🥀
درون صحن پُر از ردّ پای سرخ غم است
که شرح قصّهی زخمِ کبوترِ حرم است
دوبال گُنبد قدسی هنوز خونین است
شکست حُرمت گُلدستهای که مُحترم است
خزان رسیده، سپیدار زخمی تبر است
به باغ قامت سرو وطن دوباره خم است
دلی ز جام شهادت چشیده کنج ضریح
کنار جام شهادت چه جای جام جم است
و سرو غرق به خون شد بدون هیچ گناه!
که دست کفر به این ظلم و ننگ متّهم است
چه دردناک شد امشب سکوت بعضیها!
برای شبزده معیار دِرهم و دِرم است
شکسته آینهها را دوباره سنگدلی
به روی دوش حرم این جنازهها عَلم است
به دوش پیکر صدچاک را گرفته ضریح
کم است هرچه بگویم از این ملال کم است
شکسته باد شکسته هرآنچه دستی که
شکست حُرمت دین را که بدترین ستم است
چگونه من بنویسم ز داغ شاهچراغ؟!
که شرح قصهی این داغ کار "محتشم" است
و بوی سیب گرفته ضریح شاهچراغ
و صحنها پُر از اشک کبوتر حرم است
#ناصر_دوستی
#روایت_شاهچراغ
@shaeranehowzavi
51.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعرخوانی" ناصر دوستی"
در ویژه برنامه تلویزیونی
"شعر و خاطره نیمه خرداد"
شبکه ۵ سیما
بمناسبت گرامیداشت سالگرد قیام پانزده خرداد
#شعرخوانی
#ناصر_دوستی
#شعروخاطره
#نیمه_خرداد
#کنگره_ملی_نیمه_خرداد
#شبکه۵
@shaeranehowzavi
نذر حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام
امشب بنام حضرت موسی ابن جعفر است
جان جهان و میوه ی باغ پیمبر است
کاظم سَلیل صادق و از نسل حیدر است
ذُریّه و سُلاله ی زهرای اطهر است
بسکه دخیل دامن او دست خواهش است
مُشکل گُشاشت نامش و راز گُشایش است
والا نسب به حضرت طاهاست مُنتسب
خورشید هفتم است و امام است و منتخب
موسای ما امام عجم هست و هم عرب
ای خوش به حال آنکه شده موسوی نسب
محبوب موسوی نسبان در عوالم اند
ذُریّه های حضرت موسای کاظم اند
نامش به دل نشسته که دریاست در سبو !
دل یک هوای تازه طلب می کند از او
زخم دل خزان زده را می کند رفو
باید گرفت قبل نوشتن از او، وضو
جان در هوای حضرت موسی ابن جعفر است
مست از دعای حضرت موسی ابن جعفر است
این کاظمین قبله حاجات مردم است
مانند کربلا و نجف، مشهد و قم است
عطر حرم رسیده و جان در تلاطم است
بس باشکوه و شوکت دنیا در او گم است
این کاظمین قبله و بابُ النّتایج است
بابُ المُراد حضرت باب الحوائج است
این بارگاه مَهبط نور و ملائکه ست
وقت طواف ذکر فرشته وَبارِک است
باران به صحن آینه در حال چک چک است
نور ضریح موجب ایمان مُشرک است
جان چون کبوتریست نشسته به گنبدش
هر لحظه چرخ می زند او دور مرقدش
در شهر کاظمین که بابُ النتایج است
کوچه به کوچه سکّه این شاه رایج است
سائل کنار سُفره ی باب الحوائج است
وصفش ز عهده ی قلم و وازه خارج است
بر کاظم آنکسی که مرید است و واله است
در سایه سار لطف همین عبدصالح است
در مورد امام همین نکته کافی است
باب الحوائج است و رئوف است و عافی است
هر دم دخیل بسته ی او بِشر حافی است
شاعر اسیر او، نه اسیر قوافی است
وَالکاظمینَ غَیظ که قرآن گواه اوست
از جرم من گذشت، دلم در پناه اوست
#ناصر_دوستی
