💠 شهیدی که انگلستان به افتخارش تندیس ساخت.
#بزرگترین_شکارچی_تانک_جهان
💢 #شهید_محمدعلی_صفا در دفاع مقدس به تنهایی در #یک_هفته ۱۶۴ تانک را مورد هدف قرار داد💥 و حتی در روز شهادتش🌷 ۳۴ تانک را منهدم کرد. طوری که حتی خود عراقیها هم در حیرت بودند و صدای صدام نیز درامد و #خرمشهر را گورستان تانکهای خود نامید
💢بعد از #شهادتش پایگاه کماندویی رویال مارین انگلستان پرچم پایگاه را به مدت ۳ روز نیمه برافراشته کرده بود و تندیسی🎗 از این #قهرمان در این پایگاه ساخته شد. در تهران، بجنورد و بوشهر نیز خیابانهایی به نام این شهید🌷 نامگزاری شده است
💢محمدعلی صفا دورههای رزمی مختلف، دورههای چتربازی، دوره تکمیلی تکاوری، دوره #شکار_تانک و ... را با امتیاز عالی🥇 سپری کرده بود. تلاشهای او موجب شده بود تا مدرک تخصصی👌 شکار تانک از پایگاه تکاوری رویال مارین انگلستان دریافت کند.
💢او برای #آموزش تخصصی انهدام ناوهای جنگی به پایگاه تکاوری #جان.اف.کندی آمریکا اعزام شد و بعنوان اولین ایرانی🇮🇷 مدرک تخصصی انهدام ناو جنگی را دریافت کرد.
#شادی_روحش_صلوات
🌹🍃🌹🍃
#شهیدبیضایی و شهیدهادی شجاع🥀
وقتی خبر #شهادتش را شنیدم رفتم منزلشان و مادرش را دیدم و عکس شهید بیضایی🥀 بر دیوار اتاق نصب بود
به مادر شهید شجاع گفتم هادی می گفت میخواهم انتقام شهید بیضایی🥀 را بگیرم.
مادرش همینطور که اشک می ریخت😔 گفت
وقتی آقای بیضایی🥀 به شهادت رسید عکس را روی دیوار اتاق زد و سفارش کرد
این عکس را برای همیشه نگه دار مادر، شهید بیضایی🥀 به گردن من خیلی حق داشته است.
#خاطرات_شهید
سر قبر #شهید_تورجی_زاده که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو
من هم دستم را روی قبر شهید تورجی زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید...
اما دوباره تاکید کرد تو که میدانی من چه میخواهم پس دعا کن تا به خواستهام برسم...
#شهادتش را از شهید تورجی زاده خواست...
#شهید_مسلم_خیزاب🌷
راوی : #همسر_شهید
اللهم عجل لولیک الفرج
همچنین جلسات پیگیر و مستمری که این مؤسسه هر هفته سه شنبه ها برگزار می کردند « سه شنبه های مهدوی » بود که پسرم به اتفاق همکارانش در قالب آن سعی در #فرهنگ سازی بر اساس مبانی فرهنگ #انتظار حضرت حجت (عج)♡ داشتند.
همیشه به من می گفت ما باید این کار را انجام بدهیم و نباید #موضوع مهدویت را محدود به مکانی همچون مسجد جمکران کنیم که تنها عده ی خاصی میتوانند با حضور در آنجا به ساحت حضرت حجت (عج)♡ عرض ارادت داشته باشند.
پسر #شهیدم در روز آخر قبل از رفتن به اردوی جهادی به من گفت که بابا این سفر برای من و شما خیر و برکت فراوان خواهد داشت. آن زمان متوجه منظور او نشدم اما اکنون به حرف او بیش از پیش واقف شدم.😔
واقعاً خیرات و برکات #شهادتش را در این چند روز شاهد هستم با پیام هایی که برای من از سوی دوستان و همکارانش ارسال می شود و تلفن هایی که از جاهای دور و نزدیک زده می شود و دیدارهایی که دوستان با ما دارند.
تازه متوجه شدم که #پسرم در این مدت چه خدمت بزرگی به هموطنان خود داشته است و توانسته با این اقدام #جهادی خود الگو سازی خوبی در زمینه ی فعالیت های خودجوش به منظور خدمت رسانی به همنوعان داشته باشد.
#شهید سجاد عباس زاده شهیدی هست که نه پدر شهیدش را دید و نه پسرش را.
🍃⚘🍃
دو ماه بعد از #شهادت پدرش متولد شد
و پسرش هم دو ماه بعد از #شهادتش متولد شد.
