسدار حرم، ضجه می زنند
نقاره های سوگ خراسان، بلندتر!
شولای داغ بر تنِ تبدار هر چه شهر
پیراهنی که بر تن کرمان، بلندتر!
هوهوی داغدار کویر از گلوی باد
در مرز سوگوار درختان، بلندتر!
نجوای " رود رودِ" خزر، می رسد به گوش
در شروه ی خلیج پریشان، بلندتر
ما لاله لاله شعله به دست ایستاده ایم
هر جا نفس کشیده زمستان بلندتر!
ما سایه ی بلند ظهوریم و می شویم
وقت طلوع، مثل "سلیمان" بلندتر!
عفریت زخم خورده ی کابوس های قدس!
بردار گامهای گریزان بلندتر!
حالا که ایستاده "سلیمانِ" باشکوه
یک گردن از بلندی جولان، بلندتر!
نامت بلند باد در ایرانِ سرفراز!
در خاطرات غزه و لبنان، بلندتر!
جام شراب، تا "خط بغداد"، دست تو
فریاد "نوش نوشِ" شهیدان بلندتر!
بعد از تو خطِّ آخر این جام و... می رسد
آواز سرخوشان غزلخوان، بلندتر...
"ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم"
این را بگو به محضر طوفان، بلندتر...
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
#شهید_سلیمانی
#قدس
#سیده_اعظم_حسینی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
پروردگارا
در این شب زمستانی
سـلامتی بـه تنمون
آرامش به قلبهامون
طول عـمر با عـزت
بـه عـزیـزانمـون
و صفا و صمیمیت
به خونههامون عطا بفرما🙏
🌓🌓🌓🌓
شب زیباتون خوش
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
* صبح زیبایتان بخیر و شادی*
*قشنگترین عشق، نگاه خداوند به بندگانش است،*
*هر کجا هستید شما را به همان نگاه مهربانِ سرشار از عشق میسپارم...*
*روزگارتان سرشار از آرامش، سلامتی، برکت و سربلندی .*
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون پراز نشاط
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
رسید نامهات ای آسمان به دست پرم
به شوق دیدن تو در تدارک سفرم
سزاست چشم ببندم به هرچه زیبایی است
اگر که باز نگردد به چهرهات نظرم
مرا نشان بده دیگر به من ای آیینه!
زمان گذشت و من از حال خویش بیخبرم
برای دیدن تو سر زدم به هر جایی
که جایجای زمین پر شده است از اثرم
مرا بگیر در آغوش تا شکفته شوم
بهار معجزهگر! ای تمامی ثمرم!
زیاد میشوم ای دوست با تو هرلحظه
نه یک نفر! که من اکنون هزارها نفرم
اگرکه شعر من امشب خراب شد باشد!
خیال دیدن ماهت شد آخرین هنرم
#زینب_نجفی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky