eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
29 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
Hojat Ashrafzade-Ham Safar -musicdel.ir 128.mp3
2.95M
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙 🎼‌ ❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا به کی بغض دلم را این چنین وا می کنی هر کجا باشم تو میگردی وپیدا می کنی تا به کی رسوا مرا می خواهی وبی ادعا درد جان خسته را پس کی مدا وا می کنی در گلوی غصه هایم بغض کالی مانده است کی کجا این عقده ها را هم چو در یا می کنی رو به رویم جز غم و درد جدایی هیچ نیست رو به رویت نیستم تا کی تمنا می کنی حاصل جمع دلم منها شدن بود ای رفیق من به تنهایی شدم راضی چه با ما می کنی عکس هایم را گرفتی قاب کردی کو کجاست؟! شاید آن تاریخ را با عکس امضا می کنی 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
پژمرده کردی میوه‌های سرخِ رویم را خشکاندی آخر ای خزان! باغ هلویم را دور تو هی می‌گشتم و آواز می‌خواندم با زخمۀ غم  سرد کردی های‌وهویم را پیچیده بودم در پتوی انزوا دل را تاآنکه دزدیدی شب غفلت پتویم را بااینکه لب را کم برایت باز می‌کردم می‌گفتی اما دوست داری گفتگویم را دریای عشقی ریختم در کوزۀ جانت پر کردی از نامهربانی‌ها سبویم را از زخم‌ها و وصله‌های قلب من بگذر بگذار بر جای خودش باقی رفویم را اسم تو را می‌شویم از دیوار احساسم امشب ببین ای ماه ظالم! شستشویم را 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چقدر غریبند خاطره‌هایِ پیش رو وقتی در ازدحام تنهایی به سر می‌کنم ت م ا مِ شب هایِ بی‌‌ستاره‌ام را ... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ای دل، زعبیر عشق کَم گوی خود بو بَرَد آنکه یار باشد... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
حس می‌کنم هرشب حضورت را کنارم وقتی به روی خاک تو سر می‌گذارم بگذار دستت را به روی شانه‌ام باز از دست رفته بعد تو صبرم، قرارم! قرآن که می‌خوانم تو هم می‌خوانی انگار کوثر بخوان تا رود رود اینجا ببارم وقتی نگاهت از رهایی حرف می‌زد احساس می‌کردم تو را دیگر ندارم یادت می‌آید موقع رفتن چه گفتی؟ جان عزیزت روز و شب چشم‌انتظارم سر می‌گذارم روی خاکت باز امشب ای کاش سر از خاک دیگر برندارم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نه تو میمانی و نه اندوه به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم میگذرد.. ‌‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸 🌸 لب زد: _ممنون بابت همه چیز معصومه، ممنون، خیلی اذیتت کردم، ببخش منو باید تمام تلاشمو میکردم تا گریه ام نگیره، سریع بدون نگاه کردن بهش،باهاش دست دادم و اومدم بیرون،داشتم کفشامو می پوشیدم در حالی که تو چارچوب در ِحیاط ایستاده بود گفت: _یه خواهشی دارم کمی مکث کرد و گفت: _لطفا فردا فرودگاه نیایید بدرقه، میترسم... میترسم نتونم برم با دیدن شماها، به مامانمم اصرار کردم نیاد دستام رو بند کفشام خشک شد، منظورش اینه که آخرین ملاقاتمونه الان،منو بگو که به بدرقه ی فردا دلمو خوش کرده بودم .. در حالیکه که خودمو با بند کفشم مشغول کرده بودم گفتم: _یعنی .. یعنی .. نمی تونستم جمله مو ادامه بدم، مگه این بغضِ لعنتی میذاشت حرف بزنم... خودش سریع گفت: _یعنی نمی خوام بیایین دیگه، تو ام نیا، خواهش میکنم .. فقط محمد میاد که منو برسونه فرودگاه... محمد صدام میزد، خیلی وقت بود تو ماشین منتظرم بودن،دلم نمی خواست برم، من شاید دیگه هیچ وقت نمیدیدمش، وای نه، کاش خواهش نمیکردی عباس ...