شاهــنامهٔ فردوســی
توحید نیاکان؟ اما رستم خورشید پرست بوده نه موحد.
بعضیا میگن اینکه #فردوسی خودش شخصیت های #شاهنامه رو یکتاپرست کرده دروغه و ایرانیان از اول یکتاپرست بودن
اما خب تو #گشتاسپ نامه دقیقی #زرتشت ظهور میکنه و #دقیقی میگه مردم قبل از زرتشت خورشید و ماه میپرستیدند درحالی که تو شاهنامه شاهان و پهلوانان قبل از گشتاسپ یکتاپرست هستند و حتی مناسک زرتشتی انجام میدن
بخاطر همین احتمالش خیلی زیاده که فردوسی تقیه کرده باشه
دژ آدمخواران :
#فریبرز با شادی و با هدایای شهریار نزد #رستم رسید. پهلوانان و پیلتن شاد شدند و همگی به رستم آفرین خواندند و گفتند« زمین با رستم آباد است و دل شاه به او شاد. همه چاکر و بنده تو هستیم و به فرمان توییم.»
سپس به لشکر کشی ادامه دادند تا به سغد رسیدند، در آنجا به شکار و میگساری مشغول شدند پس از آن باز لشکر را حرکت دادند تا به شهری رسیدند به نام بیداد، در شهر بیداد دژی بود که خوراک مردمان آن دژ گوشت انسان بود، خوراک مورد علاقه شاه کودکان و دختران جوان خود چهر بود. رستم سی هزار مرد جنگی به همراه #گستهم به آن دژ فرستاد. شاه آن دژ مردی به نام #کافور بود، کافور لباس رزم پوشید و سپاهش را آماده کرد. گستهم دستور داد به آنان تیر باران کنند.
کافور به سپاهیان خود گفت« نوک نیزه از نوک تیر فرار نمیکند، گرز و شمشیر بردارید و روزگار ایرانیان را تباه کنید.»
مدتی هر دو سپاه جنگیدند و ایرانیان فراوانی کشته شدند. گستهم به #بیژن گفت« سریع نزد رستم برو و بگو به کمک ما بیاید.»
بیژن مانند باد خودش را به رستم رساند و آنچه باید گفت. رستم خودش را به سپاه گستهم رسانید و ایرانیان فراوانی را کشته دید. به کافور گفت« ای سگ بد نژاد اکنون از رنج این جهان خلاصت میکنم.»
کافور به رستم حمله کرد و خواست با تیری پهلوان شیرگیر را شکار کند که رستم سپر بالا آورد. سپس به سوی #طوس طنابی انداخت و در لحظه رستم نیزه ای به سرش فرو کرد که کلاه و سرش یکجا شکست. بعد از مرگ کافور سوی دژ حمله کردند، اهالی دژ در بستند و از پست بام تیر باران کردند. اهل دژ گفتند« ای مرد زورمند پدرت نام تو را چه نهاده؟ از زمان #تور #فریدون تا کنون هیچ کس نتوانسته این دژ را فتح کند. سالیان دراز هم اینجا بمانی چیزی به دست نمی آوری حتی منجنیق به دژ اثری ندارد که از جادوی #سلم و دَم جاثلیق ( رهبر کلیسا) ساخته شدهاست.»
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
دژ آدمخواران : #فریبرز با شادی و با هدایای شهریار نزد #رستم رسید. پهلوانان و پیلتن شاد شدند و همگی
بچه ها تابستان گذشته رفتم تو نخ ادیان و عقاید باستانی و یه چیز عجیب و مکرر که تو اکثرشان دیدم این بود که خدایان شون دختران جوان و زیبا و ترجیحا بکر رو برای قربانی شدن میخواستند
و یا کودکان کوچک مثلا زیر پنج سال
( حتی الان هم تو جوامع چند خدا پرست مثل هند این جور رسوم هستند)
بنظرتون چرا برای قربانی کردن بچه و دخترای جوون رو ترجیح میدادن؟😐💔
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/shah_nameh1/2446
بنظرم چون تمامی این ادیان که قربانی میپسندند و لازم میدونن یک ریشه از اجنه دارن ... .
و خب به دلیل پاک بودن بچه ها و دختران جوان بکر و دوری از آلودگی . پس این باعث میشه قربانی پسندیده تر باشه تا اینکه یک پیرمرد که همه کار کرده رو بخوان قربانی کنن
نمیدونم تونستم خوب منظورم رو برسونم یا نه .
ولی خب نظر شخصی بود و سند مدرک خاصی ندارم
#مهدیار
#دایگو
................
بلاخره یه نظر منطقی
آره شاید چون بیگناه بودن میخواستن کشته بشن
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/shah_nameh1/2451
اونا ریششون که اینجوری نبوده
خداشون مار نبوده . مار نماد خداشون بوده . نماد یک جن خاص که میپرستیدن
اگرم الان مار رو خدا میدونن به دلیل تحریف در طول زمانه #مهدیار
#دایگو
.............
