eitaa logo
🌷شهد شیرین شهادت🌷
851 دنبال‌کننده
5هزار عکس
8.7هزار ویدیو
13 فایل
﷽ ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند 🌹 شهد شیرین شهادت🌹 ⬇️ 🆔 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱 ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و مطلب @sms121labaykayazeinab غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهد شیرین شهادت🌷
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_دوم 🔹 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با ه
🔹 دلم می‌لرزید و نباید اجازه می‌دادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :«برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این خشک بشه، اگه تو فکر می‌کنی از میشه شروع کرد، من آماده‌ام!» برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟» شاید هم می‌خواست تحریکم کند و سرِ من سودایی‌تر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :«بلیط بگیر!» 🔹 از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمی‌دانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچه‌ها ذوق کرد :«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این تو هم کنارم باشی!» سقوط به اندازه هم‌نشینی با سعد برایم مهم نبود و نمی‌خواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی داده‌ام که همان اندک را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمی‌شد فاصله این ادعا با پروازمان از فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه بودیم. 🔹 از فرودگاه اردن تا مرز کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان است و خیال می‌کردم به‌هوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمی‌دانستم با سرعت به سمت میدان پیش می‌رویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم. من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً می‌دانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه می‌کرد و می‌دیدم از شهر لذت می‌برد. 🔹 در انتهای کوچه‌ای خاکی و خلوت مقابل خانه‌ای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمده‌ایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا می‌مونیم تا ببینم چی میشه!» در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را می‌لرزاند و می‌خواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟» 🔹 بی‌توجه به حرفم در زد و من نمی‌خواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمی‌توانستم اینهمه خودسری‌اش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمی‌خوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!» نمی‌خواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمی‌فهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش می‌زنن و آدم می‌کُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمی‌بینی؟» 🔹 بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی می‌داد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی می‌کنم که با هر دو دستش شانه‌هایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح می‌دونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمی‌خوام صدمه ببینی!» و هنوز به آخر نرسیده، در خانه باز شد. مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بی‌قواره‌تر می‌کرد. شال و پیراهنی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!» 🔹 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً می‌فهمیدم و نمی‌فهمیدم چرا هنوز نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم. سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش می‌داد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :« هستی؟» 🔹 از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خنده‌ای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً هستی، نه؟» و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه می‌گوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمی‌کردم!»... ✍️نویسنده: ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
🌷شهد شیرین شهادت🌷
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_سوم 🔹 دلم می‌لرزید و نباید اجازه می‌دادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چش
🔹 انگار گناه و رافضی بودن با هیچ آبی از دامنم پاک نمی‌شد که خودش را عقب کشید و خواست در را ببندد که سعد با دستش در را گرفت و گله کرد :«من قبلاً با ولید حرف زدم!» و او با لحنی چندش‌آور پرخاش کرد :«هر وقت این رو طلاق دادی، برگرد!» در را طوری به هم کوبید که حس کردم اگر می‌شد سر این ایرانی را با همین ضرب به زمین می‌کوبید. نگاهم به در بسته ماند و در همین اولین قدم، از پشیمان شده بودم که لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید. 🔹 سعد زیر لب به ولید ناسزا می‌گفت و من نمی‌دانستم چرا در ایام آواره اینجا شده‌ایم که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم :«این ولید کیه که تو به امیدش اومدی اینجا؟ چرا منو نمی‌بری خونه خودتون؟ این چرا از من بدش اومد؟» صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود و انگار او هم مرا مقصر می‌دانست که به‌جای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد :«چون ولید بهش گفته بود زن من ایرانیه، فهمید هستی! اینام وهابی هستن و شیعه رو می‌دونن!» 🔹 از روز نخست می‌دانستم سعد است، او هم از من باخبر بود و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند نبودیم و تنها برای آزادی و انسانیت مبارزه می‌کردیم. حالا باور نمی‌کردم وقتی برای آزادی به این کشور آمده‌ام به جرم مذهبی که خودم هم قبولش ندارم، تحریم شوم که حیرت‌زده پرسیدم :«تو چرا با همچین آدم‌های احمقی کار می‌کنی؟» و جواب سوالم در آستینش بود که با پوزخندی سادگی‌ام را به تمسخر گرفت :«ما با اینا همکاری نمی‌کنیم! ما فقط از این احمق‌ها استفاده می‌کنیم!» 🔹 همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم می‌رسید و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز خندید و گفت :«همین احمق‌ها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه!» سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد :«فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمق‌های وحشی می‌تونیم حکومت رو به زانو دربیاریم!» 🔹 او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم تمام شب‌هایی که خانه نوعروسانه‌ام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا می‌کردم و او فقط در شبکه‌های و می‌چرخید، چه خوابی برای نوروزمان می‌دیده که دیگر این بود، نه مبارزه! ترسیده بودم، از نگاه مرد که تشنه به خونم بود، از بوی دود، از فریاد اعتراض مردم و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود و مقابل چشمانش به التماس افتادم :«بیا برگردیم سعد! من می‌ترسم!» در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانه‌ام صورتش از عرق پُر شده و نمی‌خواست به رخم بکشد با پای خودم به این معرکه آمدم که با درماندگی نگاهم کرد و شاید اگر آن تماس برقرار نمی‌شد به هوای هم که شده برمی‌گشت. از پشت تلفن نسخه جدیدی برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد و دیگر گریه‌هایم فراموشش شد که به سمت خیابان به راه افتاد. 🔹 قدم‌هایم را دنبالش می‌کشیدم و هنوز سوالم بی‌پاسخ مانده بود که پرسیدم :«چرا نمیریم خونه خودتون؟» به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا دروغش را بهتر بشنوم :«خونواده من زندگی می‌کنن! من بهت دروغ گفتم چون باید می‌اومدیم !» باورم نمی‌شد مردی که بودم فریبم دهد و او نمی‌فهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید :«امشب میریم مسجد می‌مونیم تا صبح!» دیگر در نگاهش ردّی از نمی‌دیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید :«من می‌خوام برگردم!» 🔹 چند قدم بین‌مان فاصله نبود و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکم‌تر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد. طعم گرم را در دهانم حس می‌کردم و سردی نگاه سعد سخت‌تر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد. صدای را می‌شنیدم، در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله می‌کشید و از پشت شیشه گریه می‌دیدم جمعیت به داخل کوچه می‌دوند و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم. 🔹 سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده، شانه‌ام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم. حجم خون از بدنم روی زمین می‌رفت و طوری شانه‌ام را شکافته بود که از شدت درد ضجه می‌زدم... ✍️نویسنده: ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
