تا بستن دست هایشان نمانده!!
.
🕦 فرداشب ساعت ۲۲:۳۰ عملیات کربلای ۴ شروع میشه..
.
داشتم با خودم فکر میکردم که کاش اون شب و اون ماه و اون سال (۱۳۶۵/۱۰/۴) پیام رسانی وجود داشت..
.
چمیدونم #تلگرامی ، #واتساپی #اینستاگرامی ,تا یجوری میتونستیم به بچه ها بگیم عملیات لو رفته,نرین جلو !!!!!
.
من و تو مگه میتونیم تاریکی اون شب و آب سرد و منور و روشن شدن هوا و #غواص و #دستان_بسته و #اسارت و کربلای ۴ و تصور کنیم
.
#کربلای_۴ ڪسے ڪہ میخواد اسم #شهـدا رو از ڪوچہ و خیابون و برزن پاڪ ڪنه،
دارہ تلاش میڪنہ ڪہ یادمون برہ ریشہ و سرچشمہے #امنیتیڪ ڪشور تو خاورمیانہے پر از جنگ و آشوب ڪجاست!
.
بعد راحتتر میتونہ خود #امنیت رو ازمون بگیرہ ... عمر از چهـل گذشت و دلم ناامید نیست
عاشق شدن هنوز از این دل بعید نیست
.
با تو توان گفت، مرا دست دادہ است
اما تو را دریغ! مجال شنید نیست
.
با عشق، خوش گذشت بہ من صبح و ظهر و شب
بخت سیاہ دارم و مویم سپید نیست
.
بےسوز و ساز عشق چہ ڪهـنه، چہ موج نو
فرقے میان شعر قدیم و جدید نیست
.
ڪمڪم بدل بہ قلعهـے متروڪہ میشود
شهـرے ڪہ ڪوچههـاش بہ نام #شهـید نیست
.
پنجاهسالگے سر ڪوچہ نشستہ است
چیزے بہ جز غبار جوانے پدید نیست
#شهدای_غواص
#اللهم_صلي_على_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
#اروند
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۷۹
🌸 نامهی خنده دارِ یک رزمندهی اسیر به پدرش
#متن_خاطره
اسیر شده بودیم. قرار شد برای خانواده هامون نامه بنویسیم. بین اسرا چندتا بیسواد و کمسواد هم بودندکه نمیتوانستند نامه بنویسند.اون روزها چندتا کتاب برامون آورده بودند که لابهلای آنها نهجالبلاغه هم بود. یه روز یکی از بچه های کمسواد اومد و بهم گفت: من نمیتوانم نامه بنویسم، اما از نهجالبلاغه یکی از نامه هایکوتاه امیرالمومنین(ع) رو نوشتم روی این کاغذ، میخواهم بفرستمش برای بابام. تا نامه رو گرفتم و خوندم؛ از خنده رودهبُر شدم. بنده خدا یک نامهی امیرالمومنین(ع) به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود ...
#طنزجبهه #اسارت #نهجالبلاغه #امام_علی #علم