eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
618 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
174 ویدیو
12 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹 طلوع کردی و من نیز آفریده شدم دم از بهار زدی ، گل به گل دمیده شدم من اتفاق کمی بودم و شبی ناگاه نگاه کردی و اینگونه شد که دیده شدم به خاطر تو غزل گفتم ای سراسر شعر به خاطر تو غزل گفتم و شنیده شدم ببین نمی شکنم در کویر سختی ها که در پناه تو ای ابر، آبدیده شدم تو آسمانی و من تا خلاصه ات باشم شبیه نم نم باران شدم، چکیده شدم... 💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹 تو رفته‌ای و پس از تو شبیه شاعرها به یاد خاطره های تو غرق حرف شدم بدون گرمی دست تو در هجوم فراق شبیه یخ‌زده‌ای در میان برف شدم 💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹 نشستم با دلی لبریز و با دستان خالی دوباره زل زدم بر بُتّه های روی قالی گذشتم از حصار روزهای سخت بی تو سفر کردم به سمتت با پر و بالی خیالی به دستم ظرفی از آرامش و لبخند دادی چشیدم نور را از کاسه ای سبز و سفالی عجب رویای خوبی بود بودن در کنارت تنفس کردن عطر عبایت این حوالی پریدم ناگهان از خواب، ای رویای صادق! و دیدم منتظر هستند در شهرم، اهالی تو می آیی و جان میگیرد از نور جمالت تمام روزهای سرد تقویم جلالی دوباره بر لب هر پنجره لبخند تازه... دوباره عطر نرگس در دل گلدان خالی... 💠 @shaeranehowzavi
🖤🍃🌹 کنج زندانم و مبهوت تماشای توام اینک این جا به مناجات و تمنای توام در سیه چالم و ذکر تو شده آوایم به سکوت آمده ام طالب غوغای توام روزگارم به مناجات و دعا طی شده است حال افتاده ز پا بر سر سودای توام آخرین ذکر دعای منِ تنها این است جان بگیر از تن من؛ عاشق و شیدای توام شده ام منتظر لحظه ی زیبای وصال تا که دیدار کنم روی تو ای اوج کمال یادگار حرم حضرت صادق هستم جلوه ی نور خدا بهر خلایق هستم یک تنه غربت و میراث علی را دارم وارث خون دل یاس و شقایق هستم ذره ای قدر مرا گر چه عدویم نشناخت به خداوند قسم مظهر خالق هستم یوسف رفته به زندان و غریبم، مادر! خود بیا که به تماشای تو عاشق هستم دیدن چهره ی یار است همه خواهش من ذکر یا فاطمه شد مایه ی آرامش من در سیه چال بلا تن که به تاب و تب بود ذکر "یا فاطمه" ام نقش میان لب بود هر چه از سیلی و از زخم زبان، سهمم کرد آن نگهبان ستم پیشه که لا مذهب بود تازیانه که انیس بدنم می شد باز آینه دار صبوری دلم زینب بود دم به دم یاد از آن جد غریبم کردم او که هر جای تنش جای سُمِ مَرکب بود واژه ای سرخ میان غزلی کُشت مرا داغ و اندوه حسین بن علی کُشت مرا سال ها این غل و زنجیر کشیدم به خدا از یهودی صفتی، طعنه شنیدم به خدا من که خود نور به خورشید و قمر می دادم سال ها تابش خورشید ندیدم به خدا گوشه ی تنگ سیه چال و شب و تاریکی یاد زهراست همه نور امیدم به خدا داغ اجداد من از پنجه ی یک سیلی بود من که خود کشته ی آن دست پلیدم به خدا مادر! از زندگی ام چون تو دگر سیر شدم من به شرح غم و اندوه تو تفسیر شدم 💠 @shaeranehowzavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شعری تقدیم به آقا موسی بن جعفر علیه‌السلام🌹🖤 بار هفتم که کعبه می‌چرخید دور زندانی از پرستوها باد با خود به شهر می آورد خنکای نسیمی از دریا آه زنجیر پیر می‌دوزد پای من را به شعر انگاری آه سنگین وسخت میمیرم زیر غلهای خسته از گرما آه انگار درسجود خود میخورد خشم، خشم پنهان را آه خورشید صبر او می‌دوخت آسمان را به دشت این صحرا باورش نه هنوز هم سختست اینکه دردخمه ای اسیر شود او که یک عالمست حیرانش اوکه یک گوشه چشم او با ما باید اینبار روضه خوان با ما قصه ی غصه ی تورا گوید باید اینبار باگریزی نو برود سمت روضه ی سقا آه با تشنگی چه میکردی با کویری که پیش رویت بود وقت جان دادنت نبود کسی که بگیرد به دامنش آیا آن سری را که بارها لرزید زیر بارانی از مصیبتها آن سری را که در عزای سری گریه میکرد گوشه ای تنها من عزادار چشمهای توام پسرت باخبراز این رازست گوشه ای از حرم نشستم با گریه هایی که میشود رسوا شعر های مرا جواب دهید نامه هایی که سخت بی تابند نامه هایی که درحرم افتاد شعر هایی که خسته از دنیا.... 💠 @shaeranehowzavi
شهادت‌امام‌موسی‌بن‌جعفر‌علیه‌السلام🖤🌹 در غـمِ خورشیــدِ  پشتِ ابر ، باران می گریست ماهتاب ، از این هــلالِ رو به پایان می گریست در سیَه چالی که دیگر ، روز و شب فرقی نداشت از فــراقِ رویِ او ،خورشیــد تابان می گریست کُـنــجِ زنــدان بود ، امّا  غــرقِ  طوفـــانِ   بلا بود موسی در دلِ امواج و طوفان می گریست در مناجاتش نوایِ درد می آمــــد به گـــوش در نمـازش تک تکِ آیات قـــرآن می گریست هر رکوع و سجده اش از بس که سنگین می گذشت  از خجالت ، حلقهٔ زنجیــرِ بی جان می گریست جایِ زندانبــان ِ بی شــرم ، از سرِ شـرمنــدگی  بر چنین احوال ، حتی چشم زندان می گریست روزه داری  که  میـــانِ  سفــرهٔ  افـــطارِ  او ناله می زد تازیانه ، سفره ، بی نان می گریست روزهای واپسـیـن ، رنگ دعــایش فــرق داشت یاد مادر بود و در سوگش فراوان می گریست ذکر "یارَب نَجِّنــی مِنْ سِجْنِ هارونُ الرَّشید" زیرِ لب  می خواند و با حالی پریشان می گریست روز وشـب در انتـظار دیدن معصــومه بود از غمِ دلتنــگیِ شــاه خراسـان می گریست با زبــان روزه ، یاد کــربلا بــود ، از عطـــش  روضه می خواند و به یادِ شاه عطشان می گریست شکر ، دیگر ، دختــرش جـان دادن او را ندید گرچه با حسرت ، چنان ابر بهاران می گریست کــربلا ، امّا ســرِ خورشیـــد را بـر نِـیْ زدنــد پای نیــزه دختـری با  آه سوزان می گریست در ردیف از بس نوشتم گریه را بغضم شکست "کیمیا" هم در غزل با اشک پنهان ، می گریست (کیمیا) 💠 @shaeranehowzavi
🌹 💎کتاب رضوی قم؛ به مناسبت عید بزرگ مبعث محفل شعر و رونمایی از مجموعه غزل "دَم" سروده‌ی دکتر سمانه خلف زاده را برگزار می‌کند. 💎این مراسم روز یکشنبه سی‌ام بهمن ماه ۱۴۰۱ از ساعت ۱۶ الی ۱۸ در فروشگاه کتاب رضوی قم با حضور اساتید شعر ایران،احمد علوی،مرتضی حیدری آل کثیر،اعظم سعادتمند و سید سلمان علوی برگزار می‌گردد. 💎اجرای این مراسم را سید علی نقیب به عهده دارد و شاعران جوان استان قم در این محفل به شعرخوانی خواهند پرداخت. 💎ورود برای عموم آزاد است🍃🌹 💠 @shaeranehowzavi
🕯نشد طلوع کنی🕯 هنوز اسیر سکوت تواند زندان‌ها و پایبند نگاهت دل نگهبان‌ها تو مثل یک نفس تازه حبس می‌گشتی تویی که در نفست گم شدند طوفان‌ها «چه خلوت خوشی» آرام زیر لب گفتی و سجده کردی جای تمام انسان‌ها نشد طلوع کنی تا تو را طواف کنند تقیّه‌کار شدند آفتاب‌گردان‌ها تو یوسفی و مجازات یوسفی این است چنین دهند گواهی تمام قرآن‌ها 💠 @shaeranehowzavi
شهادت امام موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام🖤🌹 آسمان روی زمین جایی به جز زندان نداشت غربتش را، آشنایی غیر زندانبان نداشت بی‌ملاقاتی‌ترین زندانی قعر زمین وقت تنهایی به جز از آسمان مهمان نداشت ارثِ مَحبس بود، از زندان به زندان می‌رسید عمرِ زندان‌ سر می‌آمد؛ حبس او پایان نداشت «ربِّ خَلِّصنی» پرِ پرواز از دیوار بود جان برای پر کشیدن از تن او جان نداشت روزهایش شب، شبش شب، کورسویی هم نبود صفحه‌ی تقویمِ عمرش جز شب هجران نداشت اشک‌هایش سیلی و شلاق را مغلوب کرد آسمان در چله‌اش چیزی به جز باران نداشت نور در زنجیرِ ظلمت هم پر از تنویر بود آفتابی که فرار از نور او امکان نداشت در عبایش داشت چترِ «اَلَّذینَ آمَنوا» می‌گشود آن‌ را برای هر کسی ایمان نداشت «لَن‌ترَانی» پاسخِ موسای آل‌الله نیست نورِ مطلق چیزی از آیینه‌اش پنهان نداشت 💠 @shaeranehowzavi
شاعری زیر آوار🌹 به یاد سوریه به یاد ترکیه🌹🍃 هزار سال گذشته است و زیر آوارم چه شکوه ای؟ چه غمی کنج سینه ام دارم؟ گلایه از چه کنم؟ از رفاقت یک عمر؟ چقدر شعر نوشتم به روی دیوارم اگر چه آجر و سنگش به رویم آوار است ولی چقدر صبوری به او بدهکارم هزار نیمه ی شب تکیه کرده ام به تنش خنک شده است از او اشک های تبدارم چه شانه های رشیدی، چه قد بالایی و ایستادکه سر روی شانه بگذارم میان گریه ی من طاقتش تمام شده چقدر تازه شبیهم شده است دیوارم... کدامیک به سر آن یکی خراب شدیم؟ بعید نیست! منی که همیشه سر بارم! توان نمانده برایم اگر چه میخواهم که تکه آجری از روی سینه بردارم... ولی، مگر چه کسی غیر آجر آجر تو شنیده حرف ازین سینه ی شرر بارم بیا بیا که در آغوش هم خراب شویم که من به این تن زخمی تو سزاوارم... نماند غیر تو مردی به پای مرده ی من... ببین چگونه به این دوستی وفادارم... دلم گرفته... بیا تا میان آغوشت تن نحیف خودم را به گور بسپارم 💠 @shaeranehowzavi
نبود قسمتم امشب به کاظمین روم کبوتر دلم ای کاش بین مشهد بود 💠 @shaeranehowzavi
بغض شیراز🌹 من آن پاییز شیرازم که در خود قصه ها دارم پر از بغضم، پر از سوزم ،پر از رازم، عزادارم هوا سردست و اخبار زمین و آسمانها داغ خبرها می‌رسد از اتفاقات مهیب باغ گلوله برگها را یک به یک روی زمین انداخت جهان بار بزرگی روی دوش "آرتین" انداخت در ختان کهن را در حرم ناگاه سوزاندند به نام "زندگی" ، هر غنچه را در راه سوزاندند زیارتنامه می‌خواندند یا گرم دعا بودند... میان رکعت اول... نمی‌دانم کجا بودند...؟؟ فقط میدانم آغوش خدا آن لحظه هاپر شد تمام صحن از بال کبوترهای ما پرشد صدای گریه ای آمد، صدای کودکی تنهاست صدای گریه کودک صدای غرش دریاست بهم می ریزد این دریا، به پا می‌خیزد آن طوفان بساط شوم زاغان می‌شود درباغ ما ویران حرم فردا شهادت می‌دهد این بغض سنگین را شکستن را، دریدن را، غروب سرد خونین را جهان حال غریبی دارد احوالش تماشایی است ببین اینجا سر مفهوم آرامش چه دعوایی است 💠 @shaeranehowzavi
🌷محفل دوم شب های شعر حجره🌷 مختص بانوان 🌺کارشناس برنامه: وحیده گرجی 🌺مهمانان شاعر: سمیه خردمند راضیه مظفری فاطمه معصومه شریف 🌺مجری کارشناس: عاطفه جوشقانیان به همراه شعرخوانی شاعران جوان طلبه 🔰 زمان:پنجشنبه۲۷ بهمن‌ماه ساعت ۱۰صبح 🔰 مکان: میدان ارتش، بلوار الغدیر، کوچه ۱ (ک آتش‌نشانی)، مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان قم 💠 @shaeranehowzavi
▪️در رثای حضرت موسی‌بن‌جعفر سلام‌الله‌علیهما ای که در خاکی و جمله عرشیان دلداده‌ات جان فدای جسم پاک روی خاک افتاده‌ات هفتمین ماه منیری در سپهر سروری ماه و خورشید و سپهر و نُه فلک دلداده‌ات دین به‌جز حبّ تو و حبّ پدرهای تو نیست ما همه روزی‌خوران خوان آقازاده‌ات ای گرفته شهر قم از دختر تو آبرو می‌رسد هر دم سلام از مردم آزاده‌ات خاک زندان بود محراب دعایت روز و شب لاله می‌روید هنوز از گلشن سجاده‌ات شد معذّب پیکر پاک تو فِی قَعْرِ السُّجون شد غل و زنجیر در آن سال‌ها لبّاده‌ات "نَجِّنِي‏ مِنْ‏ حَبْسِ‏ هارُون" بود بر لب‌های تو لعن بر هارون که زجر و زهر از کین داده‌ات راه تو راه خداوند است و پایانش بهشت هر مسیری رو به دوزخ می‌رود جز جاده‌ات حضرت باب‌الحوائج جان فدای غربتت کاش بودم روز تشییع غریب و ساده‌ات 💠 @shaeranehowzavi
آجرک الله یا صاحب الزمان🖤 آسمان بر ابتلایت می گریست همنوا با ربّنایت می گریست وقت شب خورشید آهی می کشید سال ها تابید و رویت را ندید عرش مهمان تو می شد هر سحر تا بیندازی بر او هم یک نظر سجده گاهت نور باران بود، نور گرچه از خورشید و باران بود دور داغ سنگین غل و زنجیرها زخم های کهنه تحقیر ها زخم ها بر حال تو خون می گریست صبر تو می دید و افزون می گریست هر که آمد بهر زندان بانی ات شد اسیر مکتب انسانی ات یک نفر از تو اگر بیزار بود نور بودی «سندی» اهل نار بود کام تو تلخ از شرار زهر او می روی از آسمان شهر او 💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹 ببخش با همه گرم بگو بخند شدم بدا! به غیر امامَم علاقمند شدم ببند بند دلِ بنده را به بند دلت به بند بند همین بندهاست بند شدم صدایتان زده‌ام از صمیم صدق و صفا مگر به چشم پسندیدگان، پسند شدم نپخته بودم و پختی مرا به آتش اُنس گیاه نیشکرم! کاظمَین قند شدم اگرچه مثنوی عمر خلق کوتاه است به دستگیریتان از زمین بلند شدم شبی که موقع تصحیحِ امتحانات است یواشکی دَرِ گوشم بگو که چند شدم تقدیم به امام موسی کاظم علیه السلام به امید زیارتشان در دنیا و شفاعتشان در آخرت. 💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹 کسی که خواسته ایمان‌مان سقوط کند پِی چه بود؟ که ایران‌مان سقوط کند چقدر خواسته غم را به چهره بنشاند که شادی از لب خندان‌مان سقوط کند چنانچه سر ببُرد دل نمی‌بُریم از عشق اگرچه سر به گریبان‌مان سقوط کند به سربریده ترین نخل هایمان سوگند گمان مبر تنِ بی جان‌مان سقوط کند اگر شهید شویم ایستاده می‌میریم مباد پرچمِ دستان‌مان سقوط کند اگرچه سوخت و گاهی به نیزه ها هم رفت خدا نخواست که قرآن‌مان سقوط کند به بید فتنه بفهمان ظهور نزدیک است دمی که با دَم طوفان‌مان سقوط کند بگو که آرزویش را به گور خواهد برد کسی که خواسته ایران‌مان سقوط کند 💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹 غزال کوچک من، ریز خال کوچک من تو آرزوی قشنگ محال کوچک من نشسته ای به دهانت غزل بنوشانم خوش آمدی به جهانم، خیال کوچک من سحر، سپیده، دم ظهر، عصر، تنگ غروب مدام یاد تو ام، اشتغال کوچک من که گفته است جنون کار دست من داده ست؟ به عقل آمده ام، اعتدال کوچک من بگو بگو.. که میایی به پشت پنجره ات؟ سری تکان بده بر این سوال کوچک من 💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹 بر شانه گرفتیم از اول علم ات را بر سینه نشاندیم سپس داغ غم‌ات را در روضه و در سینه زنی های محرم خواندیم فقط شعر تر محتشم‌ات را ((ای اهل حرم میر و علمدار)) که گفتیم هی باد نشان داد به عالم علم‌ات را ما فاصله داریم که احساس نکردیم آغوش پر از لطف و لطیف حرم‌ات را هرگز نفروشیم به جنات پر از شور شیرینی این عشق پر از پیچ و خم‌ات را شاعر بِنِشین گریه کن از درد فراق‌اش بگذار زمین دفتر شعر و قلم‌ات را 💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹 به روی شاخه بخوان از ترانه های خودت کبوترم! بنشین روی شانه های خودت وَ اعتماد به قندیل ها نکن ، بردار؛ چراغِ یخ زده را از شبانه های خودت بساز لانه...خرابش کن و دوباره بساز هی آشیانه ای از ناشیانه های خودت درخت باش و سری تا به آسمان بکش و بکار جنگل سبز از جوانه های خودت به چنگ هیچ عقابی دلت اسیر مباد بپر حوالیِ خود در کرانه های خودت ‌.. 💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹 خورشید صبح! ماهِ شب نیمه تار تو! ای بر تمام فصل ها، فصل بهار تو! دارد صدای پای تو را می وزد نسیم! ای ترجمان سوره ی لیل و نهار تو! (هانے) 💠 @shaeranehowzavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 بوی باران می دهدعطرنفسهای حضور بردلم سرمی زند هر دم تمنای حضور زیر الطافش شوم آماج مهر ومرحمت بال شادی می زنم شادان به دنیای حضور دست مهرت شانه کرده زلف احساس مرا می شوم اوج شکوه اینک زگرمای حضور آشیان قلب من باشدسرای آرزو مست وشیدا می شوم از شوق فردای حضور ساحل امنی شودجانم به وقت یک قرار زورق جان می کنم راهی به دریای حضور صبح ایمان خسته کرده شام غم رابارها این همه لطف وکرم باشدزمعنای حضور هستی جان شدهوای عشق ناب انتظار جان عاشق میشود هردم چه شیدای حضور باهوای منتظر گل میکند احساس من راز چشمت میکند کشف معمای حضور بیت شعرم شدمعطراز پیام منتظر بوی گلها میدهدعطرمصفای حضور 💠 @shaeranehowzavi
السَّلامُ علیَ‌المَهدیِّ‌الاُمَم عَجَّل‌الله‌تَعالی‌فَرجَه‌الشَّریف❤️ 💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹 وقتی برای ثانیه ها غم فراهم است اردیبهشت نیست که اُردی جهنم است اسب سپید سرکش امروز هم گریخت فردار ما بدون حضور تو مبهم است سیلی خور شقاوت شب های ممتدیم این گونهٔ کبود گواهی مسلم است تقویم سال و ماه ورق خورده بی شما آئینه ای که زخمی ماه محرم است مائیم و جمعه های بدون حضورتان یک انتظار تلخ که همراه با غم است ”عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان” صبح ظهور توست که پایان ماتم است گفتی دعا کنید که برگردم از سفر شاید برای فیض اجابت دعا کم است 💠 @shaeranehowzavi