یعنی نمیبینمش دیگه،امکان نداره، من میبینمش، بازم میبینمش، من مگه چند وقته عباس رو دارم، اشکام به پشت چشمام رسیده بودن فقط یه تلنگر کوچیک کافی بود تا سیلی از اشک رو گونه هام سرازیر بشه، رومو برگردوندم، قطره ی سمج اشک خودشو رو گونه ام انداخت، پشت بهش سریع گفتم: _خداحافظ عباس!! منتظر جوابش نشدم و راه افتادم سمت در و رفتم بیرون، نمی خواستم اینجوری برم، نمی خواستم اینجوری خداحافظی کنم، نمی خواستم ... وای که چه بود، اونقد تلخ که حس میکردم مزه ی تلخی اش تا ابد باهام میمونه .. سوار ماشین شدم و سرمو تکیه دادم به پنجره ...زیر لب فقط گفتم "دلم برات تنگ میشه " چشمامو کمی باز کردم، نور مستقیم می خورد تو چشمم، پرده ی اتاق رو کی کشیده بود، بلند شدم که کمرم درد گرفت، باز تو جانمازم خوابم برده بود، کل شب و به رفتن عباس فکر میکردم، نخوابیده بودم اما بعد نماز صبح نفهمیدم چجوری تو جانمازم خوابم برده بود، بلند شدم دست و صورتمو شستم، دنبال گوشیم میگشتم که ببینم عباس پیامی زنگی نزده، یادم اومد گوشیم هنوز تو کیفمه،از دیشب درش نیاورده بودم،کیفمو باز کردم و دستمو بردم داخلش که دستم خورد به چیز تقریبا گردی،  با تعجب گفتم این دیگه چیه تو کیفم، درش اوردم، چشمام چند لحظه روش ثابت موند وای این اینجا چیکار میکنه، نکنه دیشب …وای نکنه دیشب موقعی که وسایلای ریخته شدم تو اتاق عباس رو جمع میکردم اینم اومده بینشون، محکم با دست زدم رو پیشونیم، دویدم بیرون اتاق،  مامان تازه از خواب بیدار شده بود انگار.. سریع گفتم: _محمد کو؟؟؟؟ با تعحب نگام کرد و گفت: _چیشده؟ - مامان محمد کو، رفت؟؟؟؟ +اره یه ده دقیقه میشه رفته، جیشده حالا؟؟ سریع گفتم: _مامان زنگ بزنین آژانس؟؟ زود مامان .. زود، الان میره دویدم تو اتاق و هر چی دم دستم بود پوشیدم که مامان با نگرانی اومد تو اتاق و گفت: _چیشده معصومه؟؟ ....🌷 🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
13.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وه استقبال مو غم ایوریسه صدای بی کسل کم ایوریسه تفنگل بادی ای مهلت بدن وم تش برنو خشی وم ایوریسه وه چشمون مو سیل خین ایایه وه چشمون تو زمزم ایوریسه نهادم دهسه زونی تا وریسم ولی هی خین جلو رم ایوریسه تیم دیریته دی ساکت نشسه ولی وش اشک نم نم ایوریسه بیو مرهم بنه سر زخم دیری وه خاک پات مرهم ایوریسه شاعران: & 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
تو ناب ترین صحنه‌ی زیبای جهانی زیر و بمِ دل‌برده‌ی اشعار بَنانی لب سرخ و رُخَت ماه و بسی پیچ به مویَت چشمان سیاه و سَرش ابروی کمانی خالق اگر از عشق به مخلوق نظر کرد زیباتر از او نیست... و بی شک تو همانی ای آنکه همه پودم و تارم شده از تو باید که بمانی که بمانی که بمانی 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky