🌸 رمان جذاب #درحوالی_عطریاس🌸
#قسمتهفدهموهیجدهم
چشم غره ای بهش رفتم و گفتم:
_هنوز نه به داره نه به بار، شاید من ایشونو نپسندیدم و ردش کردم
خنده ی کوتاهی کرد و گفت:
_ولی من اینطور فکر نمی کنم، مطمئنا تو از عباس آقا خوشت میاد
از روی تاسف سری تکون دادم و مشغول ریختن چای شدم،
با صدای مامان که گفت چای رو بیارم، چادرمو مرتب کردم و سینی رو بردم تو هال،
اول به عموجواد تعارف کردم، لبخند رضایت مندی رو لبش بود،
بیچاره عمو جواد حتما خیلی از این وصلت خوشحال میشد،
ملیحه خانم هم با لبخندی چای رو برداشت،
جرئت نزدیک شدن به عباس رو نداشتم اما چاره ای نبود سینی رو جلوش گرفتم، احساس میکردم امروز بیشتر از همیشه عطر یاسش رو حس میکنم،
بدون نگاه کردن به من چای رو برداشت، نیم نگاهی بهش انداختم
خیلی جدی و خشک نشسته بود،
اینم از این یکی واقعا نمیدونم دقیقا دلم باید برای کی بسوزه شاید خودم، خود من که یار کنارمه و من ازش هیچ سهمی ندارم
هیچ سهمی شاید سهم من فقط همون یاسه!!
به مامان و محمد چای تعارف کردم و نشستم کنار مامان،
باز بحث خاستگاری و مهریه و چرت وپرت،
همه ی دخترا این جور وقتا پر از هیجان و استرس و خوشحالی ان اما من اونموقع هیچ حسی نداشتم،
فقط ناراحت بودم ناراحته همه، همه که انقدر جدی بودن و نمی دونستن این عروس خانم عروس نشده جوابش منفیه ...
تو فکر وحال خودم بودم نمیدونم چند دقیقه گذشت که ملیحه خانم گفت:
_خب اگه اشکالی نداره و اجازه بدین معصومه جون و عباس اگه حرفی دارن باهم بزنن
گوشه چادرمو تو مشت گرفتم، جای بدش تازه رسید....آه خـــدا!
با اجازه ای که از ناحیه ی مامان صادر شد بلند شدم ...
و به سمت حیاط حرکت کردم عباس هم به دنبالم اومد،
بی توجه به عباس دمپایی پام کردم و از سه تا پله ی حیاط اومدم پایین، جایی برای نشستن نبود
برای همین لب حوض نشستم،
عباس بعد ور رفتن با کفشاش اومد پایین و با فاصله از من لب حوض نشست، نگاهم به آب داخل حوض بود اونم نگاهش تو آسمونا ،
من تو حوض دنبال ماهی ای می گشتم که نبود، عباس هم دنبال ماهی تو آسمون می گشت که از شانس بدش اونم نبود!!
زیر لب زمزمه وار گفتم
"چرا حوضمون ماهی نداره! "
عباس تک سرفه ای کرد و بالاخره انگار از سکوت ناراضی بود که گفت:
_عجیبه که امشب ماه تو آسمون نیست
یه چیزی از قلبم گذشت چرا هر دومون باید مثل هم فکر کنیم!!
چادرمو کمی جلوی صورتم اوردم تا رومو بگیرم آروم گفتم:
_حتما دلش نخواسته امشب باشه
+چی؟
- ماه دیگه!
نگاهش به روبرو بود سرشو تکون داد که مثلا چه میدونم تایید کنه حرفمو
بازم سکوت ..چه سکوت درداوری بود، بوی گلای یاسم دو برابر شده بود انگار، دلم میخاست کاش میتونستم ازش بپرسم چرا همیشه انقدر عطر یاس خالی میکنی رو خودت نمیدونی یه نفر طاقت نداره،اصلا دلم میخاست بزنمش و بگم چرا من باید از تو خوشم بیاد .. آه!!
بعد از کمی سکوت نگاهی به یاس ها انداخت و گفت:
_چه بوی یاسی پیچیده اینجا، الان فصل یاسه، من یاس خیلی دوست دارم
لبخندی رو لبم نشست،،
خاستم بگم چه تفاهمی داریم، اما یادم اومد این که جلسه ی خواستگاری نیست فقط یه نمایشه همین!!
از لب حوض بلند شد مشخص بود این موقعیت رو دوست نداره، منم دوست نداشتم این سکوت و باهم بودن اجباری رو، یه کم قدم زد اطراف حوض و باخودش آروم گفت:
_بالاخره تموم میشه ..
سرمو گذاشتم رو زانوهام، منم دلم میخواست تموم شه، تموم شه این کابوس…
#ادامهدارد....🌷
🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
⭐️در این شب عزیز
🍁من دعایتان میکنم به خیر
⭐️نگاهتان میکنم به پاکی
🍁یادتان میکنم به خوبی
⭐️هرجاهستید
🍁بهترینها رو برایتان آرزو دارم
⭐️شبتون بخیر و سراسر آرامش
🍁در آغوش پر از مهر خدا باشید
🌓🌓🌓🌓
شبتون بخیر
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
سلام ای صبح لبریز از ترانه
سلام ای مهرزاد جاودانه
بخوان تصنیف بیداری برآیم
تویی رمز نشاط هر کرانه
صبحتون پر شور و نشاط
امروزتون پر از خبرهای خوب
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون بخیر
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
از همه زندگیِ ما،چی میمونه جز خجالت
بیتو هر نفس چو آتش،بیتو بر غصه قناعت...