#نذر_حضرت_موسی_ابن_جعفر_علیهالسلام
@shaeranehowzavi
نسیمی تازه می آید هوا دلگیر و مبهم نیست
که اهل بیت بر حقّ اند و در ابرویشان خَم نیست
نبی آیات قرآن را به همراه خودش آورد
که این آیات نورانی به جز آیات مُحکم نیست
کلام "قُل تعالوا..." را برایش جبرئیل آورد
کسی مانند پیغمبر به عهد خود مُصمّم نیست
و آمد سوره کوثر کنارش ساقی کوثر
زلال اند و زلالی شان که در تسنیم و زمزم نیست
" وَ ثُمَّ نَبتَهِل ..." ماه خدا همدوش خورشید است
نبی شیر خدا دارد به رویش ردّی از غم نیست
علی سینه سپر کرد و خودش معنای لشکر بود
یکی از مدّعی ها هم در این خطّ مُقدّم نیست
گواهی داد اُسقُف هم نفس های علی حقّ است
گواهی داد انجیلش که در عیسی چنین دم نیست
به میدان با خودش آورد طاها بهترین زن را
زنی از حور بالاتر ،که هاجر نیست مریم نیست
نبی خیرُ النّسا را با خودش آورد شکّی نیست
کسی جز جان پیغمبر به زهرا کُفوّ و همدم نیست
زنی که از بهشت آمد پدر بوسید دستش را
ندارد ره به او احساس اگر با عشق توأم نیست
مّحمّد با حبیبش آمد و همراه محبوبش
نبی آورد حُسنش را که مثلش در دو عالم نیست
چنان سیب اند انگاری که کردند از وسط نصفش!
که حتی حُسن یوسف هم شبیه حُسن خاتم نیست
شنیدند اهل نجران هم در آن دم عطر سیبش را
شبیه عطر سیبش هم به جز عطر مُحرّم نیست
دلم عطر مُحرّم را شنید و باز مُحرِم شد
هر آنکه با مُحرّم نیست در این بزم مَحرَم نیست
به نامش دم گرفتم من چه شوری بهتر از این دم
بخوان ناکامش آنکه اهل این شور دمادم نیست
سرش بر منبر نی ها و داغش" لاتَبرّد "شد
قتیلی همتراز اشرف اولاد آدم نیست
به میدان پنج تن آمد دل ناقوس ها لرزید
به حق تسلیم شد تثلیث از این اعجازها کم نیست
#ناصر_دوستی
#شعر_مباهله
@shaeranehowzavi
🇮🇷 ما سُست نگردیم بدون تردید
پیروز نبردیم بدون تردید
در عرصه جنگ لحظهای بر دشمن
ما پُشت نکردیم بدون تردید
🇮🇷 صهیونِ خبیثِ از نفس اُفتاده
ترسیده رژیمِ عقل از کف داده
ایران نخورد فریب آتش بس را!
هم دست به ماشه است و هم آماده
#ناصر_دوستی
@shaeranehowzavi
غریبیّ پدر یکباره با خود بُرد تابش را
که از گهواره زد فریاد شور و التهابش را
برای "هَل مِنِ..." بابا علی" لَبّیک..." آورده ست
که او با گریه های خود فرستاده خطابش را
لبش" اَمّن یُجیبی" خواند، علی انگار حاجت داشت
که دید او پیش چشمانش دعای مستجابش را
به فکر خواب دیشب بود علی دارد شتاب انگار
پدر بر خیمه برگردد کند تعبیر خوابش را
پدر برگشت از میدان گلو گویا زبان وا کرد
که آن دم گفت آهسته دلیل این شتابش را
پدر قربانی شش ماهه اش را سمت میدان برد
که وقتی دید اشک و اشتیاق بی حسابش را
فدیناهُ...به لبها داشت یک ذبح عظیم آورد
خدا از عرش اعظم هم پسندید انتخابش را
پسر بر روی دستان پدر معراج سرخی داشت
به این تصویر زینت داد دشت زخم قابش را
"اَلا یا قوم اِن لَم تَرحَمونی فارحَموا..." ناگاه
سه شعبه تیری آمد داد آن لحظه جوابش را
گلوی شیشه عطرش ترک خورد و گلابش ریخت
خدا در عرش هم حتّی شنید عطر گلابش را
به رحم آمد دل سنگ و دل نامردها هرگز !