🍃⚘🍃
سرانجام ایشان هم در سال ۱۳۹۰ در رزمایش گردان #امام حسین (ع) لرستان در شهرستان پلدختر بر اثر انفجار به آرزویکه همانا #شهادت بود رسید و به پدر شهیدش⚘پیوست.
در این رزمایش ، در حال خنثی سازی گلوله های عمل نکرده بود که انفجار صورت گرفت.
وقتی بالای سرش رسیدند در حالی بود که یک دست ایشان قطع شده بود و غرق به خون بود وفقط ذکر #یا حسین (ع)🍃⚘🍃 می گفت و با #پیکری اربا اربا خدمت ارباب بی کفن رسید.
#مزار شهید سجاد عباس زاده در گلزار شهدای خرم آباد کنار مزار پدر شهیدش حسن عباس زاده.⚘
#شهید سجاد عباس زاده شهیدی هست که نه پدر شهیدش را دید و نه پسرش را.
🍃⚘🍃
دو ماه بعد از #شهادت پدرش متولد شد
و پسرش هم دو ماه بعد از #شهادتش متولد شد.
🍃⚘🍃
سرانجام ایشان هم در سال ۱۳۹۰ در رزمایش گردان #امام حسین (ع) لرستان در شهرستان پلدختر بر اثر انفجار به آرزویکه همانا #شهادت بود رسید و به پدر شهیدش⚘پیوست.
در این رزمایش ، در حال خنثی سازی گلوله های عمل نکرده بود که انفجار صورت گرفت.
وقتی بالای سرش رسیدند در حالی بود که یک دست ایشان قطع شده بود و غرق به خون بود وفقط ذکر #یا حسین (ع)🍃⚘🍃 می گفت و با #پیکری اربا اربا خدمت ارباب بی کفن رسید.
#مزار شهید سجاد عباس زاده در گلزار شهدای خرم آباد کنار مزار پدر شهیدش حسن عباس زاده.⚘
#شهید مدافع حرم فاطمیون ،
سید میثم حسینی🍃⚘🍃
درسال ۱۳۶۶ در کشور ایران در خانواده ای متدین و زحمت کش متولد شد.
متاهل بودو دو فرزند به یادگار دارد ، سیده سحر و سید ابوالفضل که فردای #شهادتش متولد شدند و ندیدشون.
🍃⚘🍃
#ميثم صافكار بود. شش سال در كنار هم زندگي كرديم و ماحصل اين زندگي مشتركمان دو فرزند شد. يك دختر هفت ساله به نام سيده سحر كه متولد ١٣٨٩ و سيد ابوالفضل متولد ١٣٩۴ هستند.
من اصلاً اطلاعاتي از جنگ نداشتم. نمي دونستم در #سوريه و #عراق ، اوضاع چگونه است ؟#جبهه ی مقاومت اسلامي را هم نمي شناختم. به #ميثم گفتم چرا #سوريه ؟ چرا افغانستان ؟ گفت من نگران حرم #عمه ی سادات (س)⚘ هستم.
🍃⚘🍃
در حقيقت يك روز
بعد از #شهادت پدر به دنيا اومد.
خدا سيد ابوالفضل را جايگزين پدرش كرد. 😭
وقتي #ميثم درباره ی رفتن و #دفاع از حرم گفت من و خانواده اش ابتدا مخالفت كرديم. 😭
🍃⚘🍃
#دفاع از حريم #عمه جان بر ما واجبه بايد برم. 😭 با همه ی نگراني ها و دلهره هايم اذن رفتن دادم. به من قول داد به خط مقدم نبرد نره. 😭
اولين اعزامش مرداد ماه سال ١٣٩٣ بود.
🍃⚘🍃
براي بار دوم اعزام شد اما چون اوضاع جسمي اش مناسب نبود به ايران بازگشت و پرواز ممنوع شد.
🍃⚘🍃
ابتدا به من قول داد تا به دنيا نيامدن سيد ابوالفضل در كنارم بماند اما آرام و قرار نداشت و #شهادت دوستانش بي قرارش ميكرد. 😭😭
🍃⚘🍃
من هم گفتم استخاره ميگيرم ببينم چی ميشه. استخاره گرفتم خوب اومد. نوشته بود تعجيل كنيد. من هم رضايت دادم و براي بار سوم راهي شد. 😭
🍃⚘🍃
ديدن خواب برادرش سه شب متوالي باعث شد تا همسرم با نام #سيد ميثم حسيني ثبت نام كنه و اعزام بشه. دو اعزام قبل با نام #سيد سردار حسيني يعني اسم اصلي خودش اعزام شده بود.
🍃⚘🍃
درباره ی تولد فرزندمان كه صحبت شد به من گفت اسم پسرم را حتماً #سيد ابوالفضل بگذار. مي خوام مانند #صاحب اسمش با# غيرت تربيت بشه و پرورش پیدا کنه.
🍃⚘🍃
مسئول اعزام بهشون گفته بود چهره ات خيلي آشناست. اسمت سيد سردار نيست ؟ همسرم گفته بود ايشان برادر دو قلوي منه. من اسمم سيد ميثم است. برادرم سيد سردار به افغانستان رفته.
🍃⚘🍃
دقيقاً شب #شهادتش تماس گرفت و سفارش هاي لازم را كرد. گفت حس و حال خاصي دارم. گويي سبك شده ام و آماده ی پروازم. گفتم اين پرواز كردن كار دستت نده. 😭😭
فرداي آن روز #سيد ميثم بعد از انجام عمليات و در مسير بازگشت به مقر به كمين تكفيري ها خورد و در ١٩ شهريور ماه ١٣٩۴ در تدمر #سوريه به #شهادت رسید. 😭😭
🍃⚘🍃
پسرم سید ابوالفضل فرداي روز #شهادت پدرش در روز ٢۰ شهريور ماه ١٣٩۴ به دنيا اومد تا #جاي خالي پدر را در خانه ام پر كنه. 😭😭
🍃⚘🍃
پيكر همسرم ١٨ روز بعد
تشييع و خاکسپاری شد. 😭😭
🍃⚘🍃
به خاطر شرايط جسمي ام ، ١۰ روز بعد از #شهادتش ، خبر را به من دادند. 😭😭
🍃⚘🍃
مزار#شهید ورامین مقبره ی
#شهدای امامزاده جعفر بن موسی کاظم (ع)⚘
🍃⚘🍃
#شهید مدافع حرم،
حمیدرضا باب الخانی🍃⚘🍃
درتاریخ ۱۳۶۷/۱۰/۱۷ درخانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
در سن ۲۵ سالگی بود که موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته عمران شد.
در همین ایام تصمیم گرفت در فرمانداری استخدام بشود،مدتی طول کشيد که مدارک مورد نياز و رزومه کاری ارائه بدهد، به خاطر اينکه دانشجوی ممتاز و محقق و پژوهشگر بود شرايط استخدامش فراهم شد.
🍃⚘🍃
بعدبا یکی از دوستانش مشورت کرد، دوست ایشان با توجه به شرایط موجود در استانداری و با شناختی که از روحیاتش داشت به ایشان گفت: اگر میخواهی نان #حلال سر سفره خانوادهات ببری برو و در #سپاه استخدام شو.
🍃⚘🍃
پس از این صحبت به صورت #داوطلبانه عضو #نیروی قدس سپاه و مدتی بعد هم برای #دفاع از حرم راهی #سوریه شد.
🍃⚘🍃
متاهل بود و تنها یادگارش، آقا محمد حسن ، ۶ ماه پس از #شهادتش متولد شد.
🍃⚘🍃
🌷🌟🌷🌟🌷
🌷 جیبش باید پر پول می بود اما نبود
نه اینکه ولخرج باشه نه😌
ته ته تفریحش این بود که با پسر خاله هاش جمع بشند و برن دریا تنی به آب بزنند
پاسدار بود و حقوق کارمندی سپاه رو می گرفت مجرد هم بود👨
با ما زندگی می کرد و خرجی برای خورد و خوراک روی دوشش نبود .👌
با این حال بازم جیباش پرپول نبود
پس اندازی هم نداشت. در حد خرج و مخارج عادی خودش، همین که بتونه کرایه بده جایی بره و بیاد، از حقوقش برمی داشت توی جیبش میذاشت .
بقیه پول هاشو قرض می داد به دوستان و اقوامی که زن و بچه داشتن و پای مخارجشون لنگ می زد
حتی اگه به روش نمی آوردند خودش به بهانه ای سر صحبت رو باز می کرد و مبلغی رو بهشون قرض می داد
می گفت : اینها بیشتر از من به این پول نیاز دارن. زندگی من فعلا میگذره، شکر خدا
قرض هم که می داد می گفت : دستتون باشه هروقت لازم داشتم خودم میام سراغ شما. برای پس دادنش عجله نکنید
همیشه بهش می گفتم مادر پول هایی که قرض می دی رو بنویس گوشه ی دفتری جایی از یادت نره
آروم می خندید و میگفت : نیازی نیست اگه پس آوردند که چه بهتر. اگه هم که نه نوش جونشون راضی ام😌👌
یکی دو تا که نبودند بعد از #شهادتش پشت سر هم غریب و آشنا می اومدند و می گفتند فلان قدر بهش بدهکاریم ... ‼️
#شهید_مدافع_حرم_عبدالصالح_زارع
#راوی_مادر_شهید