فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أنا مليئة بالدموع
پر از اشکم ..
به حال خودم رهام نکن ..
#یابنالزهراء
هر آن که با تو
وصالش دمی میسّر شد
میسّرش نشود بعد از آن،
شکیبایی . . . .
#شآهدلماربآبــم♥️
شرف و عزت من
نوکری کوی شماست
گر نخواهی تو مرا ،،
پستم و خوارم چه کنم ..؟
#امیریحسینونعمالامیرم
مانده بودم
چه بگویم به تو از دردِ دلم
اشکم از دیده
روان گشت و خودت فهمیدی؛
مرا به سمت خودت ببر...
خُذنی إلَيك ...
#سیدالشهداجآنم❤️
nohenab20_audio(10).mp3
8.94M
بیمار روضهات منم
ای بهترین طبیب
اما تو در ازای شِفا
میکُشی مرا
دائم مرا به
روضهی گودال میبری
یا میکِشی به روضه
و یا میکُشی مرا...
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
#یا_جمیل 🌟
✦ حالا نوبت میرسد به تو....،
که تو نیز جایی از دل این دلبر را، به نام خودت سند بزنی !
هرچه روحت شفافتر میشود؛
نور او در تو بیشتر میتابد؛
و تو روشنتر میشوی!
روشنتر و زیباتر ...
درست شبیه او جمیل!
✦ آنوقت؛
تازه ماجرای عشقی بی انتها، میان شما آغاز خواهد شد...
سحر چهارم_ یا جمیل .mp3
8.95M
#حرفهای_من_و_خدا
🌟 پرسهای شاعرانه حوالیِ یک اسم از أسماء جوشن کبیر ....
سحر چهارم ؛ اسم شریف #یا_جمیل
¤ واحد #موسیقی مؤسسه منتظران منجی
ـ با صدای "سامان کجوری"
ـ آهنگسازی "یحییٰ عباسی "
ـ تنظیم " امید اردلان "
ـ و به قلم "سپیده پوررجب"
#طنز
یکی از رفقا میگفت:
"قصد #ازدواج داشتم
گفتم برم #مشهد و از امام رضا(ع)…
یه زن خوب بخوام...❗️
رفتم #حرم و درخواستمو به آقا گفتم...
شب شد و جایی واسه خواب نداشتم...☹️
هر جای حرم که میخوابیدم...
خادما مثه بختک رو سرم خراب میشدن که...😢
"آقا بلند شو..."
متوجه شدم کنار پنجره فولاد…
یه عده با پارچه سبز خودشونو به نیت شفا بستن…
کسی هم کاری به کارشون نداره.
رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم و.......
تاااا صبح راحت خوابیدم...❗️
صبح شد...پارچه رو وا کردم...☺️
پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم...
چشتون روز بد نبینه…❗️
یهو یکی داد زد :
"آی ملت…شفا گرررفت…😱
#پنجره_فولاد_رضا_مریضا_رو_شفا_میده
به ثانیه نکشید، ریختن سرم و...😭
نزدیک بود لباسامو پاره پوره کنن که…
خادما به دادم رسیدن و بردنم مرکز ثبت شفا یافتگان…❗️
"مدارک پزشکیتو بده تا پزشکای ما؛
مریضی و ادعای شفا گرفتنتو تأیید کنن..."
"آقا بیخیاااال😳…شفا کدومه…⁉️
خوابم میومد،جا واسه خواب نبود...
رفتم خودمو بستم به پنجره فولاد و خوابیدم😴…
همین"
تاااا اینو گفتم…
یه چک خوابوند درِ گوشم و گفت:
"تا تو باشی دیگه با احساسات مردم بازی نکنی…"🤕
خیلی دلم شکست💔
رفتم دم پنجره فولاد و با بغض گفتم:
"آقا؛دستت درد نکنه...دمت گرم💔
زن که بهمون ندادی هیچ…
یه کشیده آب دار هم خوردیم.
همینجور که داشتم نِق میزدم…
یهو یکی زد رو شونم و گفت:
"سلام پسرم❗️
"مجرّدی⁉️"
گفتم آره؛
"من یه دختر دارم و دنبال یه دوماد خوب میگردم...☺️
اومدم حرم که یه دوماد خوب پیدا کنم؛
تو رو دیدم و به دلم افتاد بیام سراغت...
خلاااااصهههه...
تا اینکه شدیم دوماد این حاج آقا😁
بعد ازدواج
با خانومم اومديم حرم...
از آقا تشکر كردم و گفتم:
"آقا،ما حاضریما...😂
یه سیلی دیگه بخوریم و
یه زن خوب دیگه هم بهمون بدیا 😂😂😂
(به روایت آقای موسوی زاده)