که دادند از لب تیر سه شعبه آه! آبش را
شکست آن لحظه یک تیری خُم هفتاد و دوّم را
به سمت آسمان پاشید خورشید آن شرابش را
پسر بر روی دستان پدر هی دست و پا می زد
رباب ای کاش آن لحظه نبیند پیچ و تابش را
بدون شک ادا شد حقّ مطلب لحظه ای که او
سروده با گلوی غرق خون شش بیت نابش را
پدر داغ جوان دیده سپیدیِ محاسن دید
فراهم کرد با خون گلوی خود خضابش را
نمی دانم چه ها بر مادر چشم انتظارش گفت
نمی دانم چه پاسخ داد آغوش ربابش را
و یک گهواره خالی به خیمه تاب می خورد و...
که تنها یادگاری شد رباب دلکبابش را
و در بین غزل هایش علی هفتادودوّم بود
به پایان بُرد با لبخند شش ماهه کتابش را
#ناصر_دوستی
@shaeranehowzavi
شکسته شاخهٔ زیتون و قلبِ توت گرفتهست!
تمامِ پنجره را تارِ عنکبوت گرفتهاست
ترک ترک شده، مثل انار، قلبِ فلسطین
میانِ بُغض، گلویِ کویرِ لوت گرفتهست
دوباره آهِ غریبان... دوباره بُغضِ نفسگیر...
که راهِ حنجره را قوتِ لایموت گرفتهست
به کامِ زندگی اینجا جهان چه ریخته جز زهر!
که این طعامِ شبش طعمِ زُغنبوت گرفتهست!
چه تلخ! مزّهٔ شیرین شدهست زهرِ هَلاهل
به دستِ کودکِ غزّه هر آنچه قوت گرفتهست
و هر عروسکی از هر طرف پُلی زده بر عرش
که غزّه در دلِ آوار و خون، قنوت گرفتهست
مگر که نفخهٔ صور این سکوت را بزُداید
ز داغِ غزّه صدایِ نی و فلوت گرفتهست
درختِ زخمیِ زیتون به غزّه بال درآورد
همینکه بُمب رسید و دلِ بلوط گرفتهست
دوباره سایهٔ بُمب است آه! بر سرِ غزّه
و ناگهان همهجا را صدایِ سوت گرفتهست
و سوتِ بُمب شبیهِ صدایِ زوزهٔ گُرگ است
که سازمانِ ملل روزهٔ سکوت گرفتهست!
سکوتِ سنگدلان زد به سمتِ آینهها سنگ
که قلبِ آدم از این غم، از این هبوط گرفتهست
هر آنکه غرقِ سکوت است، همصدایِ یهود است!
کجاست غیرتِ دینی؟ دلِ خطوط گرفتهست!
حواله کُن دو سه فوتی به سمتِ خانهٔ شیطان
که عنکبوت به خود اوهنَ البُیوت گرفتهست
و نان به نرخِ گلولهست! نانِ غزّه شد آجر!
که قلبِ کودکِ مظلوم از این شروط گرفتهست
#ناصر_دوستی
#غزه
#مظلومیت_غزه
#کودکان_غزه
@shaeranehowzavi
گُفتند می آیی تو امشب پَر زدم سویت
کُنج خرابه لحظه لحظه پُر شد از بویت
امشب شمیم زُلف تو در شام پیچیده ست
شد شبنم اشکم پدر دلتنگ شب بویت
امشب پدر چشم و چراغ خانه مایی
این خانه روشن می شود حتّی به سوسویت
بابا شدم بدجور امشب کُنج ویرانه
دلتنگ چشمان و اشارت های ابرویت
در گوشه ویرانه من دِق می کنم بابا
یک امشبی ای کاش باشم پیش پهلویت
دیشب به خوابم آمدی در این هوای سرد
شد شال بر این گردنم گرمای بازویت
بابا بیا امشب بگیر این دست سردم را
بابا ببر باخود مرا هم سمت مینویت
شاید که خواب دیشبم امشب شود تعبیر !
بابا بیا تاکه بخوابم روی زانویت
شد بستر و بالش برایم خاک ویرانه!
