eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
520 دنبال‌کننده
1هزار عکس
161 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ناشناس شاهنامه
📪 پیام جدید تایپ خودت ؟ و تایپ مورد علاقه ات؟ ....................... خودم entp ( بعضیارو دیدم دیگه خجالت میکشم بگم entp😐💔😂 ) مورد علاقه ..... ام inxx خوبه
دوستان گرامی یه سوال .... اگر کسی از شما کتاب یا مقاله معتبری درباره تاریخ تمدن های باستانی از جمله سومر ، بابل ، ایلام ، شهر سوخته ، مصر و خدایان و مقدسات و شاهان شون سراغ داره لطفا تو ناشناس بگه 😀🤝 شدیدا نیاز دارم
حرمسرا که اونجور که تو فکر میکنی نبود که ... تو حرمسرا ها مادر و خواهر و دختر و پسر شاه هم با زناش زندگی میکردن کلا برا خودش یه شهر بوده حرمسرا ، بیمارستان داشته ، باغ داشته ، کلاس های مختلف و....😐😂
ازدواج با : روزی به سیاوش گفت « ای نامدار ... تو میدانی که شاه توران با آن دم و دستگاه بسیار به تو علاقه و اعتماد دارد و اگر هم تو با او خویشاوند شوی از این هم جایگاه ات بهتر خواهد شد اگر چه دختر من همسر توست اما فرنگیس ، دختر بزرگ هم شایسته همسری توست که بلند قامت است و موهای بلندی دارد و بسیار دختر هنرمند و با دانشی است و بیش از اندازه خردمند است و اگر او را از افراسیاب بخواهی بسیار خوب است که بُتی مانند او در کشمیر و کابل هم نخواهی یافت اگر هم نمی‌توانی من میگوییم » سیاوش به پیران نگاه کرد و گفت « اگر دیگر قرار نیست به ایران بازگردم و دیگر هرگز روی و پروردگاران ام و را نخواهم دید و دیگر با پهلوانان و نامداران ایران و و دیدار نخواهم کرد... همان بهتر که با شاه خویشاوندی کنم و تو برایم پدری کن و به او بگو » این را گفت و چشمانش از اشک تر شدو آهی کشید سپس پیران گفت « انسان عاقل با سرنوشت نمیجنگد و تو هم اگر در ایران دوستانی داشتی کنون سرزمین ات اینجاست » این را گفت و از پیش سیاوش برخاست و با شادی نزد شاه رفت و زمانی با او نشست و شاه به او گفت « خب برای چه به اینجا آمدی ؟ اگر چیزی میخواهی بگوی ... اگر کسی را به بند میخواهی ، زندانی کن ... اگر میخواهی کسی را آزاد کنی ، کن و اگر هم پول و ثروت میخواهی بخواه » پس پیران پاسخ داد « شاه بزرگوار است اما من همه چیز دارم و از نزد سیاوش پیامی دارم ... به من گفت که به شاه ترکان بگوی « مرا مانند پدر پروراندی و بسیار مهربان بودی ... تو دختری داری به نام فرنگیس که اگر در خور اش باشم خواهان اش هستم » @shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
ازدواج #سیاوش با #فرنگیس : روزی #پیران به سیاوش گفت « ای نامدار ... تو میدانی که شاه توران با آن د
ادامه : چشمانش پر آب شد و گفت « من پیش از این به تو گفته بود و تو قبول نکردی که من از خردمندی شنیده ام که اگر بچه شیری را بزرگ کنی بعد از شکارچی شدن اولین نفر پروردگارش را شکار خواهد کرد و دیگر که ستاره شناسان به من گفته بودند که از نژاد دو پادشاه کسی متولد خواهد شد که تمام جهان را میگیرد و دیگر کشور توران وجود نخواهد داشت و حالا فهمیدم که منظور او چه بود و برای چه باید درختی را بکارم که بارش زهر خواهد بود و از نژاد کاووس و افراسیاب اگر پسری باشد سمت ایران خواهد رفت » پاسخ داد « ای شهریار ... دلت را غمگین نکن که اگر کسی از نژاد باشد خردمند و بیدار است و سخنان گزاف ستاره شناسان را باور نکن و با خرد بیندیش که اگر از این دو نژاد پسری متولد شود شاه ایران و توران خواهد بود و جنگ همیشگی تمام خواهد شد ... و ببین که این کار بسیار خوب است بالا تر از نژاد و نیست » شاه به پیران گفت « نظرات تو هیچگاه بد نبوده ... باشد سخنت را انجام خواهم داد » پیران تعظیم کرد و آفرین گفت و شادان نزد سیاوش رفت و شادان باهم جشن گرفتند ... @shah_nameh1
