eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.2هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای دل شکایت ها مکن تا نشنود دلدار من ای دل نمی ترسی مگر از یار بی زنهار من ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من نشنیده ای شب تا سحر آن ناله های زار من یادت نمی آید که او می کرد روزی گفت گو می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار من 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر مَقدم شاه‌زاده اکبر صلوات بر وارث ذوالفقار حیدر صلوات بر نور دو دیده ی حسین بن علی بر جانِ دل و شبه پیمبر صلوات ✅️‌ عضو کانال 🌹پیشاپیش‌ ولادت‌ شبه‌ پیمبر ‌حضرت‌ علی اکبر‌(ع) ‌ وروز جوان‌ ‌ برشما‌ عزیزان‌ مبارک‌ باد🌹 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آن دوری و بد حالی نبودم از رُخت خالی به دل می‌دیدمت و وز جان سلامت می‌فرستادم سِزد‌ که‌ از خون‌ من‌ نقشی‌ بر آرد‌ لعل‌ پیروزت‌ که‌ من‌ بردُرج‌ دل‌‌ مُهری بجز مِهر تو ننهادم‌ بجز‌ دام‌ سر زُلفت‌ ‌ که‌ آرام‌ دل‌ سایه‌ ست‌ به‌ بندی تن‌ نخواهد داد هرگز ‌جان‌ آزادم‌... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"باران" ببار بر دل تبدار روزگار شاید حریف شستن غمها "شما" شوی ✅️ ‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر می‌گردم با چشمانم که تنها یادگار کودکی من اند آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت؟! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دستم به قلم آمد و نام تو درخشيد باران صباحت به قلم نور تو بخشید از آمدنت غنچه‌ی لبخند تو وا شد! عطرش به جهان پرتویی از آل عبا شد مانند پیمبر شده آن صورت ماهت از دیده‌ی پر نور محمد(ص) به نگاهت از فصل بهار غزلت درد به فریاد! پرپر شدنت دیده‌ی خونین به زمین داد.. ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
-879091966_2101222403.mp3
12.19M
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙‌ 🎼‌ به‌ جای من‌ 💗🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من به او گفتم : زندگانی سیبی است گاز باید زد با پوست زن همسایه در پنجره اش تور می بافد می خواند من ودا می خوانم گاهی نیز طرح می ریزم سنگی مرغی ابری آفتابی یکدست سارها آمده اند تازه لادن ها پیدا شده اند من اناری را می کنم دانه به دل می گویم خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم مادرم می خندد رعنا هم... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بوسیدمش ولی فقط از دورهای دور می خواهمش شکسته و پَربسته و صبور دیوانه‌ام برای دو چشمی که ساحر است سرگشته‌ام برای همان قله‌ی غرور چون ماهی‌ام که در تب و تابم به دور از آب در ساحلش غریبم و افتاده‌ام به تور چون ماه کاملی که جنونم به دست اوست با هر طلوع می‌بَردم تا به جشن نور لبخند او دلیل و بهانه‌ست تا که باز راهی شوم به خاطر او تا به شعر و شور... پاییز باشکوه و قشنگِ پُر از غم است وقتی که از بهارِ دلم می‌کند عبور ✅️عضوکانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
همین، تا پر گشودم از قفس‌ها سر در آوردم، غلط کردم به شوق باغ، گویا پر در آوردم دهان تا باز کردم مُنکرانم طعنه‌ها کردند غزل گفتم، گمان کردند پیغمبر در آوردم اگر شمشیر عریان پیشِ رویم بود خندیدم چو بودا در جواب از جیب، نیلوفر در آوردم! درختی ساده‌ام، آری جفای باغبانم را هرس پنداشتم، پس شاخه‌ای دیگر در آوردم! به خود آرایشِ "بَزمی" گرفتم تا بیاسایم غم از هر سو که آمد بر سرم، ساغر در آوردم جهانِ سخت را آسان گرفتم، شعرِ تَر گفتم به مضمون، موم از دکانِ آهنگر در آوردم ندارم عادتِ منت کشیدن، حالِ من خوب است زِ بس با دستِ خود از پُشتِ خود خنجر در آوردم زِ عُمرِ رفته آهی ماند، بر آیینه‌ی جانممم طلا در کوره کردم، مُشتِ خاکستر درآوردم!   💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در شهرنبی نفحه ی یاس آمد بر خُلق نبی اشبه الناس آمد تکرارعلی به عرصه رزم وجهاد هم رزم یَلی برای عباس آمد ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به یاد یار دیرین کاروان گم کرده را مانم که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