امشب بخوابانم پدر روی پَرِ قویت
دروازه ساعات بابا جان چه محشر بود!!
بارید سنگ و تازیانه روی آهویت
روییده زخم تازیانه بر تنم بابا !
سنگی زدند و آه! این بال پرستویت...
بابا تنم را تازیانه ناز کرد و آه...
خار مُغیلان هم خَلیده پای تیهویت
باخود عمو راهم بیاور تا کمی اُفتد
روی سر من سایه آن سرو دلجویت
خون می چکد بر گونه زردم به جای اشک
بابا بیا آخر نشستم یر لب جویت
گقتند یک شب در تنور کوفه خوابیدی!
ای وایِ من! حتما شده خاکستری رویت
امشب بیایی گر پدر باید بگیرم من
با دست های کوچکم خاکستر از مویت
امشب بیایی گر به این ویرانه خواهم زد
با دست های کوچکم شانه به گیسویت
شد دست دشمن روی من وقتی بلند آن روز
خوردم زمین در دشت لبریز از هیاهویت
این دختران شامی از من آه! می پُرسند
کو گوشواره در دو گوشت کو النگویت؟
امشب بیا که روزهای بی تو بودن را
بابا نمی دانم چسان سر کرده بانویت
بابا شنیدم خانه ای در آسمان داری
بابا مرا با خود ببر سمت فراسویت
#ناصر_دوستی
#زبانحال_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها_با_پدر_در_خرابه_شام
@shaeranehowzavi
#اربعین
#اربعین_حسینی
چه رستخیز عظیمی ست این مُحرّم تو
چه محشری شده این اربعین ماتم تو
شدیم از سر لطفت دوباره یک ملّت
نشستهایم که در سایهسار پرچم تو
به جاده آمدهایم، عاشقانه تا برسیم
به طوف کعبه شش گوشه و مُعظّم تو
و در رکاب تو آمادهایم جان بدهیم
پیاده ایم و همه لشکر مُصمّم تو
شدی تو مُحییِ دلمُردگان و ما از دم
دوباره زنده شدیم از نسیم یک دَم تو
به حُرمتِ حَرمت جمله بستهایم اِحرام
شدیم مُحرم کویت، شدیم مَحرم تو
«وَ حَگِّ دَمعِ العَقیله وَ طَبرَهُ الاَکبر»
به اشک دیده میآییم سمت مَخیم تو
تو سربلند و سرافراز عالمی ای سرو
قلم چگونه بگوید ز قامت خم تو!
و شرح داغ دل ما حکایت شمع است
ز بسکه سوخته ایم از شَراره غم تو
«وَ حَکِّ چِفَّ کفیلُ و جودُ وَ الرّآیه»
به گوش میرسد این نغمه دمادم تو
و ذکر نام تو آرامش است جانها را
قسم به نام جلاله به اسم اعظم تو
و غرق زمزمه هستیم و روضه میخوانیم
شدهست ناله بلند از گلوی زمزم تو
سلام حضرت باران به تشنگان نظری
که جان گرفت بیابان به لطف یک نم تو
نشسته پای عمودیّ و روضه میخواند
شده ست ذکر لبان مُرید تو همه تو
به زخم و تاول پاهایمان در عالم نیست
که چاره ساز ضمادی به غیر مرهم تو
تعلُّقات جهان را همه رها کردیم
دمی که پای ضریحت شدیم همدم تو
وجود خاکی مان تا ابد هوایی شد
از آن دمی که نهادیم سر به مَقدم تو
یکی شدیم و برادر در این حرم، وقتی
زدیم دست تمسُّک به حَبل محکم تو
به هم گره زدهای تو تمام دلها را
چه عالمی ست مگر شاه عالم عالم تو
هنوز روی گذرنامه هایمان ماندهست
که ردّ مُهر و نشان نگین خاتم تو
و میشد این غزل احلی من العسل میخورد
اگر که چای عراقی به کوی خُرّم تو
به طبعمان شده طعمش چه «سازگار» و چه خوش
که چیده ایم رُطب ها ز «نخل میثم» تو
«بهار گُل به جراحات پیکرت پیداست
چقدر زخم بر اندام بی سرت پیداست»
#ناصر_دوستی
@shaeranehowzavi