میدونم ولی خب مثال زدم
منظورم اینه بعضی از خدایان شون حیوون بودن
فتح دژ آدمخواران:
#رستم با شنیدن اینها غمگین شد و سپاه را چهار سو کرد، یه سو #گودرز و یک سو #طوس ، یک سو هم لشکر زابلی، سپس رستم تیر و کمان به دست گرفت و اهالی دژ در شگفت ماندند، رستم هر کسی که سر از بام دژ بیرون می آورد میکشت. سپس شروع به کندن دژ کردند، نیمی از دیوار را کندند و نفت سیاه روی چوب ها ریختند و دژ را آتش زدند. بلاخره دیوار دژ فروریخت و سپاه داخل دژ بیرون آمد، رستم نعره کشید « کمان و تیر بردارید و بجنگید.»
پهلوانان بخاطر ثروت یا ناموس یا وطن حمله کردند و سر ها به باد دادند، #بیژن و #گستهم سپاه را از اسپ ها پیاده کردند و با نیزه داران پیش رفتند و تیر و نیزه باران کردند . با وجود آتش و باران تیر فرار ناممکن بود پس سپاهیان فرار کردند و ایرانیان در دژ بستند و به تاراج پرداختند، بسیاری کشتند و اسیر کردند و طلا و ثروت فراوان غنیمت بردند.
رستم سر و تن شست و بابت پیروزی نیایش کرد.
سپس به ایرانیان نیز گفت که پروردگار را ستایش کنند و بزرگان نیز ستایش گرفتند و پس از خداوند رستم را آفرین گفتند« هر کس در جنگیدن مانند تو نباشد ، نشستن برایش بهتر از جنگیدن است. تن فیل داری و چنگال شیر»
رستم گفت« این زور و فر تنها هدیه از کردگارم است و شما نیز بهره مند هستید و نیاز به گله از خداوند نیست.»
سپس به #گیو گفت با ده هزار سوار سوی ختن بروند تا ترکان نتوانند سپاهی آماده کنند. شب که زلف سیاه اش را نمایان کرد گیو راهی شد و سه روز تاخت. پس از سه روز صبح روز بعد گیو از توران بازگشت و رستم تصمیم به تقسیم غنائم گرفت. کنیزکان خوب چهره و اسبان شاهانه نزد خسرو فرستادند و باقی را بین پهلوانان تقسیم کردند.
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
فتح دژ آدمخواران: #رستم با شنیدن اینها غمگین شد و سپاه را چهار سو کرد، یه سو #گودرز و یک سو #طوس ،
میبینید بیژن و گستهم چه رفیقن باهم😂
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید
آره خیلی رفیق اند
رفاقت تا روز مرگ💔
#دایگو
....................
رفیقای واقعی باهم میمیرن🥲
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عده ای تلاش دارند حس وطن پرستی رو مقابل مذهب و اسلام قرار بدن!
اما برخی همچون استاد "فیاض زاهد" اعتقاد دارند مسلمان و شیعه بودن با ایرانی بودن تعارضی ندارند و میتوان هم به آیین های مذهبی اعتقاد داشت و هم جشن های باستانی رو گرامی داشت!
@shah_nameh1
باخبر شدن #افراسیاب از قتح دژ
سپس پهلوانان برخاستند و آفرین کردند. #گودرز گفت« لبان مان را شب و روز به آفرین تو خواهیم گشاد کسی که زمین را زیر سم اسبش پیمود و آرام و خواب ندید. تا کنون کسی چنین لشکر عظیمی را ندیده و نشنیده بود. گرداگرد این دژ گشتیم و راهی برای فتح دژ نداشتیم که تیر و کمان تو نجات مان داد، تو پشت و پناه شاه و ایرانی و سزاوار ماست که چاکر تو باشیم. ما توان پاداش دادن به تو را نداریم و از یزدان میخواهیم چهره تو را خندان کندو بزرگیت روز به روز افزایش یابد.»
#رستم به ایشان آفرین کرد و گفت« زمین به پهلوانان آباد است. پشت و پناه من نیز ایرانیان هستند.»
سپس ادامه داد« سه روز به شادی مشغول باشیم و روز چهارم به جنگ افراسیاب رویم.»
پهلوانان با سخن او به خوردن روی آوردند. به افراسیاب خبر رسید که دشمن پیش روی کرده و بوم و برت خراب شده است . افراسیاب با شنیدن اخبار سخت ناراحت شد و با خود گفت« اگر سالار لشکر ایران همان رستم است که من دیده ام....»
سپس روی برگرداند و بلند گفت« ما چه کسی را داریم که با بجنگد؟ زمانی که کودکی مانند نِی بود مرا از زین گرفت و به زیر انداخت.»
لشکریان به افراسیاب گفتند« از جنگ رستم نترس! تو آنی که در دشت نبرد خون به آسمان می فشانی و لشکری بزرگ داری چرا به رستم فکر میکنی؟ از یک سوار میترسی ؟چنان باشد که از آهن است و هر چه دلیر باشد یک تن است. تو با لشکری بزرگ به جنگ او برو و از زین به زیر بکش پس از رستم کار شاه ایران تمام است، نه #کیخسرو میماند نه ایران. نگاه کن به ما که آماده جنگ هستیم.
همه سر به سر تن به کشتن دهیم از آن به که گیتی به دشمن دهیم»
افراسیاب با شنیدن این سخنان نبر گذشته را فراموش کرد و لشکر آراست.
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
باخبر شدن #افراسیاب از قتح دژ سپس پهلوانان برخاستند و آفرین کردند. #گودرز گفت« لبان مان را شب و رو
بچه ها بیت معروف
« همه سر به سر تن به کشتن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم.»
به این شکل از زبان تورانیان در شاهنامه اومده