eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
269 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
10هزار ویدیو
158 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت ✍رفقای بسیاری را در از دست دادم. کسانی که با هم در روزهای ابتدایی جنگ به رفته بودیم. اما این راه همچنان ادامه دارد و بهترین رفیقی که همه‌مان از دست دادیم حاج‌ قاسم‌ سلیمانی بود 😭💔 ایشان با همه رفیق بودند. من یکبار ایشان را در هواپیمایی که از به تهران میامد دیدم. یادم هست به پسرم گفتم که را در میان مسافران دیدم. پسرم در ابتدا باور نکرد اما وقتی از هواپیما پیاده شدیم ایشان را از نزدیک دیدیم و مشغول سلام و احوالپرسی شدیم. وقتی از فرودگاه بیرون آمدیم از ایشان پرسیدم که ماشین دارند؟! و جواب دادند که با تاکسی به خانه میروند. هرچقدر اصرار کردم که همراه ما شوند قبول نکردند و خیلی فرز و چابک سوار یک تاکسی شدند و رفتند. نکته جالب این بود که ایشان به عنوان یک ارشد نظامی هیچ همراه یا محافظی نداشتند. یادم هست به شوخی به ایشان گفتم که ؛ حاج قاسم اگر شما را به خانه برسانم برای دوران پسرم علیرضا خوب خواهد شد؟ و ایشان در جواب با خنده به من گفتند «خودت می‌دانی اما اینطوری سربازی پسرت حومه ادلب می‌افتد»
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت ✍یک مرحله به دشمن زده بودیم اما نشد خط را تثبیت کنیم. ناچار برگشتیم عقب. جنازه ماند بین خاکریز خودی و دشمن. سوار موتور بودم که دیدم جیپ روباز حاجي آمد توی خط. آمده بود برای تقویت روحیه بچه ها و شناسایی منطقه. بعثی ها از ترس شروع مرحله دوم عملیات، خط را گرفته بودند زیر آتش.🔥 یکهو خمپاره خورد کنار ماشین حاجی. گردوغبار و دود غلیظ شد سهم چشم هایمان. نفسمان بالا نمی آمد. فکر کردیم حاجی شده. توی همین هول و ولا دیدیم ماشین از بین دود و آتش بیرون آمد و راهش را ادامه داد. با موتور رفتیم پشت سرشان. جاده‌های مارپیچ را رد کردیم تا رسیدیم به چادرهای اورژانس صحرایی. حاج قاسم به زحمت از ماشین پیاده شد. از لباس‌های سوراخ سوراخش معلوم بود چند ترکش به بدن و پایش خورده بود. رفتیم زیر بازویش را بگیریم نگذاشت. صاف ایستاد. نمی خواست توی این شرایط روحیه رزمنده ها ، با مجروح شدنش از بین برود. دردش را مچاله کرد توی خودش. 📚راوی: سید محمد حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🌼آخرین خاطره‌ و نوع تعاملش با دیگران: ✍سردار فلاح‌زاده معاون‌ هماهنگ‌ كننده سپاه و استاندار سابق یزد در مسجد روضيه محمديه(حظيره) يزد: حاج قاسم ۴ ساعت قبل از در سوريه خاطره ای از به ما گفت: « زمانی که گلوله‌ای به پیشانی باکری خورد و روی زمین افتاد، قایقی می‌آید که او را به عقب بیاورد اما آن قایق را دشمن می‌زند و پیکر مهدی به رود می‌افتد، از آنجا به اروند می‌رود و در خلیج فارس به ابدیت می‌پیوندد » حاج قاسم اهل مطالعه بود و روزهای آخر قبل از شهادتش با وجود اينكه انسان كاملی بود كتاب «انسان كامل» شهید مطهری را مطالعه و خلاصه برداری كرده بود... یک بار حاج قاسم آن هم خصوصی به من گفت: «تا کنون حتی يك قدم هم برای گرفتن پستی برنداشتم» با این وجود حاج قاسم در مقابل کاری که به او سپرده می‌شد بسیار مسئوليت‌پذير و خستگی‌ناپذیر بود. چندين مرتبه حاج قاسم تا مرز پیش رفته بود و مورد هجوم مستقیم رگبار، انتحاری و قناصه دشمن قرار گرفته بود.
🦋 خاطرات شهید "حاج قاسم سلیمانی" ♦️به روایت ✍دست تنگ بودند و درآمد درست و حسابی نداشتند. آن وقت ها هم که مثل حالا فرهنگ خرما خواری نبود تا از فروش محصول بتوانند زندگی راحتی داشته باشند. وسوسه های خامشان می کرد ودر قبال می شدند کارچاق کن آن ها😣 👌حاجی بیکار نماند. نشست و فکر کرد چطوری می شود جلوی در دام افتادن جوان های عشایر را بگیرد. خیلی از این جوان ها فراری بودند. چون کارت پایان خدمت نداشتند و دستشان جایی بند نمی شد از بیکاری می رفتند سمت اشرار. قرار شد فراری ها بیایند ولباس بپوشند اما توی منطقه خودشان خدمت کنند. تازه ،حقوق هم بگیرند ، خب عده زیادی از اینها زن و بچه داشتند ؛ این شرایط به نفعشان بود کنار زن و زندگی شان خدمت میکردند، درآمد داشتند وبعد هم کارت می گرفتند می توانستند گواهینامه رانندگی بگیرند، بروند جایی استخدام شوند و یا پروانه کسب بگیرند و یک کار حلال آبرو دار دست وپا کنند. خیلی از همین سرباز های عشایر که سواد بیشتری داشتند با پیگیری های حاجی جذب نیروی انتظامی هم شدند 😊 📚راوی:سرهنگ خلیلی،فرمانده اسبق ناحیه سپاه بم
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🌱تشکیل گردان وسط عروسی شب عروسی یکی از نیروهایش ، با چند تن از همرزمان کنار هم نشسته بودند . علی نجیب نشست کنارش و پیشنهاد تشکیل گردان ۴۰۸ را به حاجی داد . حاج قاسم پذیرفت . همان جا هم گردان تشکیل شد و نیروهایش هم مشخص شدند . فرقی نمیکرد کجا باشد ، وسط عروسی هم گردان می چید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت ✨همه ی ما مصداق این سخن امام سجاد (ع) هستیم.... 🍂انسان به نقطه ای میرسد که...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️"مثــل پــدر" عاشقانه های حاج قاسم با دختر یکی از شهدای مدافع حرم استان کرمان به قولت عمل کن دوباره.. 😔 منو بغل کن که داره کبوترت میمیره..😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 🎥 اهداء حکم خادمی امام هشتم به 🔸شیرمرد میدان مبارزه ،که نامش بر تن جنایتکاران و مستکبران لرزه می‌اندازد ؛ آنچنان آرام و دور از هیاهو به می‌آمد و در آستان ملائک پاسبان رضوی با امام خود خلوت می‌کرد و ساعت ها رو به روضه منوره به نماز می‌ایستاد و دست به دعا برمی‌داشت که کمتر فردی متوجه حضور او می‌شد. وی در هر تشرف به آستان انیس‌النفوس، اذن پیکار از (ع) می‌گرفت و پس از زیارت و به جا آوردن رسم عاشقی، به میدان می‎شتافت .   لباس خدمت به این آستان مبارک همچون خلعت اخلاص بر تن سردار ، او را افتاده‌تر و خاضع‌تر از هر زمان دیگری جلوه می‌داد. پیش از ، کمتر از دو سال از صدور حکم "خادمی" برای  می‌گذشت ، اما او نیازی به این حکم ظاهری نداشت زیرا که در طول شش دهه حیات مجاهدانه همیشه خادم امامش بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️سخنان دلنشین حاج قاسم در جمع 《..شما [که] صاحب مصیبت هستید ، بیشتر روحیه بدید! ولی مصیبت نیست که؛ "عشقه"❤️》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 خاطرات شهید (حاج قاسم سلیمانی)🌷 🎥 ببینید سخنان زیبای و سپهبد شهید قاسم سلیمانی در رابطه با 👈همان دختر کم حجاب دختر منه! دختر ما و شماست! نه دختر خاص من و شماست ،، اما ی ماست ! 🔅البته نهی از منکر هم انسان می کنه...نهی از منکر با زبان خوش! نه با ایجاد نفرت ... 👌 پذیرای جوان باشید ! با روی خوش هم پذیرا باشید ... ‼️رابطه حزب الهی با کسی که دینش ضعیف تر است موضوعیت داره...
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️خاطره استاد قرائتی از اولین آشنایی با سردار سلیمانی: همه رئیس جمهورها با هم بمیرند یک چنین تشییع جنازه‌ای می‌شود؟ یک چنین تشییع جنازه‌ای نمی‌شود..! عزت دست خداست. این تشییع جنازه چه چیزی درونش بود؟ پول بود؟ زور بود؟ من خودم را نمی‌شناختم. سالها کار کرد و به احدی نگفت.ایشان بالاترین درجه را داشت، خواص او را نمی‌شناختند. من یک وقت دفتر آقا رفتم، کاری داشتم با آقای حجازی، آقای را هم نمی‌شناختم، آنجا نشسته بود. به آقای حجازی گفتم: یک حرف خصوصی دارم، ایشان کیست که اینجا نشسته است؟ گفت: نمی‌شناسی؟ گفتم: نه. گفت: سردار سلیمانی است. گفتم: عه، اسمش را شنیده‌ام. از دوازده بهمن تا ۲۲ بهمن، این ده روز چه حوادثی رخ داد! هیچ مرجع تقلیدی به اندازه عکسش چاپ نشد. شاه گفت: امام خمینی نه، خدا گفت: آره. زلیخا همه درها را بست که هیچکس نفهمد، همه فهمیدند. با خدا ور نروید . اگر خودت را پاک کنی، خدا می‌نویسد و خودت را بنویسی، خدا پاک می‌کند. خیلی مهم است.👌 ✨قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ‏ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» رمز محبوب شدن "ایمان و عمل صالح" است. پس هرکس ایمانش بیشتر و عمل صالحش بیشتر محبوبیتش بیشتر است. این تشییع جنازه می‌گویند: هرچه وُّدش پررنگ باشد، معلوم می شود «آمنوا و عملوا الصالحات» ‌اش پررنگ بوده است.
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 با حاجی رفیق بودیم؛ عین برادر ... وقتی هوای سوریه به سرمان زد با رئیس دانشگاه فرهنگیان کرمان، رفتیم سراغش گفتیم: حاجی، ما میخواهیم بیاییم سوریه! گفت: برای چی ؟! گفتیم: همه دارن میرن، ماهم میخواهیم بیاییم. ما اینجا توی کرمان، همه جا پیش شما هستیم اونجا چی؟ خندید و گفت: تو که توی دانشگاهی، این آقا هم همینطور امروز جبهه دانشگاه مهمتر از سوریه ست! برید اونجا کار کنید بچه های مردم رو نجات بدید، راهنمایی کنید. داوطلب سوریه زیاد داریم هر وقت نیاز شد،خبرتون میکنم ...😉🌱
38.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋 🎥 رفیق خوشبخت ما ،، 🔰 : شهید سلیمانی هم شجاع بود، هم باتدبیر بود.... 👌یک خصوصیت دیگر ایشان این بود که هم یک جنگاور مسلط بر عرصه نظامی بود هم در عین حال به شدت مراقب حدود شرعی بود. در میدان گاهی افراد حدود الهی را فراموش می کنند و می گویند وقت این حرفا نیست اما او مراقب بود ... 🌀 یک نکته مهم این است که در مسائل داخل کشور اهل حزب و جناح نبود ؛ لکن به شدت انقلابی بود. و انقلابی گری خط قرمز قطعی او بود. این را بعضی ها سعی نکنند کمرنگ کنند این واقعیت اوست. ذوب در "انقلاب" بود!
🦋 خاطرات شهید «حاج قاسم سلیمانی»🌷 ❇️خـــودش را نمی‌دیـــد! می‌خواستند عکس یادگاری بگیرند.از ماشین پیاده شد. یک گروه دیگر برای دومین بار از ماشین پیاده اش کردند برای عکس گرفتن.📷 دفعه سوم، یک خانم خواست عکس بگیرد با نامناسب. پیاده شد و با او هم عکس گرفت.☺️ آن خانم گفت: "باور نمی‌کردم با من عکس بگیرد!! از امروز سعی میکنم حجابم را درست کنم."
🦋 خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی 🌷 ♦️به روایت "محمد مهدی البیاتی"،عضو شورای مرکزی سازمان بَدر عراق 👌تمام عملیات هایی که در برای مقابله با برنامه ریزی و طراحی میکرد، بدون استثنا موفقیت آمیز بودند. 🌱من با اطمینان میگویم، اگر کمک برادران ما در و در رأس آنها سرلشکر حاج قاسم سلیمانی نبود، پیروزی در عراق برابر تروریست های تکفیری محقق نمیشد. 🔅حاج قاسم سلیمانی برخلاف و ترکیه، با ارتش وارد عراق نشد. وقتی که حاج قاسم با ۲۵ فرمانده لشکر عراق صحبت میکرد، همه فرماندهان از صحبت های ایشان تبعیت میکردند.