خنده ات دل میبرد از مقتدا شانه ات شد تکیه گاه عمه ها شبه پیغمبر تویی عشق "حسین" جان ما بر مقدمت باشد فدا... ✅️‌ عضو‌ کانال میلاد حضرت علی اکبر، نور دل و دیدهء امام حسین مبارک باد🌹 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥 شصت و نهم 💚🍀 حق با مریم بود. پویان هم مثل افشین بود.ولی فاطمه میتونست گذشته ی افشین رو فراموش کنه چون دیده تغییر کرده. مریم شاید چون هنوز تغییرات پویان رو ندیده،نمیتونه. خداحافظی کرد و رفت. بعد از شیفت کاری با ماشین خودش به خونه میرفت.کنار خیابان پویان رو دید. فکری به ذهنش رسید.نزدیکش توقف کرد و سلام کرد. -عجله دارید؟ -نه،امری دارید بفرمایید. -اگه وقت دارید جایی بریم. -بسیار خب.درخدمتم. -جناب سلطانی،لطف کنید عقب بشینید. پویان هم عقب نشست. مدتی گذشت.رو به روی داروخانه توقف کرد.گوشی همراهش رو برداشت و تماس گرفت. -سلام.جلوی در هستم،بیا. دو دقیقه بعد مریم از داروخانه بیرون اومد.مریم تو داروخانه کار میکرد.فاطمه بیشتر روزها میرفت دنبالش و باهم برمیگشتن خونه. پویان تا مریم رو دید،گفت: -خانم نادری!! ایشون که.. مریم متوجه نشد کسی عقب نشسته. سوار شد و گفت: _سلام،چه عجب یه بار به موقع از بیمارستان اومدی؟! شایدم بیرونت کردن،آره؟!! -سلام.. به صندلی عقب اشاره کرد و گفت: _مهمان داریم. مریم با تعجب به پشت سرش نگاه کرد. پویان سلام کرد.مریم جواب سلام شو داد ولی نشناختش.فاطمه حرکت کرد و گفت: _داشتم میومدم،ایشون رو اتفاقی دیدم. مریم گفت: _میگفتی مهمان داری،من مزاحم نمیشدم. خودم میرفتم. -راستش مریم جان،ایشون قبلا از من خواستن که درموردشون باهات صحبت کنم.منم مختصر بهت گفته بودم،یادته که. مریم جاخورد و با تعجب به فاطمه نگاه کرد.فاطمه گفت: _ایشون آقای پویان سلطانی هستن. تعجب مریم بیشتر شد.فکر کرد اشتباه دیده.برگشت سمت عقب و دوباره به پویان نگاهی کرد.پویان سرش پایین بود و به مریم نگاه هم نمیکرد.دوباره با اخم به فاطمه نگاه کرد. فاطمه بی توجه به اخم مریم به پویان گفت: _آقای سلطانی،من درمورد شما با خانم مروت صحبت کردم.ایشون اجمالا در جریان هستن.ولی مواردی رو گفتن که منم تا حدی بهشون حق میدم...درواقع ایشون بخاطر گذشته ی شما مکدر هستن. البته من بهشون گفتم شما خیلی تغییر کردید ولی چون شما رو ندیده بودن،باور نکردن. رو به مریم گفت: -حالا که دیدی باور کردی؟ مریم با دلخوری گفت: -این گذشته رو پاک نمیکنه؟ -خدا گذشته رو پاک میکنه،وقتی بنده ای توبه میکنه. مریم عصبانی به فاطمه نگاه میکرد و به پویان گفت: _آقای سلطانی،فاطمه ادعا میکنه شما بخاطر من برگشتید ایران،درسته؟ پویان مکثی کرد و گفت: -درسته. مریم خیلی جاخورد.... ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهے دفتر امشب رو با آرامش ببندیم و دلتون بے بغض و آروم باشه 🙏 🌓🌓🌓🌓 شبتون‌ پراز عشق‌ الهی 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بانگ خروس 🐓 از سراے دوست برآمد خیز و صفا ڪن ڪہ مژدہ سحر آمد چشم تو روشن باغ تو آباد دست‌ مریزاد همّت حافظ بہ همرہ تو ڪہ آخر دست بہ ڪارے زدے و غصّہ سر آمد ... به دومین روز اسفند ماه خوش آمدید 😍 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون پراز خیر وخوبی 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا