گرچه محتاج به آغوش تو اَم، باکی نیست
که فراموش کنی،عاشق دیرینه یِ خویش
گرچه دلبسته و مدهوش تو اَم ،باکی نیست
که مرا دور کنی ،ازدل وُ از سینه یِ خویش
گرچه من تشنه یِ ،لبهایِ گهر بارِ تواَم
گرچه دیرینه ترین ،عشق نگهدارِ تواَم
گرچه غمخوار ترین، یارِ وفادارِ تواَم
باکی نیست ،بشکنی سینه یِ آیینه یِ خویش
دیگر از این همه غم ،خسته شدم
خسته ام، بس به تو دلبسته شدم
خسته ام، بس که فراموش شدم
لب فرو بستم و خاموش،ز پیشینه یِ خویش
برو هر جا که دلت خواست برو
برو این سینه،چو دریاست برو
برو این رسم ،همه جاست برو
برو آسوده برو ،قفل زدم کینه یِ خویش
#سمیه_ابدنگچی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتی که از چشمان من باران بعید است!
در سرنوشتم دیدهی گریان بعید است!
گفتی بهارم میشوی گفتی که هرسال
فصلم شود هم بستر آبان بعید است!
گفتی که در جان منی،جان تو هرگز
دل کندنم از تو که هستی جان بعید است!
گفتی ندانستی که بعد از تو جهانم
در پرنیان باور سامان بعید است!
همچون کبوتر در قفس جا ماندهام من
آزادیام از بند این زندان بعید است!
پاییزیام از زخم من خون میچکد باز
بر زخم بازم بعد تو درمان بعید است!
گفتی و رفتی بیصدا هرگز نگفتی
با خاطراتت زندگی آسان بعید است!
#الهه_نودهی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
«آغوش بی دریغ»
مرا بگذاریدو بروید،من تنها نیستم
من و تنهایی هایم، کنارهم هستیم
و
من و بی کسی هایم نیز.
نگران من نباشید،
زیرا من و تنهایی و بی کسی ام، با هم هستیم.
شاید تمام زمانهایی که در کنار یکدیگر نشسته ایم،هیچ گاه از خاطرات خوب و شیرینمان سخنی نگوییم،
شاید هیچ گاه شکوفه های بهاری لبخند بر لبانمان نشکفند،
اما
چه باک!
ماباخزان خاطراتمان دلخوش تریم.
دیگر زمان بارش چشمانمان تنها نیستیم.
همین قدرکه میتوانیم در آغوش یکدیگر غصه هایمان را بباریم و دلی سبک کنیم، مارابس است.
پس با خیالی آسوده مراباتنهایی و بی کسی ام تنها بگذارید و بروید.
شایدآغوش خاک درنظرشما ،سرد باشد
اما
نگران من نباشید.خاک نمیگذارد،احساس غربت به سراغم بیاید.
اومرا مهربانانه ،چون مادرم در آغوش خواهدکشید.
آری،او همه کس من خواهد شد،بااو احساس بیگانگی نخواهم داشت ،چون تمام وجودم از اوست.
پس از هر آشنایی، قریب تر است به من.
عزیزانم!
جای نگرانی نیست،میتوانید بروید و با خیالی آسوده ،همچون روزهای گذشته ،در پی روزمرگیهای همیشگی تان باشید و
مرا
با آغوش بی دریغ خاک،تنهایی و بی کسی ام
تنها
بگذارید.
#نفیسه_متعبد(مجنون)
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
➖➖( نِتانیاهو ) 👿
دیوانه ، ذلیل و ظالم و مَکّارَست
کفتارِکثیف و وحشی و خونخوارَست
این قاتلِ کودکانِ غزّه ،این گُرگ
ملعونِ زمان، سگِ سیاه و هارَست
#حسن_یزدان_پناهی_فَسا
#نتانیاهو
#سگِهار
#ملعونِزمان
#مرگبراسرائیل
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
« اعتیاد »
آن چه بر دوشِ تکلّف ، بار دارد اعتیاد است
بر گلوی زندگی پا می فشارد اعتیاد است
ذهن را از هر طرف معطوفِ عادت می نماید
پای جبر و اختیارش می گذارد اعتیاد است
بذرِ تشویش و توهّم ، در خیالِ نامساعد
با تناوب ، کشت را در آن بکارد اعتیاد است
می شود دنیا خلاصه در نشاطِ آنیِ آن
آتیه را دستِ یک لحظه سپارد اعتیاد است
می دهد تحت الشّعاع آن چه که پیرامونِ آن است
هر نفس ، قربانی اش را می شمارد اعتیاد است
مرگ را تقدیمِ تقدیری قلم خورده نماید
پای تابوتِ خودش هر شب بیارد اعتیاد است
شیره ی جان را به تدریج از میانِ چنگِ اَفیون
اشک می سازد که از دیده ببارد اعتیاد است
#آسیه_مرادپور(خاتون)
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا ببوس که از فرط ِ شوق جان بدهم
که تا همیشه به این بغض ها امان بدهم
قدم بزن جلوی چشم هام میخواهم
به لطف ِ شعر برایت خودی نشان بدهم
تو سرزمین منی کافرم اگر که تو را
ولو به قیمت ِ جان هم به دیگران بدهم
شراب میچکد از چشم هات و میترسم
به این دو شاعر بد مست استکان بدهم
منی که با تو خوشم در قفس چرا باید
به کوچ فکر کنم تن به آسمان بدهم
تمام زندگی ام نذر خنده ی تو،بخند
در این معامله من حاضرم زیان بدهم
اگرچه قافیه تکرار می شود اما
مرا ببوس که از فرط ِشوق جان بدهم
#سجاد_صفری_اعظم
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
در دام بتی گیرم و در بند اسیرم
جز آن مه زیبا بخدا یار نگیرم
گر مهر اسارت بزند بر دل ریشم
در حلقه گیسوی کمندش چو امیرم
بر میکده گر نام نکویش بنویسند
مستانه روم بر در میخانه بمیرم
گر عالم و هستی همه یکجا بدهندم
بی نور رخش در غم هجران چو فقیرم
صد بار اگر میرم و گر زنده شوم باز
عشقش نرود از دل و وز یاد و ضمیرم
#علیرضا_دارآفرین
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
هوایم را ز سر بردی هوایت را ببین دارم
تویی نامهربان اما هنوزم دوستت دارم
#بانوی_کاشانی
#اعظم_کلیابی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
« دلگرم چه باشم من»
وقتی تو نمیخندی، دلگرم چه باشم من
با غیر، تو دلبندی دلگرم چه باشم من
چندیست که دلسردی، من عاشق سرسختت
گو از چه تو دل کندی، دلگرم چه باشم من
دادی تو به من امید، با عشق تو میمانم
آخر به که پیوندی، دلگرم چه باشم من
انگار نه انگاری، دل در گروت دارم
دیوانه شدم چندی، دل گرم چه باشم من
باور بکنی یا نه، من بی تو نمیمانم
وقتی که تو نَپْسندی، دلگرم چه باشم من
من فصل خزانم تو، مانند بهار من
پایانه اسفندی، دلگرم چه باشم من
من اوج وفاداری، تو قله ناز ستی
من تشنه لبخندی، دلگرم چه باشم من
دریاب دمی من را، تا منتظرت هستم
بی لطف خداوندی، دلگرم چه باشم من
#عبدالکریم_زارعی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
کلبه ی شعر
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینi عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
#فریدون_مشیری
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky