حُسنآفرین🌹🍃
با علم صرف و قوه دَرّاکه مزید
با علم نحو و قدرت خلّاقه جدید
از عارض مجرد و ذات قدیم حق
ستر و نقاب وهم نه هرگز توان کشید
گویند اصل و ریشه الفاظ، مصدر است
هستی ز صدر اصل به هر مشتقی رسید
زین گفته، نفس، شوق دراست ز دست داد
از درس و بحث و فحص بهیکبارگی برید
همچون غزال سرخوش و شوخی به دشت عشق
چرخید و گشت و جست و جهید و بسی دوید
ناگه حجاب جهل مرکب فروفتاد
برقی ز جام بارق جانآفرین جهید
زان جلوه، قلب خسته چو موسی به طور جان
لرزید و با توان مضاعف سپس تپید
وز لرزش و تپیدن او در حرای ذهن
شوری پدید آمد و شهدی ز لب چکید:
آنکس که گفت اصل «حسَن»، «حُسن» بوده است
رویش سیاه باد و دو چشمش شود سفید
این حکم، حکم خام کتاب تشابه است
حکم خلاف محکمه را بر زمین زنید
اصل و اساس «حُسن»، «حسَن»، سبط اکبر است
آن مظهر تمام «هو المبدء المعید»
در وقت بازدید امام حسن ز عرش
چون خار خرده، حُسن، به دامان او خلید
با یک تبسمش ز عدم شد پدید حُسن
وز باغ غیب، غنچه او را به غمزه چید
علم و کمال و قدر و جلال و جمال و حُسن
قد شارَکوا لِخدمة هذا الذی وحید
إنّ الحسن، هو ابن علی و ابن فاطمه
إنّ الحسن، هو الحسَن الکامل المجید
از گمرهی چه خوف چو او باشدم امام
وز دوزخم چه ترس چو او باشدم امید
#سید_محمد_حسین_دعائی
🗓 نیمۀ رمضان ۱۴۲۵ قمری
#شعر
#امام_حسن
💠 @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
نشستهایم کنار تو سر به زیر اینبار
فتادهایم به پای تو چون فقیر اینبار
بس است هرچه گرفتیم تا به حال از تو
بیا و هرچه که داریم را بگیر اینبار
#سید_محمد_حسین_دعائی
#امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
💠 @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹
ای باور مقام تو ایمان مؤمنین
وی آیههای عشق تو قرآن مؤمنین
ای جذبههای مهر تو در فطرت همه
وی کیمیاگری تو برهان مؤمنین
ای با قبول امر تو از خود رها شدن
کاملترین تجلّی عرفان مؤمنین
ای آنکه هست بین تمامی فرقهها
از آنِ پیروان تو عنوانِ «مؤمنین»
ای شرط دلپذیر امان از عذابها
حصن تو تا همیشه نگهبان مؤمنین
ای آنکه آشیانۀ تو، گر کَرَم کنی
باشد رواق منظر چشمان مؤمنین
ای همجواریت همۀ گرمی حیات
دوران دوری از تو زمستان مؤمنین
ای زلف حوریان، حرمت را غبارگیر
وی خاکروب صحن تو مژگان مؤمنین
ای پیر خضر! آبخوریهای مرقدت
در پشت پرده چشمۀ حیوان مؤمنین
ای شمسههای سقف بلند رواق تو
سیاره و ستارۀ کیهان مؤمنین
همسایه با تو بودن و میل بهشت عَدن
مصداق کاملیست ز کفران مؤمنین
آموزههای ناب تو انگیزۀ قلوب
اندیشههای توست در اذهان مؤمنین
در روزهای داغ بلا، سایهات پناه
در شام شبهه، نور تو فرقان مؤمنین
فیروزه گر به پای شما سر نسوده بود
هرگز نبود لایق دستان مؤمنین
یک بسته حاوی نمکی اندک از شما
زینتفزای سفرۀ اعیان مؤمنین
خاری که بر سر از گل روی تو سایه داشت
هرگز نبوده خوار به بُستان مؤمنین
تکرار نام نیک تو قند مکرّر است
فهرست نامهای تو قندان مؤمنین
خواهند از تو سادهترین احتیاج را
بر این سخن گواست نمکدان مؤمنین
جز نام عاشقان تو هرگز ندیدهایم
بر هیچ کوچهای ز خیابان مؤمنین
طفلان مؤمنین، همه پیران عشق تو
پیران عشق، طفل دبستان مؤمنین
آواز ناز و شعر شررخیز و مشق عشق
هر یک نشانی از هنرستان مؤمنین
هرگز به خود جوامع عالم ندیدهاند
چیزی شبیه رشتۀ پیمان مؤمنین
غیر از ردیف و قافیههایی شبیه عشق
نشنیدهام ز طبع غزلخوان مؤمنین
خوبی هنوز خواهش خلق است و دارد او
این آبرو ز چاه زنخدان مؤمنین
چون جدّ تو به غیر طعام یتیمها
هرگز ندیدهایم به همیان مؤمنین
رنگینکمانِ چشمنوازِ میانِ ابر
یک جلوه از تجلّی الوان مؤمنین
گاهی حجاز و گاه نهاوند و گاه شور
ماییم و قاریان خوشالحان مؤمنین
از گنجهای ناب بهشتی نشانهایست
یاقوت اشک و لعل دُرافشان مؤمنین
کلّ فضای سرد جهان گرم میشود
با شعلهای ز شمع فروزان مؤمنین
هرگز نکرده است کلهداری از شهان
فکر و خیال دیدن ایوان مؤمنین
ای آفتاب عشق، از انوار ماه توست
این جلوهها به طلعت تابان مؤمنین
از یُمن خاکبوسی میدان عشق تو
گوی فلک نشسته به چوگان مؤمنین
هر بندهای که داشت به گوش از تو حلقهای
وصفش چه بود؟ سلسلهجنبان مؤمنین
دارند چون که گوش به فرمانت ای امام
باید که داشت گوش به فرمان مؤمنین
مجنونصفت چو جان تو در تن نشاندهاند
لیلا هر آنچه هست به قربان مؤمنین
پاک است بس که طینتشان باید آنکه کرد
یادی ز روح پاک نیاکان مؤمنین
ما زندهایم از دَمشان چون تو میدمی
مانند نی به نای نواخوان مؤمنین
با آنکه هست دورۀ تکفیر اهل حق
ما را نوشتهاند مسلمان مؤمنین
روزی که خلق در پی قارون دویدهاند
ما بودهایم در پی لقمان مؤمنین
با هر که با تو بود نشستیم و عاقبت
بر دل نشست مجلس مستان مؤمنین
چشمی ندیده است در این دارِ غصهخیز
جز در غم تو دیدۀ گریان مؤمنین
وقت وداع و نوحهسرایی برای تو
زین غصه گشته چاک گریبان مؤمنین
ما اشک روضه را به دو عالم نمیدهیم
این اشک چیست؟ گوهر غلتان مؤمنین
بر اشک شوق هم نتوان ساده چشم بست
آن اشک چیست؟ درّ درخشان مؤمنین
آمیزۀ مدیح تو با وعظ منکران
زیباترین قصیدۀ دیوان مؤمنین
ما الکنان کور نه، پیش تو گشته لال
جمعیت بصیر و سخندان مؤمنین
هر مؤمنی به رتبۀ «منّا» نمیرسد
باید که داشت همّت سلمان مؤمنین
#سید_محمد_حسین_دعائی
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا
@shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹
چون روی بهسوی حرم عشق نمایید
گویند بیایید که مهمان خدایید
ای سبزقبایان سپاه گل نرگس
رهپوی شقایقصفت کرب و بلایید
دل را نزند دار مگر بیدل عاشق
آری به یقین عاشق دلدار شمایید
در راه وصال از سر خود نیز گذشتید
هرگز نتوان گفت که از یار جدایید
گر یاد شما در شب تاریخ شود گم
تا روز جزا یکسره در خاطر مایید
فریاد دل این است که ای خیل شهیدان
مرغان سبکبال کجایید کجایید
#سید_محمد_حسین_دعائی
#شعر_انقلاب
@shaeranehowzavi
المُستَغاثُ بِکَ یا صاحب الزمان
قهر یکتا گهر دهر دو تا کرد مرا
آنکه تأویل «وَ یَبقیٰ»ست فنا کرد مرا
دستودلبازترین است ولی در دل سیل
هستیام بُرد و خسی بی سر و پا کرد مرا
آنکه مقبول فتاد از قِبَلش قول وفا
قولها داد و سرانجام جفا کرد مرا
ناوک چشم طبیب است مرا علت درد
جای مرهم به دو صد زخم دوا کرد مرا
هر چه بد گفتم و گرییدم و فریاد زدم
خوب بشنید و بخندید و دعا کرد مرا
شهریاری که بوَد جامعالاضدادترین
هوشیار از قدح خوف و رجا کرد مرا
دل، سبک شد چو ز سنگیندلیاش ناله زدم
ای خوش آن ناله که از ناله جدا کرد مرا
#سید_محمد_حسین_دعائی
#امام_زمان
@shaeranehowzavi
مهر و مه ارچه در کف من نقره و طلاست
مهریهام فقط سپر ساده شماست
آری پسرعموی عزیزم ازین به بعد
زهرا به جان خود سپر جان مرتضاست
#سید_محمد_حسین_دعائی
#ازدواج_حضرت_علی_و_حضرت_زهرا
@shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹
ساقی بیا که دور غم اینک سر آمده
شادی به ناز و عشوه کنون از در آمده
بازار حُسن را صنمی دیگر آمده
در شام تار هجر تو ماهی بر آمده
بی نور آفتاب تو ما را ولی چه سود؟
پروردگار گل ز لوح قضا پرده بر گرفت
برقی جهید و خار چمن را شرر گرفت
هستی سرود مستی خود را ز سر گرفت
سقف فلک شکافت و رنگی دگر گرفت
پیکی ز ملک عرش به فرش آمدی فرود
سلطان گل ز شهد تجلی خراب و مست
گل از گلش شکفت و ز بیداد غصه رست
آسوده از تعدی خار حسود و پست
بُردی ولی عهد چمن را به روی دست
در هالهای ز نور به مدحش زبان گشود
ستر از جمال شاهد گلشن فرو فتاد
با خنده از ره آمد و شوری به باغ داد
باد خوش صبا گره از زلف او گشاد
زین رو معطر است و مصفا مسیر باد
این جلوه را میان چمن هر گلی ستود
حُسن از طلوع طلعت لیلی شد آشکار
شور از شروع جلوۀ شیرین شرارهبار
حُسنی که بُرد طاقت و صبر از دل قرار
شوری که پیش از آن نفتادی به روزگار
فرهاد را به سینه چو مجنون غمی نبود
ناز است و نازنین و دلافروز و دلنواز
شهوار و شهسوار و شهآیین و شاهباز
سیمینبر است و سروقد است و به سینه ساز
گلروی و گلشمیم و گلافشان و جانگداز
پنهان نمود مه رخ خود را چو رخ نمود
در سایهسار او سخن از غصه نابهجاست
پیوسته جشن شادی و شور و شعف بهپاست
صحن بهشت، صورت آن یار دلرباست
بیچاره هرزهای که ز دلدار ما جداست
عشقش مطهر است و به هستی چو تار و پود
خاری که نیست در پی وصل و لقای گل
بر سر ندارد او ز حسادت هوای گل
خاری که سر نسود و نساید به پای گل
وز حقد و کینه نیست به زیر لوای گل
جایش میان آتش سوزان و بین دود
چشم حسود کور و ز رخسار او به دور
ماه است و آفتاب ز رویش گرفته نور
پیوسته باد شاهد ما شاد و پُر ز شور
آن شاهدی که چون رخ او را ندیده حور
خامُش مباد نغمۀ چنگ و نوای عود
ساقی بیا که جای تو خالی است در میان
ساقی بیا که میکده شد بی تو در فغان
ساقی بیا که شادی ما را تویی بیان
ساقی بیا که میرود از دست ما زمان
دیر است، دیرِ دیر، عزیزم بیا تو زود
#سید_محمد_حسین_دعائی
#مدح_امیرالمومنین
#غدیری_ام
@shaeranehowzavi
🥀
باز از دلم غم دو جهان میرود حسین
آری زمان ماتم تو میرسد حسین
باز این مجال ناوک خونریز چشم تو
باز این هلال توست که سر میزند حسین
در فصل روضه بوتۀ چشمم چو گل دهد
عطر تو در حیاط دلم میوزد حسین
این خسته از فراق تو را گر رها کنند
پای برهنه تا حرمت میدود حسین
عقلآفرینی از دم پاکش بعید نیست
دیوانهای که نام تو را میبرد حسین
در بیت بیت زندگی ما ردیف قلب
با نام نیک شما میتپد حسین
نام نکوی دوست کجا نای من کجا؟!
روح القدس ز لطف در آن میدمد: حسین
ماییم و آرزوی شهادت، ولی نه ... آه
این افتخار قسمت ما میشود حسین؟
#سید_محمد_حسین_دعائی
#محرم
@shaeranehowzavi
فرهادوار هرکه به دل شور عشق داشت
شیرینترین خیال برایش شهادت است
#سید_محمد_حسین_دعائی
#حضرت_قاسم
#شهید_سلیمانی
@shaeranehowzavi
🥀
گفتم به دست خویش که من لشکرم، بمان
امید خیمه، دلخوشی خواهرم، بمان
پیکار بود و رفت ز پیکر، تو ماندهای
ای آب! آبروی منی، در بَرَم بمان
از آبروی خویش گذشتم، ولی ولی
اطفال تشنهاند و من آبآورم، بمان
زانرو که باورم کند آن یار، لااقل
قدری به خاک دور و برم از کَرَم بمان
ای نوردیده! دوست قدمرنجه کرده است
آخر دمی به دیدۀ از خون ترم بمان
گشتم من از خجالت او آب چون که گفت:
این آبها فدای سرت، دلبرم بمان ...
با آستین ز دیده گرفت اشک و ناله زد:
جانم فدات ای پسر مادرم، بمان ...
#سید_محمد_حسین_دعائی
#یا_باب_الحوائج_یا_ابوالفضل_العباس
@shaeranehowzavi
🥀
شب رخ نمود و دیدهام از خود عبور کرد
بر هم نشست و خاطرهها را مرور کرد
از سنگفرش سینه عطش شعله میکشید
آری خیال دوست به قلبم خطور کرد
تصویر خندهای که امید آفریده بود
در انحنای قطرۀ اشکی ظهور کرد
موسیقی تپیدن دل با طنین اشک
کار هزار پرده ز شور نشور کرد
ناگه در آن میانه سروشی ز شهر عشق
چون کیمیا سفال دلم را بلور کرد
میگفت: «جسم روحفزای حسین را
میل حبیب همدم سم ستور کرد
تعلیم مرغ عشق، سلیمان پاک را
دانا به رمز و راز نوای طیور کرد
بیشک اشارتی به خرابات دلبر است
یادی که حق ز جنت و حور و قصور کرد»
الهامواره بود و هبوطش به کام دل
شهدی ز همنشینی شور و شعور کرد
دل را چو با حقیقت وصل آشنا نمود
بیگانه از تفاوت غیب و حضور کرد
#سید_محمد_حسین_دعائی
#امام_حسین
#شب_زیارتی
@shaeranehowzavi
🥀
تو التماس کردی و او امتناع کرد
هرطور بود با کس و کارش وداع کرد
در این وداع تلخ، امیدی که با تو بود
یکباره با نقیض خودش اجتماع کرد
مهر تو آخر از دل او رخت بست و رفت
از بس که در دعا طلب انقطاع کرد
قلب تو با غریبی و غم آشنا نبود
لیک از فراق این همه را انتزاع کرد
جز جان اگرچه هیچ متاعی نداشت لیک
سود کلانی از قِبَل این متاع کرد
هم خود به آرزوی شهادت رسید و هم
نسل جوان ملت ما را شجاع کرد
این افتخار قسمت هرکس نمیشود
او از حریم سیده زینب دفاع کرد
#سید_محمد_حسین_دعائی
#مدافعان_حرم
@shaeranehowzavi
آری میان جمله آداب این حرم
گویا مهمتر از همه غسل شهادت است
#سید_محمد_حسین_دعائی
#شاهچراغ
#شهادت
@shaeranehowzavi
🔰 قصیدیۀ مؤمنیه
▪️ در مدح امام رضا علیه السلام و شیعیان راستین آن حضرت
ای باور مقام تو ایمان مؤمنین
وی آیههای عشق تو قرآن مؤمنین
ای جذبههای مهر تو در فطرت همه
وی کیمیاگری تو برهان مؤمنین
ای با قبول امر تو از خود رها شدن
کاملترین تجلّی عرفان مؤمنین
ای آنکه هست بین تمامی فرقهها
از آنِ پیروان تو عنوانِ «مؤمنین»
ای شرط دلپذیر امان از عذابها
حصن تو تا همیشه نگهبان مؤمنین
ای آنکه آشیانۀ تو، گر کَرَم کنی
باشد رواق منظر چشمان مؤمنین
ای همجواریت همۀ گرمی حیات
دوران دوری از تو زمستان مؤمنین
ای زلف حوریان، حرمت را غبارگیر
