فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل من
انار هزار دانهایست...
با توان سرخ عشقی
در هر دانه
وقتی تو
به من نگاه میکنی
یکی از دانهها
سرختر میشود..
#محمد_ابراهیم_جعفری
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قطعه ای از شعرهایم را بغل کن
چشم ها را مامن این یک غزل کن
تلخ کامی زهر کرده واژه ها را
با نگاهت شعر را مثل عسل کن
#مهدی_ملک
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
با تلخی خود حاشیهسازی نکنید
اینقدر بههم زباندرازی نکنید
حالا که بهدنبال رسیدن هستید
در کوچهٔ عشق، بچهبازی نکنید!
#مرتضی_درزی
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥
#پارتچهلوشیشم🌷
-ولی من الان دارم درمورد برادر شما فکر میکنم.
-افشین هم به اندازه مهدی برای من عزیزه.هردو شون خیلی خوبن.این شمایین که باید تصمیم بگیرین کدومشون رو میتونید به عنوان همسرتون بپذیرید.شاید اصلا از هیچکدوم خوشتون نیاد ولی من ازتون میخوام به افشین هم فکر کنید.
فاطمه با خودش گفت،شاید اینم یه روش دیگه ش باشه برای انتقام گرفتن.
گفت:
_اگه توبه ش برای غیرخدا بوده چی؟
-اگه بخاطر شما توبه میکرد،این مدت همش سعی میکرد شما متوجه بشید،ولی شما میگید مدتهاست حتی ندیدینش، درسته؟
-درسته ولی...
-خانم نادری من نمیگم بخاطر انسانیت یا هرچیز دیگه ای با افشین ازدواج کنید.من میگم اگه ممکنه درموردش فکر کنید. شاید بتونید نسبت بهش حسی داشته باشید.
-ولی حاج آقا من با #عقلم تصمیم میگیرم، نه احساسم..الان هم خیلی گیج شدم.باید بیشتر فکر کنم تا ببینم اصلا فکر کردن به آقای مشرقی کار درستی هست یا خیر...اگه دیگه امری نیست من برم.
خداحافظی کرد و رفت.
سه روز بعد،
فاطمه رفت مؤسسه.بعد احوالپرسی گفت:
_اولا بخاطر گذشته ای که هم من نمیخوام بگم،هم شما نمیخواید بدونید، اعتماد کردن به آقای مشرقی برای من خیلی سخته.. دوما خانواده م حتی با شنیدن اسم آقای مشرقی اذیت میشن. حتی اگه من موافقت کنم و بیان خاستگاری،خانواده م به این ازدواج راضی نمیشن.منم نمیخوام باعث آزارشون بشم... سوما آقا مهدی واقعیت حال حاضره و آقای مشرقی احتمالات آینده.عاقلانه نیست بخاطر احتمالات، واقعیت رو نادیده بگیرم.. نتیجه اینکه من تصمیم مو گرفتم،به آقای مشرقی حتی فکر هم نمیکنم.
حاج آقا دیگه چیزی نگفت و فاطمه هم رفت.
سر از سجده برداشت.
بعد از چهار روز فکر کردن تصمیم خودشو گرفته بود.
آماده رفتن شد.
یک ساعت بعد رو به روی مغازه حاج محمود ایستاده بود،با دسته گلی تو دستش..
حاج محمود سرش پایین بود، و به حساب ها رسیدگی میکرد.
سلام کرد.
حاج محمود سرشو آورد بالا،...
#ادامهدارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا🤲
صفحه ای دیگر
از عمرمان ورق خورد
روز را در پناهت
به شب رساندیم
پروردگارا
شب را بر همه عزیزانمان
سرشار از آرامش بفـــرما
و در پناهت حافظشان باش 🙏
🌓🌓🌓🌓
شبتوندرآغوشاَمنخدا
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
اول سلام و بعد سلام و سپس سلام
با هر نَفَس ارادت و با هر نفس سلام
#علیرضا_قزوه
بفرمایید از کانال شعر《سرزمین شعرها》 دیدن کنید 😍
https://eitaa.com/joinchat/680264228C7c9afec921
🌷همیشه سالم باشید و خوش🌷
دستی به سرِ پیرهنِ ما زده است
بر جنگل و دشت و چمنِ ما زده است
صبح آمد و با باد بهاران، خورشید
گرمای تنش را به تنِ ما زده است
#نوروز_رمضانی
✅️ عضو کانال
☀️آمدن هر صبح،
پیام خداوند برای آغاز
یک فرصت تازه است...
برخیز و در این فرصت تازه
زندگی را زندگی کن
و از یک روز دوست داشتنی
لذت ببر! بخند و شاکر باش...
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون سرشار از آرامش
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
گذشته .. گدشت... - @mer30tv.mp3
4.96M
صبح دوشنبه 9 بهمن
#رادیو_مرسی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو
آن بهشت برینی
كه جان خاكى من
براى داشتنت
عین آرزو شده است ...
#حسين_منزوى
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
♡
دوباره مثل شقایق شدی! چه خونینی!
دوباره همدم تنهاییام! چه غمگینی!
دوباره چشم، پر از ابر گریه شد اما
برای خندۀ سردی تو گرم تمرینی
درون کشتی غصه مسافر رنجی
برای شادی خود باز غرق تلقینی
گرفتهای چقدر فاصلهها از آدمها!
برای هر که رسیده چه سرد و سنگینی!
چه حس غربت تلخی نشسته در چشمت!
ولی هنوز برایم عزیز و شیرینی
بگو که عشق نمرده بگو نفس دارد
نگو که مرده و حالا به کار تدفینی
#زینب_نجفی
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky