بهشـــــت منـــــ ڪربلاستـــــ♡:
🔺من با #ابـراهـیـم_هـادی کار دارم⁉️
ابراهیم #موبایل نداشت،📵
اما بی سیم که داشت!!📞
🔸️ابـراهـیـم،ابراهیم...‼
اگر صدای مرا میشنوی ،
کمک...❗
من و بچه ها گیر افتادیم
در تله ی #دشمن!🇮🇱🇺🇸
تلفن همراه من کار نمیکند📴
بدرد نمیخورد هرچه گشتم برنامه #بیسیم نداشت😔
تا با تو تماس بگیرم...
گفتم میخواهم با بیسیم شما #تماس بگیرم..
گفتند #اندرویدهای شما را
چه به بیسیم #شهدا..😳
اما من همچنان دارم تلاش میکنم تا با گوشی اندروید..👇
صدایم را به تو برسانم ...🗣
اگر میشنوی ما #گیر افتادیم🚷
بگو چطور آن روز وقتی به گوشَت رساندند که #دخترهای_محل از فرم #هیکل💪تو خوششان آمده ، از فردایش با لباس های گشاد تمرین کشتی میرفتی ؟🤼♂️
تا چشم و دل دختری را آب نکنی !😪
اینجا #کُشتی میگیریم تا دیده شویم ..
لاک💅 میزنیم تا #لایک 👍بخوریم
تو حتما راهش را بلدی..🙂
که به این پیچ ها خندیدی
و دنیارا پیچاندی!😍
و ما در پیچ دنیا سرگیجه گرفتیم !😔
🔸️داداش ابراهیم...📞
اگر صدایم را میشنوی،
دوباره #اذانی بگو تا ماهم
مثل بعثی ها که صدایت را شنیدند و راه را پیدا کردند..
#راه را #پیداکنیم ..
راه را گم کرده ایم..
اگر از #جبهه برگشتی
کمی از ان #غیـرت های نـاب #بسیجی ها را برایمان سوغات بیاور؛📿🖤
تا ماهم مثل شما حرف اماممان را زمین نگذاریم...💔
تمام..... .... .... ..یازهرا😔✋
#شهدا_گاهی_نگاهی..
⛱☃
#با آغاز جنگ در سوریه از سال ۹۰ برای دفاع از حرمهای آل الله (ع)🥀 و یاری جبهه مقاومت، آگاهانه عازم سوریه شد. اعزامهای داوطلبانه مکرر و حضور مداوم در جبهه سوریه، روحیه رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود و در دو سال آخر حیات ظاهری خود، به معنی واقعی کلمه زندگی یک رزمنده را داشت. بخاطر تعلقی که از نوجوانی به ثبت اسناد میراث دفاع مقدس داشت، در #جبهه سوریه نیز به جمع آوری اسناد جنگ همت گماشته بود و در هر بار بازگشت به ایران، آثاری از جنگ از جمله تصاویری که با دوربین خود ثبت کرده بود و آثاری که از تکفیریها در صحنههای درگیری بجا مانده بود را همراه داشت. اوج توفیقات خود در این جبهه را حضور در عملیاتی میدانست که #در تاسوعای سال ۹۲ در منطقه « #حجیره» برای آزادسازی کامل اطراف حرم مطهر حضرت زینب (س)🥀 انجام گرفت و منجر به پاکسازی حرم تا شعاع چند کیلومتری از لوث وجود تکفیریها شد.
#به روایت از مادر بزرگوارش :
همسرم از سال ۶۱ تا آخر جنگ مدام به جبهه میرفت ، آن موقع ما در یک اتاق مستأجر بودیم و زندگیمان با حقوق ڪارگرے اداره میشد . یک بار به همسرم گفتم : «تو به جبهه نرو ، وضعیت زندگے ما را ڪه میبینے ، اداره این بچهها و مستأجرے براے ما سخت است»
اما او گفت : «وظیفه است ڪه برویم ، اسلام با این ڪار ندارد ڪه تو یک اتاق و ۵ بچه دارے . وقتے امام دستور داده ڪه به جبهه اعزام شویم ، #باید در هر شرایطے برویم و نگذاریم اجنبیها به ڪشورمان وارد شوند . هیچ جا مثل ایران نیست و باید با جان و دل از آن حفاظت ڪنیم».
او در جبهه چندین بار مجروح شد ، یڪے از این دفعات سر ، دست و پایش ترڪش خورده بود ، اما با این حال #جبهه را ترک نڪرد و اڪنون به دلیل موجگرفتگے ، عوارض ناشے از آن ڪه در اعصاب و روان بروز میڪند را تحمل میڪند😔
همین شرایط حضور پدرش ، در جبهه سبب شد تا پسرم🥀هم زود بزرگ شود و احساس مسئولیت ڪند و پایبند به انقلاب باشد همیشه میگفت : زن نباید بلند صحبت ڪند غلام عباس🥀 با اینڪه ۱۲ ـ ۱۳ ساله بود ، بیشتر از سنش میفهمید و حرفهاے بزرگتر از سنش را میزد.
❤️ماجرای خواندنی #شهیدی که #امام_زمان(عج) او را کفن کرد💔👇
🍃یکی از شهدا همیشه ذکرش این بود:
یابن الزهرا
گشته ام از فراق تو شیدا💔
یا بیا یک نگاهی به من کن😔
یا به دستت مرا در کفن کن😭
از بس این شهید به #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف علاقه داشت❤️
🍃بعد به دوست روحانی خود وصیت کرد🍃:
اگر من #شهید شدم، دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی☝️
آن روحانی می گوید:
من از مشهد که برگشتم، عکس ایشون رو دیدم که شهید شده بود🕊
🍃رفتم پیش پدرش و گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده است، طبق وصیتش باید توی مجلس ختم او #سخنرانی کنم؟🎤
رفتم #منبر و بعد از ذکر خصوصیات شهید و عشقش به امام زمان عج، گفتم: ذکر همیشگی این شهید در #جبهه ها خطاب به مولایش امام زمان عج این بوده است:💔
یا بن الزهرا
گشته ام از فراق تو شیدا
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرا در کفن کن💔
🍃تا این مطلب را گفتم، یک نفر از میان مجلس بلند شد و گفت:
من #غسال هستم، دیشب (به من گفتند یکی از شهدا فردا باید تشییع شود، و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی)
🍃وقتی که میخواستم این شهید را کفن کنم، دیدم درب غسالخانه باز شد و شخص بزرگواری به داخل آمد و گفت:😔
بروید بیرون، من خودم باید این #شهید را #کفن کنم🍂.
من رفتم بیرون و وقتی برگشتم #بوی_عطر در فضا پیچیده بود. شهید هم کفن شده و آماده ی تشییع بود💔
📚منبع: کتاب روایت مقدس صفحه 100
به نقل از نگارنده کتاب میر مهر(حجه الاسلام سید مسعود پورآقایی) صفحه۱۱۷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
✍رفقای بسیاری را در #جنگ از دست دادم. کسانی که با هم در روزهای ابتدایی جنگ به #جبهه رفته بودیم. اما این راه همچنان ادامه دارد و بهترین رفیقی که همهمان از دست دادیم حاج قاسم سلیمانی بود 😭💔
ایشان با همه رفیق بودند. من یکبار ایشان را در هواپیمایی که از #اهواز به تهران میامد دیدم. یادم هست به پسرم گفتم که #حاج_قاسم را در میان مسافران دیدم. پسرم در ابتدا باور نکرد اما وقتی از هواپیما پیاده شدیم ایشان را از نزدیک دیدیم و مشغول سلام و احوالپرسی شدیم. وقتی از فرودگاه بیرون آمدیم از ایشان پرسیدم که ماشین دارند؟!
و جواب دادند که با تاکسی به خانه میروند. هرچقدر اصرار کردم که همراه ما شوند قبول نکردند و خیلی فرز و چابک سوار یک تاکسی شدند و رفتند. نکته جالب این بود که ایشان به عنوان یک #فرمانده ارشد نظامی هیچ همراه یا محافظی نداشتند.
یادم هست به شوخی به ایشان گفتم که ؛ حاج قاسم اگر شما را به خانه برسانم برای دوران #سربازی پسرم علیرضا خوب خواهد شد؟ و ایشان در جواب با خنده به من گفتند «خودت میدانی اما اینطوری سربازی پسرت حومه ادلب میافتد»
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌲🍂🌲🍂🌲🍂🌲
💢پاسدار بود اما یک #محله او را خطاط ماهر، باربر صلواتی و اوستاکار با انصاف می دانستند. کسی خبر نداشت او امین #حاج قاسم و مهندس مختل کردن سیستم ارتباطی گروه های تکفیری است.
.
💢متولدمرداد ۱۳۶۰ استـ 📅 در شهررے متولد شد. مجرد و جوانے مومن و انقلابـے، #مصداق کلام نورانے ولے فقیه زمان خویش بود. او یڪ سال در سوریه به خطوط مبارزه با دشمن 🐲تڪفیرے پیوست و جزو مدافعانـــ حریـم آل الله شـد.ایشان از طرف حاج قاسم سلیمانے نزدیڪ دوسال مامور شد
💢به محور هاے #جبهه ی مقاومت و همزمان با سردارسلیمانے و یارانش در #شهر صعده یمن درساعت ۱:۲۰ بامداد مورخ ۱۳۹۸/۱۰/۱۳ در این راه به فیض شهادتـ نائل آمد..یادبود #شهید مصطفی محمد میرزایی📍حرم حضرت عبدالعظیم در شبستان امام خمینی
.
هدیه به روح پاک و پرفتوح
#شهید_مصطفی_محمد_میرزایی🌷
#گمنامِ_عاشق
#به_آرزوت_رسیدی
#شهدا_التماس_دعا
#یاد_شهدا_با_صلوات
#شهید مدافع حرم فاطمیون ،
سید میثم حسینی🍃⚘🍃
درسال ۱۳۶۶ در کشور ایران در خانواده ای متدین و زحمت کش متولد شد.
متاهل بودو دو فرزند به یادگار دارد ، سیده سحر و سید ابوالفضل که فردای #شهادتش متولد شدند و ندیدشون.
🍃⚘🍃
#ميثم صافكار بود. شش سال در كنار هم زندگي كرديم و ماحصل اين زندگي مشتركمان دو فرزند شد. يك دختر هفت ساله به نام سيده سحر كه متولد ١٣٨٩ و سيد ابوالفضل متولد ١٣٩۴ هستند.
من اصلاً اطلاعاتي از جنگ نداشتم. نمي دونستم در #سوريه و #عراق ، اوضاع چگونه است ؟#جبهه ی مقاومت اسلامي را هم نمي شناختم. به #ميثم گفتم چرا #سوريه ؟ چرا افغانستان ؟ گفت من نگران حرم #عمه ی سادات (س)⚘ هستم.
🍃⚘🍃
در حقيقت يك روز
بعد از #شهادت پدر به دنيا اومد.
خدا سيد ابوالفضل را جايگزين پدرش كرد. 😭
وقتي #ميثم درباره ی رفتن و #دفاع از حرم گفت من و خانواده اش ابتدا مخالفت كرديم. 😭
🍃⚘🍃
#دفاع از حريم #عمه جان بر ما واجبه بايد برم. 😭 با همه ی نگراني ها و دلهره هايم اذن رفتن دادم. به من قول داد به خط مقدم نبرد نره. 😭
اولين اعزامش مرداد ماه سال ١٣٩٣ بود.
🍃⚘🍃
#سید علی #اولین #شهید #تفحص قبل از #شهید پازوکی و #محمودوند است. با پازوکی دوست بودند، هر وقت با پازوکی از #جبهه می آمدند در #تخریب بودند.
🍃⚘🍃
این جا دم در 3،4 ساعت با هم صحبت می کردند می رفتند و می آمدند. از #جبهه هم که اومد هر چی دوستانش نامه داشتند با خود می آورد و به خانواده هایشان تحویل می داد.
🍃⚘🍃
همش می گفت که من جا ماندم و من لیاقت ندارم. من بادمجان بم هستم من همه را می برم و یکی یکی می گذارم خودم باز برمی گردم.😭😭
🍃⚘🍃
سرانجام #شهید سید علی موسوی هم درتاریخ ۱۳۷۱/۱/۹ در جریان #عملیات #تفحص #شهدا در فکه به آرزویش که همانا #شهادت در راه خدا بود رسید.
🍃⚘🍃
مزار دوبرادر در تهران ،
بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها⚘قطعه ۵۳
🍃⚘🍃
~🕊
📒| #ســلیمانے_عــزیز
🔮| #قسـمٺ سی
🍂خبر زلزله بم و از دست دادن هموطنان عزیزمان، پاک همهمان را به هم ریخته بود.😢
🌿حاجی مطلع که شد یک راست آمد بم. چشمش که به سر و وضع شهر افتاد از زور غم و غصه🥺 زنگ زد به فلان مسئول کشوری📞. گفت: نشستی توی تهران میدونی اینجا چه خبره، بیا به داد مردم برس .
🍂توی آن آشفته بازاری که همه آمده بودند برای کمک، بچههای #جبهه و #جنگ را صدا زد.🔊
عدهای را گذاشت پیکرهای بیجان را جمع کنند.عده ای هم کمک های مردمی را سر و سامان بدهند . عدهای هم امدادرسانی انجام دهند. خودش با #حاج_احمد_کاظمی مستقر شدند توی فرودگاه. 🛩
🌿پروازها از تهران و جاهای دیگر بلند میشدند 🛫و مینشستند توی بم .🛬 خیلی ها ایراد گرفتند .😒
🍂فرودگاه بم امکاناتی نداشت.متروکه بود.😬 حتی پله نداشتیم مردم بروند بالا سوار هواپیما شوند.
حاجی گفت : جوانها را جمع کن دولا بشن🙇♂ کمک کنن مردم برن بالا. چاره نبود .🥴
تا پله برسد همین کار را میکردیم.
🌿کمک حاج احمد کاظمی بود که فرودگاه راه افتاد.
فکرش را که می کنم می بینم اگر حاجی و حاج احمد نبودند، جان خیلی ها از دست می رفت.😞
خیلی از مجروح هایی که از زیر آوار بیرون آمده بودند اما کسی نبود به دادشان برسد.🌾
✍🏻راوی: ابراهیم شهریاری
📚منبع: صوت مصاحبه موجود در آرشیو موسسه فرهنگی حماسه۱۷
#ادامه دارد
پس از پایان جنگ ، روح خستگی ناپذیرش آروم و قرار نداشت و باز برای مبارزه به #جبهه ی غرب رفت. آنجا به دست کومله ها #اسیر و بسیار #شکنجه شد.
🍃⚘🍃
طوری که وقتی پیکر#شهید را بازرسی کردند دیدند که همه ی دندان هایش شکسته شده و از ناحیه ی دست و پا و سینه و صورت سوزانده شده و وقتی که نتوانسته بودند از ایشان #اقرار بگیرند به وسیله ی تیر خلاص به سرش،
ایشان را به #شهادت رساندند.
🍃⚘🍃
بعد از #شهادت پدرش متوجه شدند که #شهید مدت #٢ سال هر شب برای #عیادت به دیدن #جانبازان می رفت و آنها را تر و خشک می کرد و برایشان میوه تهیه می کرد و شبها این کارها رو به طور #پنهانی انجام می داد.
🍃⚘🍃
سرانجام#شهید مسعود امینی در تاریخ ۱۳۶۹/۶/۳۰ در #سردشت به دست کومله ها #اسیر و #شکنجه و از #ناحیه ی دست و پا و سینه و صورت سوزانده و در آخر به وسیله #تیر خلاص به سرش به #شهادت رسید.
🍃⚘🍃
مزار#شهید
تهران ، بهشت #حضرت زهرا سلام الله⚘ علیها ، قطعه ی ۲۴
🍃⚘🍃
وقتی بحران #سوریه جدی شد
و داعش عربده کشون تا نزدیکی
#حرم حضرت زینب (س)⚘پیشروی کرد و تهدید کرد که #حرم را تخریب می کنه ، #مصطفی میگفت : مگه ما مرده باشیم که اونا به حرم تعرض کنند. 😭
🍃⚘🍃
بار اول #۳ ماه در #سوریه موند و #مجروح هم شد. #مجروحیت #مصطفی هم به خاطر #ایثاری بود که کرد. یکی از #همرزمان #مصطفی #مجروح شد و بین نیروهای خودی و داعشی ها موند.
🍃⚘🍃
برای اینکه به دست نیروهای داعشی #اسیر نشه ، رفت تا #نجاتش بده که #هدف گلوله قرار میگیره و #خودش هم #مجروح میشه.
🍃⚘🍃
همسرش به #مصطفی گفته بود که شما #سابقه ی #۸۰ ماه #حضور در #جبهه را دارید ، #جانباز هم هستید ، در شهرستان کاشان هم در #عرصه های مختلف #فعالیت دارید ، فرزندانمون هم ازدواج کردند و رفتند و الان ما به هم احتیاج داریم.
🍃⚘🍃
#مصطفی هم در جواب به همسرش گفته بود که شما هم #خواهر #شهید ، هم #همسر #شهید ، هم #همسر #جانباز هستید ، دو فرزند یتیم را بزرگ کردید ، شما چرا این حرفا رو میزنید ، شما باید در حق من دعا کنید تا من برم و دیگه برنگردم ، من از روی #شهدا خجالت می کشم.
🍃⚘🍃
#دانش آموز #شهید دفاع مقدس مهدی رحیمی
🍃⚘🍃
در تاریخ ۱۳۴۵/۸/۵ در شهر فریدونکنار
متولد شد.
ایشان #برادر#شهید هم هست.#ایشان و#۲برادرش ، #شهدای دفاع مقدس هستند.
#مهدی ، #علی و #عسگری ،
🍃⚘🍃
۹ فرزند بودند
۷ برادر و ۲ خواهر
ایشان و #۲ برادرش توفیق #شهادت داشتند.
🍃⚘🍃
تا مقطع راهنمایی درس خواندو در #فعالیت های #فرهنگی و #اجتماعی و #انقلابی شرکت ودر# برگزاری مراسم #مذهبی شرکت می کرد.
🍃⚘🍃
با #عضویت در#لشکر ۲۵ کربلا
عازم #جبهه های حق علیه باطل شد.
دوبرادرش در#یک روز به #شهادت رسیدند ودر#یک روز #تشییع و #خاکسپاری شدند.
🍃⚘🍃
#عاشق #جبهه بود و آن را #ترک#نمی کرد، روزی خبر دادند خواهرش فوت کرده ، با گرفتن #بیست روز مرخصی به شهرستان رفت ولی به محض پایان مهلت مرخصی به #جبهه برگشت.
🍃⚘🍃
اوقات فراقت خود را با #مطالعه و #تدریس #قرآن به #نیروهای تحت امر می گذراند و گاهی در #گردانها با به راه انداختن #مسابقه فوتبال، #روحیه و #نشاط نیروها را #افزایش می داد.
🍃⚘🍃
#اعتقاد عمیقی نسبت به ادعیه #ائمه (ع)⚘ داشت به طوری که وقتی از نیروهای گردان می آمدند و مشکلی را مطرح می کردند، می گفت بروید فلان دعا را در صفحه فلان مفاتیح الجنان پیدا کنید و بخوانید. ان شاالله مشکلتان برطرف خواهد شد.
🍃⚘🍃
با آغاز #عملیات والفجر ۸ #گردان
ابوالفضل (ع)⚘ مأموریت داشت تا خود را به جاده فاو – ام القصر برساند. اما در مسیر حرکت دشمن بالگرد به آنهاحمله کرد که درنتیجه از #ناحیه کتف #زخمی شد.
🍃⚘🍃
سرانجام#شهید حسین گنجگاهی هم درتاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۵ در #جاده فاو ،بصره بر اثر #خونریزی و #اصابت #ترکش خمپاره و #سوختگی شدید به آرزویش که همانا#شهادت در راه#خدا♡ بود رسید.
🍃⚘🍃
#پیکرایشان در گلزار #شهدای شهر اردبیل خاکسپاری شد.
🍃⚘🍃
#شهید مدافع حرم
تازه دامادشهید،#هادی شجاع 💔
🍃⚘🍃
در ۲۳ آبان ماه سال ۱۳۶۸ درتهران،چهاردانگه اسلام شهر متولدشد.
متاهل بود و تازه داماد
۱۰#روز پس از #ازدواج به #سوریه اعزام شد و#چندروزبعدهم به #شهادت رسید.
🍃⚘🍃
سه خواهروبرادربودند،ایشان فرزند اول خانواده بود.
خانواده اش بسیارمذهبی و متدین بودند، از کودکی در مساجد و حسینیه ها #فعالیت می کرداز ابتدا #با#خدا و بانماز بود از اول #راه #خدا را شناخت،مادرش همیشه از #خدا می خواستند فرزندانشون، کنیزان و نوکران
#اهل بیت⚘ باشند. از بچه 7 ساله تا پیر 80 ساله همه #شهید را به #نیکی می شناختند. پدرش وعمویش،#رزمنده دفاع مقدس بودندو در #جبهه حضور داشتند و این باعث شده بود ایشان از #کودکی با #دفاع از #دین و #ناموس خو بگیرد.
🍃⚘🍃
هروقت #پلاک شان را به #گردن می انداختند و میگفتند” من حتماً #شهید می شوم” من می ترسیدم واضطراب داشتم که نکند ایشان را از دست بدهم، ولی ایشان با احساس و با منطق من رو مجاب کردند، می گفتند: « من نیت کرده ام که نگذارم #حرم حضرت زینب(س)⚘ به دست داعشی ها بیافتد.” من هم وقتی فهمیدم به خاطر #حضرت زینب (س)⚘ می روند #راضی شدم اما به زبان نیاوردم.»
🍃⚘🍃
خیلی دوست داشتند #سوریه بروند طوری که می دیدم آرام و قرار ندارند ولی نشد. همیشه می گفتند که من به #جبهه #سوریه می روم و سعی
می کردند ما را آماده کنند. #ده روز بعد از #عروسی به #جبهه رفتند ، پنجم مهر ۱۳۹۴عروسی کردیم و ایشان پانزدهم #عازم #جهاد شدند.
🍃⚘🍃
#آخرین بار که در شهرمان #شهید آوردند رو کردند به من و گفتند: «فاطمه جان! #شهید بعدی إن شاءالله#خودمم.» همان موقع فهیمدم که #ایشان را از دست می دهم.😭 همان هم شد و #شهید بعدی #آقا هادی شجاع بود.😭
🍃⚘🍃
به روایت از برادر#شهید :
#عمليات والفجر۸ بود که بر اثر #بمباران شيميايي دشمن تعدادي از #رزمندهها زير آوار ماندند اما #حسینعلی بدون توجه به گازهاي شيميايي سريع به طرف بچهها رفت.
🍃⚘🍃
من هم به دنبالش رفتم به سختي بسيجيها را بيرون آورديم و به همین دلیل وقتي از محوطه خارج شديم حالت تهوع و سرگيجه شديدی به ما دست داد.
🍃⚘🍃
و چون #تمام صورت #حسينعلي سوخته بود برای همین ما را به بيمارستان بوعلي تهران فرستادند.
#مصدوميت #حسين از #ناحيه چشم بيشتر از ديگر #اعضاي بدنش بود اما باز #ميخنديد.😭
🍃⚘🍃
و در حاليکه نگرانش بودم و به #استقامت او در برابر #آزمايشهاي الهي #غبطه ميخوردم با مشاهده ناراحتي من مرا به #صبوري دعوت می کرد و می گفت: «اينها #نعمتهاي الهي هستند، از اين #نعمتها #استفاده کنيد.😔
🍃⚘🍃
پزشک معالج براش #شش ماه استراحت تجويز کرد ولي #حسينعلي که توان ماندن در شهر را نداشت #يک ماه بعد عازم #جبهه شد.
🍃⚘🍃
به تمام اعضاي خانواده گفته بود که در #جبهه #کفشهاي رزمندگان را #واکس ميزنم و آنها که اين مطلب را باور کرده بودند از اينهمه #عجله او براي بازگشت و انجام اين کار #تعجب ميکردند.
🍃⚘🍃
#حسين از کودکي دوست داشت #پزشک بشه، برای همین يک روز بهش گفتم: «#جبهه بسه، تو که ميگفتي ميخواهي پزشک يا دندانپزشک بشی، پس درست را بخوان، ميداني مردم ميگويند شما براي فرار از درس به #جبهه ميرويد»
گفت:«#جبهه به ما نياز دارد، #دين و #شرف ما در هجوم دشمن قرار گرفته وقت آن نيست که من فقط درس بخوانم انشاالله #جنگ که تمام شد با خيال راحت درس ميخوانم.
🍃⚘🍃
وقتي سال چهارم رشته تجربي ثبت نام کرد خيلي خوشحال شدیم فکر کردیم ديگه به #جبهه نميرود اما دوباره به #جبهه رفت و چندماه بعد درست در نيمه فروردين ماه به خانه بازگشت و پس از امتحانات نهايي خرداد و آزمون #سراسري دانشگاه آماده نبرد شد.
🍃⚘🍃
وقتي کارنامه سازمان سنجش #حسینعلی به دستمان رسيد دیدیم که تمام نمراتش بدون استثناء #رضايتبخش است و او با اين کار نشان داد که يک #رزمنده ميتواند در دو #جبهه مبارزه کند.
🍃⚘🍃
در #عمليات والفجر۸ به سختي مجروح شد دکتر گفت: «اگر با اين وضع به #جبهه بازگردي مرگت حتميه» اما #حسين پاسخ داد: «من در اين #عمليات #شهيد نمي شوم من در عمليات ديگري به#شهادت مي رسم.😭😭
🍃⚘🍃
#دوبرادر، شهدای دفاع مقدس،
محمد و ابراهیم عاکفی🍃⚘🍃
#شهید ابراهیم عاکفی
۲۴ آبانماه ۱۳۴۶ در تهران متولد شد.
#۱۵ سالگی به جبهه رفت و در #۱۶ سالگی به#شهادت رسید.
🍃⚘🍃
#شهید محمد عاکفی
بعد از #شهیدابراهیم، برادر کوچکتر به #شهادت رسید.
🍃⚘🍃
به روایت از مادر #شهید:
۱۰ فرزند داشتم، ۴ پسر و ۶ دختر
كه #پسرها به همراه #پدر در سالهاي #دفاع مقدس شركت داشتند و #من و #دخترانم هم در پشت #جبهه فعاليت ميكردیم.
🍃⚘🍃
بچه هام در خانوادهاي به دنيا آمدند كه رزق مون #حلال و حاصل از دسترنج #پدرشون بود، پدر شون خياط بود و به #حلال و #حرام بسيار #مقيد بود.
#خودم هم #خواهر #شهيد مجيد خالصي هستم كه در سن #30 سالگي، در# سال 64 در
#عمليات فاو با اصابت گلولهاي
به سرش به #شهادت رسيد😭
🍃⚘🍃
به ما خورده نگیرید؛
که چرا اینقدر از #حجاب میگوییم
در #جبهه ها!
به ازای هر #زینـب
ما عــباس ها داده ایم.
#فکرش_را_کن
#چند_چفیه_خونی_شد
#تا_چادر_خاکی_نشود🍃😔