وی خاکروب صحن تو مژگان مؤمنین
ای پیر خضر! آبخوریهای مرقدت
در پشت پرده چشمۀ حیوان مؤمنین
ای شمسههای سقف بلند رواق تو
سیاره و ستارۀ کیهان مؤمنین
همسایه با تو بودن و میل بهشت عَدن
مصداق کاملیست ز کفران مؤمنین
آموزههای ناب تو انگیزۀ قلوب
اندیشههای توست در اذهان مؤمنین
در روزهای داغ بلا، سایهات پناه
در شام شبهه، نور تو فرقان مؤمنین
فیروزه گر به پای شما سر نسوده بود
هرگز نبود لایق دستان مؤمنین
یک بسته حاوی نمکی اندک از شما
زینتفزای سفرۀ اعیان مؤمنین
خاری که بر سر از گل روی تو سایه داشت
هرگز نبوده خوار به بُستان مؤمنین
تکرار نام نیک تو قند مکرّر است
فهرست نامهای تو قندان مؤمنین
خواهند از تو سادهترین احتیاج را
بر این سخن گواست نمکدان مؤمنین
جز نام عاشقان تو هرگز ندیدهایم
بر هیچ کوچهای ز خیابان مؤمنین
طفلان مؤمنین، همه پیران عشق تو
پیران عشق، طفل دبستان مؤمنین
آواز ناز و شعر شررخیز و مشق عشق
هر یک نشانی از هنرستان مؤمنین
هرگز به خود جوامع عالم ندیدهاند
چیزی شبیه رشتۀ پیمان مؤمنین
غیر از ردیف و قافیههایی شبیه عشق
نشنیدهام ز طبع غزلخوان مؤمنین
خوبی هنوز خواهش خلق است و دارد او
این آبرو ز چاه زنخدان مؤمنین
چون جدّ تو به غیر طعام یتیمها
هرگز ندیدهایم به همیان مؤمنین
رنگینکمانِ چشمنوازِ میانِ ابر
یک جلوه از تجلّی الوان مؤمنین
گاهی حجاز و گاه نهاوند و گاه شور
ماییم و قاریان خوشالحان مؤمنین
از گنجهای ناب بهشتی نشانهایست
یاقوت اشک و لعل دُرافشان مؤمنین
کلّ فضای سرد جهان گرم میشود
با شعلهای ز شمع فروزان مؤمنین
هرگز نکرده است کلهداری از شهان
فکر و خیال دیدن ایوان مؤمنین
ای آفتاب عشق، از انوار ماه توست
این جلوهها به طلعت تابان مؤمنین
از یُمن خاکبوسی میدان عشق تو
گوی فلک نشسته به چوگان مؤمنین
هر بندهای که داشت به گوش از تو حلقهای
وصفش چه بود؟ سلسلهجنبان مؤمنین
دارند چون که گوش به فرمانت ای امام
باید که داشت گوش به فرمان مؤمنین
مجنونصفت چو جان تو در تن نشاندهاند
لیلا هر آنچه هست به قربان مؤمنین
پاک است بس که طینتشان باید آنکه کرد
یادی ز روح پاک نیاکان مؤمنین
ما زندهایم از دَمشان چون تو میدمی
مانند نی به نای نواخوان مؤمنین
با آنکه هست دورۀ تکفیر اهل حق
ما را نوشتهاند مسلمان مؤمنین
روزی که خلق در پی قارون دویدهاند
ما بودهایم در پی لقمان مؤمنین
با هر که با تو بود نشستیم و عاقبت
بر دل نشست مجلس مستان مؤمنین
چشمی ندیده است در این دارِ غصهخیز
جز در غم تو دیدۀ گریان مؤمنین
وقت وداع و نوحهسرایی برای تو
زین غصه گشته چاک گریبان مؤمنین
ما اشک روضه را به دو عالم نمیدهیم
این اشک چیست؟ گوهر غلتان مؤمنین
بر اشک شوق هم نتوان ساده چشم بست
آن اشک چیست؟ درّ درخشان مؤمنین
آمیزۀ مدیح تو با وعظ منکران
زیباترین قصیدۀ دیوان مؤمنین
ما الکنان کور نه، پیش تو گشته لال
جمعیت بصیر و سخندان مؤمنین
هر مؤمنی به رتبۀ «منّا» نمیرسد
باید که داشت همّت سلمان مؤمنین
#سید_محمد_حسین_دعائی
#امام_رضا
@shaeranehowzavi
به یاد معدنکاران طبسی ...
دستی سیاه داشت ولیکن به یُمن کار
در محضر رسول خدا روسفید بود
#سید_محمد_حسین_دعائی
@shaeranehowzavi