بیتو گریه شده عادت،خندهیِ تلخِ جهالت
دلخوشی نداره بیتو،مرغِ دل تو این اسارت...
از همه خلقتِ عالم،سهمِ عشق شد این عبارت
عمری انتظارو دوری،واسه یکلحظه
زیارت...
بیتو عالم چهمیدونن، لحظهها چهسختِ برمن
بیتو هرلحظه ریاضت،بیتو هرنفس قیامت...
بیتو از منتظرو شعر،چی میخواد بمونه جز غم
بیتو از جمعه شکایت،بیتو از خدا خجالت...
✍️حسن_کریمزاده
#منتظر✓
#دلنوشته_امامزمان
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
همیشه بین سرها من اگر سر داشتم بانو
علی بودم که با خود جام کوثر داشتم بانو
حریف من غم عالم نمی شد با وجود تو
یکی بودی ولی انگار لشکر داشتم بانو
که باور می کند در یورش شر ،صبر حیدر را !؟
منی که در توانم فتح خیبر داشتم بانو
پریدی بال و پر زخمی، ولی ای کاش من چون تو
برای رفتن از ماتم سرا پر داشتم بانو
شب غسل تو دیدم آنچه پنهان بوده از چشمم
از آن شب حال یک سردار مضطر داشتم بانو
به در گفتم همیشه شکوه را تا بشنود دیوار
اگرچه تا شهادت ،داغ از در داشتم بانو
هوای چشمم ابری شد دلم ترکید و غم خوردم
غبار از خاطراتت هر زمان برداشتم بانو
#محمدجواد_منوچهری
#یافاطمهاشفعیلناعندالله
#یا_فاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
33.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷تقدیم به روز ایثار نصف جهان،۲۵ آبان که بیش از ۳۷۰شهید به دوش شهر تشییع شدند،روزی که هنوز نفس می کشد...
زیبایی تو
بیست ستون افتاده در آب نیست،
یا این چوگانگاه قدیمی
که سرگیجه گرفته از چرخش اسب ها
یا خواجویی که تنها هنرش
وصل شهر به قبرستان است!
حتی این پیاله ی وارونه مسجدها
که پرشده از نقش و نگار حرف ها،نیست
زیبایی تو
سیصدوهفتاد
ستون تا آسمان رفته است،
سیصد و هفتاد
جولانگاه مرگ افکن
سیصد و هفتاد
مسجد کلاه انداخته
با نقش و نگارهایی سرخ!
سیصد و هفتاد
پل است،
که تمام میدان های شهر
حتی کوچه پس کوچه ها را
به چشمه می برد
در روزی که چشم ها جوشید
و محرم کمی واقعی تر شده بود
عاشورا به آبان آمده بود
با مکعب هایی سرخ،
هر محله تعزیه داشت
صدام شمر بود و حاج حسین،حسین
علی اکبر
در سیصدوهفتاد تابوت تشییع می شد!
و نصف جهان نصف جان می شد
از تماشای این همه لیلا!
دویرج از خروش ایستاد
و تپه ۱۷۵ از ایثار این همه کوه، صفر شد!...
زیبایی شهر
همیشه طبیعت و تاریخ نیست
گاهی تابوت ها
چنان چراغانی می کنند
که تا میلیون ها سال نوری
می درخشد!
زیبایی تو
بیست ستون افتاده در آب نیست! ...
#سیدمجید_موسوی
#ایثار #اصفهان #شهید #۲۵ـآبان #نصفجهان
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
بهشتی می شوم آری چو یادت می کنم بانو
همیشه درهمه احوال صدایت می کنم بانو
نگین عالم امکان تویی تنها که بایدگفت
چو جان مرتضی هستی هوایت میکنمبانو
دل آرام جهان هستی و چون لولاک می باشی
بیادت سجده شکر خدایت می کنم بانو
چه بی اندازه سرمشقی برای دین وآیینم
خودم با واژه هایم را فدایت می کنم بانو
درین ایام یادت را چو باران دیده می بارد
دلم را در بقیع وقف مزارت می کنم بانو
بیادت چلچراغی در بقیع روشن شد ازنامت
کنارمرقد بابت صدایت می کنم بانو
#صدیقه_شادابنیک
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
بعد کوچت دل من در عطش دیدارست
بی تو ای فاطمه جان کار علی دشوارست
#سیدعلی_خوشقامت
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
دائم به گذر کردن از این باغِ انارم
من جز تو و چشمان قشنگ تو چه دارم؟
هر شعر که گفتم همه بر وزن تو بوده
ای قافیههای غزلم... باش کنارم
آنجا که مرا سخت در آغوش گرفتی
افتاد نگاه تو بر این چشمِ خُمارم
بغضی ز سر شوق فشرده است گلویم
بگذار سر شانهی گرمِ تو ببارم
ای آنکه مرا بی تو دگر نایِ نفس نیست
عمریست به گیراییِ چشم تو دچارم
#بداهه
#علی_جعفری
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
برگرد که بی تو بی قرار است جهان
در سایه ی شوق و انتظار است جهان
برگرد که بی وجودِ تو مهدی جان(عج)
سامانه ی ظلمِ آشکار است جهان
#حسن_یزدان_پناهی_فَسا
#اَلسّلامُعلیکَیااَباصالح
#یاصاحبالزّمان
#اَللّٰهُمَّعَجّللوَلیکَالْفَرَج
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky