هدایت شده از ناشناس شاهنامه
📪 پیام جدید
تایپ خودت ؟ و تایپ مورد علاقه ات؟
#دایگو
.......................
خودم entp ( بعضیارو دیدم دیگه خجالت میکشم بگم entp😐💔😂 )
مورد علاقه ..... ام inxx خوبه
دوستان گرامی یه سوال ....
اگر کسی از شما کتاب یا مقاله معتبری درباره تاریخ تمدن های باستانی از جمله سومر ، بابل ، ایلام ، شهر سوخته ، مصر و خدایان و مقدسات و شاهان شون سراغ داره لطفا تو ناشناس بگه 😀🤝
شدیدا نیاز دارم
ازدواج #سیاوش با #فرنگیس :
روزی #پیران به سیاوش گفت « ای نامدار ... تو میدانی که شاه توران با آن دم و دستگاه بسیار به تو علاقه و اعتماد دارد و اگر هم تو با او خویشاوند شوی از این هم جایگاه ات بهتر خواهد شد اگر چه دختر من همسر توست اما فرنگیس ، دختر بزرگ #افراسیاب هم شایسته همسری توست که بلند قامت است و موهای بلندی دارد و بسیار دختر هنرمند و با دانشی است و بیش از اندازه خردمند است و اگر او را از افراسیاب بخواهی بسیار خوب است که بُتی مانند او در کشمیر و کابل هم نخواهی یافت اگر هم نمیتوانی من میگوییم »
سیاوش به پیران نگاه کرد و گفت « اگر دیگر قرار نیست به ایران بازگردم و دیگر هرگز روی #کیکاووس و پروردگاران ام #دستان و #رستم را نخواهم دید و دیگر با پهلوانان و نامداران ایران و #بهرام و #زنگهٔ_شاوران دیدار نخواهم کرد... همان بهتر که با شاه خویشاوندی کنم و تو برایم پدری کن و به او بگو »
این را گفت و چشمانش از اشک تر شدو آهی کشید
سپس پیران گفت « انسان عاقل با سرنوشت نمیجنگد و تو هم اگر در ایران دوستانی داشتی کنون سرزمین ات اینجاست »
این را گفت و از پیش سیاوش برخاست و با شادی نزد شاه رفت و زمانی با او نشست و شاه به او گفت « خب برای چه به اینجا آمدی ؟ اگر چیزی میخواهی بگوی ... اگر کسی را به بند میخواهی ، زندانی کن ... اگر میخواهی کسی را آزاد کنی ، کن و اگر هم پول و ثروت میخواهی بخواه »
پس پیران پاسخ داد « شاه بزرگوار است اما من همه چیز دارم و از نزد سیاوش پیامی دارم ...
به من گفت که به شاه ترکان بگوی « مرا مانند پدر پروراندی و بسیار مهربان بودی ... تو دختری داری به نام فرنگیس که اگر در خور اش باشم خواهان اش هستم »
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
ازدواج #سیاوش با #فرنگیس : روزی #پیران به سیاوش گفت « ای نامدار ... تو میدانی که شاه توران با آن د
ادامه :
#افراسیاب چشمانش پر آب شد و گفت « من پیش از این به تو گفته بود و تو قبول نکردی که من از خردمندی شنیده ام که اگر بچه شیری را بزرگ کنی بعد از شکارچی شدن اولین نفر پروردگارش را شکار خواهد کرد و دیگر که ستاره شناسان به من گفته بودند که از نژاد دو پادشاه کسی متولد خواهد شد که تمام جهان را میگیرد و دیگر کشور توران وجود نخواهد داشت و حالا فهمیدم که منظور او چه بود و برای چه باید درختی را بکارم که بارش زهر خواهد بود و از نژاد کاووس و افراسیاب اگر پسری باشد سمت ایران خواهد رفت »
#پیران پاسخ داد « ای شهریار ... دلت را غمگین نکن که اگر کسی از نژاد #سیاوش باشد خردمند و بیدار است و سخنان گزاف ستاره شناسان را باور نکن و با خرد بیندیش که اگر از این دو نژاد پسری متولد شود شاه ایران و توران خواهد بود و جنگ همیشگی تمام خواهد شد ... و ببین که این کار بسیار خوب است بالا تر از نژاد #فریدون و #کیقباد نیست »
شاه به پیران گفت « نظرات تو هیچگاه بد نبوده ... باشد سخنت را انجام خواهم داد »
پیران تعظیم کرد و آفرین گفت و شادان نزد سیاوش رفت و شادان باهم جشن گرفتند ...
@shah_nameh1
هدایت شده از ناشناس شاهنامه
📪 پیام جدید
برا چی پیران اینکارو کرد؟🥲
#دایگو
...................
پیران طرفدار سیاوشه
هدایت شده از ناشناس شاهنامه
📪 پیام جدید
جریره و پسرش چی پس؟🥲
چرا فرود پادشاه نشد ؟
#دایگو
..............
اونا قربانی سیاست بودن
چون مادرش دختر وزیر بود ، فرنگیس دختر شاه
مقام و منزلت مادر نقش داره تو ولیعهد شدن پسر
جشن عروسی #سیاوش و #فرنگیس :
فردا صبح #پیران اماده شد و سوار بر اسب تیزرو به کاخ سیاوش رفت و به او آفرین کرد و گفت « امروز آماده مهمانی دختر شاه شد و اگر فرمان دهی من همه چیز را آماده میکنم »
سیاوش از پیران شرم کرد و گفت « هر کاری صلاح می دانی انجام بده »
سپس پیران سوی خانه خود رفت و کلید خزانه اش را به #گلشهر داد و گلشهر که همسر پهلوان بود هدایای فرنگیس را آماده کرد که زربافت چینی و جام های فیروزه و طبق های زبرجدی و دو تاج با گوهر و گردنبند و گوشواره و لباس های سرخ و گوهر دوزی شده و سی شتر بار طلا و لباس کرد و یک تخت طلایی و سیصد کنیز و صد طبق مشک و صد طبق زعفران را گروه گروه نزد فرنگیس بردند
و سوی دیگر پیران و #افراسیاب از این وصلت شاد بودند و در باغ ها جشن و شادی برقرار بود ....
سپس پیران نامه ای برای گلشهر نوشت که فرنگیس امشب به کاخ سیاوش رود و گلشهر که نامهٔ پیران را دریافت کرد سوی فرنگیس رفت و تعظیم کرد و گفت « خورشید با ناهید جفت گشت و امشب باید کاخ شاه ( سیاوش ) را با حضور ماه( فرنگیس ) آراست »
و آن شب فرنگیس نزد سیاوش رفت و یک هفته جشن برقرار بود و افراسیاب هدایایی از جمله هزار اسب عربی و گوسفند و زره و کلاه خود و شمشیر و دینار و بدره بسیار به همراه منشور فرمانروایی قسمت شرقی توران همسایه با چین را به سیاوش داد ....
و همچنان در جشن بودند و افراسیاب زندانیان را آزاد کرد و روز هشتم صبح ، سیاوش نزد پیران و افراسیاب رفت و بر او آفرین کردند و جشن گرفتند ....
@shah_nameh1
ساختن #گنگ_دژ
همینطور یکسال گذشت و روزی فرستاده ای از شاه نزد #سیاوش آمد و در مقابلش تعظیم کرد و پیام #افراسیاب را رساند « از اینجا تا به چین را به تو دادم و در آنجا شهری بساز و از این پس با #فرنگیس در آنجا زندگی کن »
#سیاوش از این پیام شاد شد و سپاه اش را آماده کرد و فرنگیس را سوار بر کجاوه کرد و به همراه #پیران راهی خُتَن شدند که کاخ پیران در آنجا بود و یک ماه مهمان پیران بودند و به شادی گذشت و سر ماه سپاه سیاوش با همراهی سپاه پیران به راه افتادند و به جایی رسیدند که آباد بود و یک سو کوه داشت و یک سو دریا ...
آنگاه سیاوش به پیران گفت « این جا بسیار خوب و خرم است و میخواهم اینجا شهری بپا کنم و کاخی بسازم که تا ماه برسد »
پیران گفت « بسیار ایده خوبی است و اگر بخواهی من برایت کاخی میسازم تا ماه برسد و هر چه پول دارم برای تو »
سیاوش به او گفت « هر چه من دارم برای توست و من خود شهری میسازم »
سپس سیاوش شروع به ساختن آن شهر کرد و صد ها فرسنگ وسعت این شهر بود و در شهر پر از گرمابه و رود و جوی و پر از شکارگاه و آهو و طاووس و کبک و.. بود و نه گرماش گرمی بیش داشت نه سرماش سرمی بیش و شهر مانند بوستانی در بهشت بود و سپس دور تا دور شهر را دیواری محکم بنا کرد که نه تیر از آن میگذشت نه منجنیق و آن شهر را گنگ دژ نام کردند ...
سپس سیاوش از ستاره شناسان پرسید که کاخ ساختن در این مکان چه بختی دارد و آنان گفتند بخت خوبی ندارد و سیاوش ناراحت و خشمگین طوری که انگار می داند چه سرنوشتی دارد اشک ریخت...
@shah_nameh1