🦋 خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی🌷 ♦️به روایت: مسعود بارزانی به دروازه های اربیل رسیده بود و بیم آن می رفت که شهر عن قریب اشغال شود. پس از حمله داعش، با ها، ترکیه، انگلیس، فرانسه و حتی تماس گرفتم.همه مقامات این کشورها در جواب گفتند که فعلاً هیچ کمکی نمی توانند بکنند.😕 فوراً با مقامات تماس گرفتم و به آنها صریحاً گفتم: "شهر در حال سقوط است! اگر نمی توانید کمکی کنید، ما شهر را تخلیه می‌کنیم" . مقامات ایرانی شماره تماس قاسم سلیمانی را به من دادند و گفتند: " ، نماینده تام الاختیار ما در مبارزه با داعش است". سریع با حاج‌قاسم تماس گرفتم و اوضاع را دقیقاً شرح دادم. ایشان به من گفت: "من فردا، بعد از ، اربیل هستم". گفتم: "فردا دیر است! همین حالا بیایید". گفت:‌ "کاک مسعود، فقط امشب شهر را نگهدار✋". فردا صبح، حاج قاسم در فرودگاه اربیل بود. من به استقبالش رفتم. حاجی با ۵۰ نفر از نیروهای مخصوصش آمده بود.آن‌ها به سرعت به محل درگیری رفتند و نیروهای پیشمرگ را سازماندهی دوباره کردند. در عرض چند ساعت، ورق به نفع ما برگشت.✌️ در ضمن، کمک‌های تسلیحاتی نیز برای ما رسید.
🦋 ♦️به روایت: نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) حاجی مرد کار بود.👌 اگر می‌رفت و فرصت کوتاهی می‌یافت، به دیدار خانواده می‌رفت. اگر در بود و یک ساعت وقت پیدا می‌کرد، با خانواده شهید دیدار می‌کرد. مشهد اگر می‌رفت، هر موقع که فرصت پیدا می‌کرد، آن را به دیدار خانواده شهدا اختصاص می‌داد. وقتی در تهران بود، روزی چند جا جلسه می‌رفت؛ از وزارت امور خارجه و ستاد کل گرفته تا دفتر رهبری و ... همه جا به‌موقع می‌رفت؛ به استان‌ها سفر داشت و در کرمان، کارش بیشتر از همه‌جا بود. دیدار با خانواده شهدای لشکر و از مهم‌ترین برنامه‌های سردار بود. جلسه با فرمانده گردان‌ها و نیروهای لشکر در ، جلسه کنگره شهدای کرمان و هزاران کار دیگر هم داشت. اصلا خستگی برایش معنا نداشت! این در حالی بود که در تمام بدن حاجی، جای تیر و ترکش مانده بود. تمام بدنش را من به عینه دیده ام که می‌گویم؛ چون بدن حاجی را به علت همین دردها، با روغن ماساژ می‌دادم.
🦋 ♦️به روایت : نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) «حضرت زهرایے» بود. خیلی جاها در جنگ و بعد از با توسل به (س) مشکلات را حل می‌کرد. یک فاطمیه هم در روستای خود در ساختند که در آن مراسم می‌گیرند. 💢از همه اینها بگذریم، باید به نماز شب‌های حاجی اشاره کنم. هر شب می‌خواند، آن هم با ناله و گریه و نجوا. من خودم شاهدم؛ چون در همه مأموریت‌ها من با حاجی بودم. اگر خیلی خسته هم بود ، باز یک ساعت می‌خوابید، بیدار می‌شد و بعد شروع می‌کرد به نماز. واقعاً این صحنه عشق‌بازی و نجواهای حاجی در نماز شب‌هایش تماشایی بود! 😍 ما هم که می‌خواستیم نماز بخوانیم ، در مواجهه با این حال حاجی ، از خود بی خود می‌شدیم و دیگر نمی‌توانستیم نماز بخوانیم؛ فقط مبهوت حاجی بودیم!! باید در آن صحنه باشید تا متوجه حرف من بشوید!
🦋 ♦️به روایت : نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) فقط انجام فرمان آقــ💚ــا برایش مهم بود. می گفت باید عزت و بعد قدرت شیعـه و را بالا ببریم و مردم مظلوم را که فرق نداشت چه دینی داشته باشند ، نجات دهیم. ایــران و اعتلای ایران برایش خیلی مهم بود 🇮🇷 و همه این‌ها را بر اساس انجام می‌داد.