هدایت شده از ناشناس شاهنامه
📪 پیام جدید برا چی پیران اینکارو کرد؟🥲 ................... پیران طرفدار سیاوشه
هدایت شده از ناشناس شاهنامه
📪 پیام جدید جریره و پسرش چی پس؟🥲 چرا فرود پادشاه نشد ؟ .............. اونا قربانی سیاست بودن چون مادرش دختر وزیر بود ، فرنگیس دختر شاه مقام و منزلت مادر نقش داره تو ولیعهد شدن پسر
؟؟؟؟ واقعا برنمیتابم :/
جشن عروسی و : فردا صبح اماده شد و سوار بر اسب تیزرو به کاخ سیاوش رفت و به او آفرین کرد و گفت « امروز آماده مهمانی دختر شاه شد و اگر فرمان دهی من همه چیز را آماده میکنم » سیاوش از پیران شرم کرد و گفت « هر کاری صلاح می دانی انجام بده » سپس پیران سوی خانه خود رفت و کلید خزانه اش را به داد و گلشهر که همسر پهلوان بود هدایای فرنگیس را آماده کرد که زربافت چینی و جام های فیروزه و طبق های زبرجدی و دو تاج با گوهر و گردنبند و گوشواره و لباس های سرخ و گوهر دوزی شده و سی شتر بار طلا و لباس کرد و یک تخت طلایی و سیصد کنیز و صد طبق مشک و صد طبق زعفران را گروه گروه نزد فرنگیس بردند و سوی دیگر پیران و از این وصلت شاد بودند و در باغ ها جشن و شادی برقرار بود .... سپس پیران نامه ای برای گلشهر نوشت که فرنگیس امشب به کاخ سیاوش رود و گلشهر که نامهٔ پیران را دریافت کرد سوی فرنگیس رفت و تعظیم کرد و گفت « خورشید با ناهید جفت گشت و امشب باید کاخ شاه ( سیاوش ) را با حضور ماه( فرنگیس ) آراست » و آن شب فرنگیس نزد سیاوش رفت و یک هفته جشن برقرار بود و افراسیاب هدایایی از جمله هزار اسب عربی و گوسفند و زره و کلاه خود و شمشیر و دینار و بدره بسیار به همراه منشور فرمانروایی قسمت شرقی توران همسایه با چین را به سیاوش داد .... و همچنان در جشن بودند و افراسیاب زندانیان را آزاد کرد و روز هشتم صبح ، سیاوش نزد پیران و افراسیاب رفت و بر او آفرین کردند و جشن گرفتند .... @shah_nameh1
ساختن همینطور یکسال گذشت و روزی فرستاده ای از شاه نزد آمد و در مقابلش تعظیم کرد و پیام را رساند « از اینجا تا به چین را به تو دادم و در آنجا شهری بساز و از این پس با در آنجا زندگی کن » از این پیام شاد شد و سپاه اش را آماده کرد و فرنگیس را سوار بر کجاوه کرد و به همراه راهی خُتَن شدند که کاخ پیران در آنجا بود و یک ماه مهمان پیران بودند و به شادی گذشت و سر ماه سپاه سیاوش با همراهی سپاه پیران به راه افتادند و به جایی رسیدند که آباد بود و یک سو کوه داشت و یک سو دریا ... آنگاه سیاوش به پیران گفت « این جا بسیار خوب و خرم است و میخواهم اینجا شهری بپا کنم و کاخی بسازم که تا ماه برسد » پیران گفت « بسیار ایده خوبی است و اگر بخواهی من برایت کاخی می‌سازم تا ماه برسد و هر چه پول دارم برای تو » سیاوش به او گفت « هر چه من دارم برای توست و من خود شهری می‌سازم » سپس سیاوش شروع به ساختن آن شهر کرد و صد ها فرسنگ وسعت این شهر بود و در شهر پر از گرمابه و رود و جوی و پر از شکارگاه و آهو و طاووس و کبک و.. بود و نه گرماش گرمی بیش داشت نه سرماش سرمی بیش و شهر مانند بوستانی در بهشت بود و سپس دور تا دور شهر را دیواری محکم بنا کرد که نه تیر از آن می‌گذشت نه منجنیق و آن شهر را گنگ دژ نام کردند ... سپس سیاوش از ستاره شناسان پرسید که کاخ ساختن در این مکان چه بختی دارد و آنان گفتند بخت خوبی ندارد و سیاوش ناراحت و خشمگین طوری که انگار می داند چه سرنوشتی دارد اشک ریخت... @shah_nameh1