•
نمی دانم تا به حال سفره های
پهن شده یِ بزرگ دیده ای؟
نمی دانم تا به حال
چه تعداد میزبان همزمان دیده ای؟
نمی دانم تا به حال
چه مقدار پیاده راه رفته ای؟
چه فاصله ای را؟
نمی دانم تا به حال چند بار
جمعیتی را دیده ای که همه همزمان
به قصدی خاص در مسیری راه بروند؟
بی ازدحام!
بی اختلال و با همدلی!
سالها پیش جمعی از اسرا در همین مسیر،
گرسنه و تشنه،
کوچک و بزرگشان راه رفتند،
و هیچ میزبانی از آنان پذیرایی نکرد .
فقط صدای هلهله بود و قدری خاکستر
و مقدار کمی نان و خرمای صدقه ای
و آن مصیبت زدگان ،
در بیابانهای تفتیده،
راه رفتند
و زمین خوردند
و بلند شدند
و کشیده شدند
و باز راه رفتند...
...♡
17.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی ودرد ودل زیبای امام زمانی
تقدیم دوستان گرامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی درخیال اربعین😔
صل لله علیک یااباعبدلله(ع)
#دلتنگ_اربعین
#کربلا
#پیاده_روی
التماس دعا🙏
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#story
💔 باز زدم آقا به تو رو...😭
#ما_ملت_امام_حسینیم
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
#پارتـ 13
حدوداً دو سه هفته گذشت و مژگان هم هر روز کہ مےگذشت، حساسیتش از روی آرمان برداشته مےشد؛ این هم دلیل داشت ؛ چون آرمان اهل باشگاه و ورزش شده بود و در نتیجه
نشاطش هم بیشتر شده بود ، خوب غذا مےخورد و......
در این مدت ؛ چون تمرکز و استرس مژگان به خاطر آرمان کمتر شده بود ، بیشتر به درس ، خودش و زندگی اش مےرسید و این وسط نفیسه همه کاره بود ؛ نفیسه بود که بسیاری از وقتش را در خانه مژگان مےگذراند و حدوداً هفت هشت ساعتش را در طور شبانه روز ، خانه مژگان بود .
تا اینکه در عینه ناباوری ، دوباره مژگان تب مےکند؛ تمام آن روز های آرام به هم خورد ، دوباره مژگان تب کرد و همه بدنش به لرزه و رعشه افتاد ، از هوش نمےرفت ، صرع نداشت ، فقط تب میکرد. نفیسه که بغض داشت و نزدیک بود هق هق کند، دستش روی پیشانی مژگان بود و گفت:
«مژگانم! من نمےتونم امشب تنهات بذارم، بذار امشب پیشت بمونم؟»
و این طور شد که از آن شب ، تلسم خوابیدن نفیسه در خانه مژگان شکسته شد .
فکر کردم که نیم ساعت مےنشینم با عمار حرف مےزنم و عمار هم توجیحم مےکند ؛ اما دیدم این طور نمےشود و باید خیلی دقیق تر از این حرف ها پرونده را مطالعه کنم ؛ اما این پرونده، کد خورده بود؟؟ وقتی پرونده ای کد میخورد؛ یعنے به هیچ وجه بیرون برد و باید تمام کارهای تحقیقاتی و مطالعاتی اش همان جا صورت بگیرد!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
مستند داستانی 🧕 تب مژگان 🧕
نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
#پارتـ 14
این را که شنیدم بیشتر ترغیب شدم که تمام وقتم را روی این پرونده بگذارم . فقط همین را بگویم که حدوداً ، هر روز ده تا دوازده ساعت طول کشید تا با وسواس و دقت فراوان مطالعه اش کردم .
تازه کار نیستم؛ اما این سومین پرونده داخلی هست که باید تا آخرش میرفتم؛
چون اکثر پروژه هایم مشترک و فرامرزی بوده ؛ اما این پرونده از اولش ، از دیدن حال و روز عمار از کد خوردنش، از خط و ربط هایی که تا حالا به دستم داده بود ،همه چیزش خاص بود؛ هنوز نمیدانستم چه چیزی در انتظارم است .
بسم الله گفتم و با دقت بیشتری نشستم و مطالعه اش کردم.
آن شب نفیسه خانه مژگان مےخوابد و حتے صبح زود هم به خانه شان بر نمےگردد، بلکه تا دم دمای ظهر خوابیدند و بعدش بلند شد و رفت .
همه از آن شب به بعد ، متوجه رابطه عمیق تر مژگان و نفیسه شدند خب تا حدی هم طبیعی به نظر مےرسید که دوتا دختر باهم خیلی دوست باشند و باهم خیلی رفت و آمد داشته باشند ؛ ولی بنظرم اگر از این قسمت به بعد را از زبان خود مژگان بشنوید بهتر است :
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
مستند داستانی 🧕 تب مژگان 🧕
نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی
بسم الله الرحمن الرحیم
امام كاظم عليه السلام :
اِیاک وَ المِزاحَ فَاِنَّهُ یذهَبُ بِنُورِ ایمانِک؛
از شوخی (بی مورد) بپرهیز، زیرا که شوخی نور ایمان تو را می برد.
کافی(ط-الاسلامیه)،ج2،ص665-من لا یحضره الفقیه ، ج 4،ص408
#رفقا و هم سنگریون
محاسبه نفس و نماز شب و قرائت قران و گفتن ۳۱۳بار یا صاحب الزمان و خواندن زیارت عاشوراو مناجات با خدا و دعای عهد یادتون نره
#گمنام الزهرا س
#قرارگاه امربه معروف و نهی از منکر
#باشگاه فرهنگی تربیتی رسانه ای شهید محسن حججی
#اللهم عجل لولیک الفرج