🔴 تا بسیج و سپاه نیایند، قطعاً بساط ولنگاری جمع نخواهد شد 🔰به چند دلیل، نیروی انتظامی به تنهایی امکان جمع کردن بساط بی حجابی و این روزها را ندارد: 1️⃣ پلیس، نیروی کافی برای حضور در این میدان را ندارد. به همین دلیل، قطعاً همه مناطق، پوشش داده نمی شود و حضور مامورین به صورت گزینشی و بسیار محدود خواهد بود که عملاً به نتیجه نخواهیم رسید و عرصه برای جولان ولنگاران همچنان باز خواهد بود. 2️⃣ در این عرصه، به نیروهایی نیاز است که با جان و دل برای اسلام و انقلاب کار کنند و با خلوص نیت و دغدغه قلبی وارد میدان شوند. در هر کوی و برزن نیاز به حضور فعال هوشمندانه است. این ویژگی و دغدغه ها در میان نیروهای مردمی و بسیج و سپاه به وفور یافت می شود، اما در میان مامورین نیروی انتظامی، همه این طور نیستند. 3️⃣ اساساً یکی از وظایف ذاتی بسیج و سپاه، از دستاوردهای انقلاب است. چه جایی مهمتر از اینجا که به حیا، غیرت و ایمان مردم ارتباط دارد⁉️ ♻️ هشت سال دفاع مقدس را بدون حضور نیروهای مردمی و بسیج و سپاه نمی توان تصور کرد. این جنگ فرهنگی را هم بدون حضور فعال بسیج، سپاه و نیروهای مردمی نمی توان تصور کرد. ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
🌹 . ▪️ سید جلال سادات نیا_متولد ۱۳۴۲ قائم شهر.هفده سالگی بعنوان رفت جبهه و در عملیات های فتح المبین ؛ رمضان ؛ محرم حضور با سمت دسته ، آر پی جی زن و معاون گروهان حضور داشت و در اثر موج انفجار از ناحیه دست راست و سر مجروح شد . . و بالاخره در تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۶۱ در منطقه موسیان رسید.تا پایان هم دو برادر دیگر سید جلال به نام های سید ظهور و سید محمود هم بشهادت رسیدند. روح شهیدان سادات نیا . . ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
. کمربندها را محکم ببندید!! 💚مقام معظم رهبری: "به بنده دادن از در ، که خیالتان از ما راحت باشه، اصلا هم نگران ما نباشید. ما ٩٠ درصد هنوز دست و به کار نبستیم....!" 📣میدانید یعنی چه؟ یعنی صهیونیست جهانی، ، و ، تا الان فقط با ١٠ درصد دست و پنجه نرم میکرده اند....! و هنوز ٩٠ درصد کاملا دست نخورده و به کارگیری نشده است.... یعنی با شدن در ، یهویی ورق برخواهد گشت. یک متفاوت، از دل باشید... و اینکه و ، با آن ، در از پس هم برنمی‌آیند.. یادتان هست: بعضی مغزهای علیلِ مادی‌گرا میگفتند: نیست و همه اینها توهم است!!! تا الان میگفتم: روز به روز به قدرت اضافه خواهد شد. الان میگوییم: ، به زودی خودش را نشان خواهد داد. ان.شاءالله 💚حضرت فرمودند که: " است." این یعنی اینکه اتفاق ، یکی از شناخت و در است.. جنگ نشان داد که کدام کشورها (مثل ) و کدام کشورها (مثل)، همچون سر می ایستند. حتی به قیمت اینکه خودشان درگیر جنگ بشوند.... 📣 را ببندید. ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
🚨 مستقیم نزنیم، بد خواهیم خورد... 🔺 تیتر فوق، تیتر ۲۲ دی ماه ۱۴۰۲ و بعد از حادثه تروریستی کرمان (۱۳ دی ۱۴۰۲) بود! تیتر مطلبی که در نقد تعلل در پاسخ به جنایات متعدد صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها نوشته شد. ‼️ پس از این جنایت اسرائیلی - آمریکایی - تکفیری، صهیونیست‌ها با حمایت مستقیم و چراغ سبز آمریکا، اقدام به حمله تروریستی به کنسولگری ایران در دمشق نموده و سپس با تجاوز مستقیم به خاک ایران، به ترور شهید هنیه میهمان ایرانی‌ها، مبادرت ورزیدند! اضافه کنید که به ادعای برخی افراد و شبهه‌های کف خیابان و بین شهروندان، ممکن است اسرائیل در حادثه‌ی بالگرد شهید رئیسی نیز نقش داشته باشد! 🔥 و حالا... 🔴 ماشین جنگ صهیونیست‌ها اگر در مرزهای شمالی از کار نیفتد؛ گزینه بعدی صهیونیست‌ها، به ایران است! 🔹 اسرائیل با حزب‌الله گریزناپذیر به نظر میرسد. 🔹 تنها راه برای محدود کردن دامنه جنگ، ضرب شصت جدی از سوی در همین مرحله است که البته همراهی و پشتیبانی را نیز می‌طلبد. 🔹 باید در نظر داشت که در صورت جنگ اسراییل با ، کشورهای غربی تمام‌قد از صهیونیست‌ها حمایت خواهند کرد. رها کردن حزب الله در میان گرگ‌های درنده، هم قدرت حزب الله را از بین می‌برد و هم صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها پس از خلاصی از دست حزب‌الله، برای تسویه حساب نهایی راحت‌تر به سوی ایران می‌آیند. 🔸 از همان ابتدا سه هدف اصلی را در نظر داشت؛ از بین بردن توان حماس، از بین بردن توان حزب الله، و ضرب‌شصت نشان دادن به ایران به گونه‌ای که ایران سالها درگیر تبعات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی باشد. 🔹 به همین دلیل، اگر ماشین جنگی در مرزهای شمالی با زمین‌گیر نشود، هدف بعدی بدون شک ایران خواهد بود و البته اگر صهیونیست‌ها در همان مرحله اول و جنگ با ، زمین‌گیر می‌شدند، کار به مرزهای شمالی و جنگ با حزب الله نمی‌رسید. 📌 شرایط منطقه در حساس‌ترین مقطع تاریخی خود به سر می‌برد‌، تحلیل‌های اشتباه در سطوح مختلف مبنی بر طراحی اسرائیل برای انداختن ایران در و جنگ، در نتیجه‌ی جنگ ادراکی صهیونیست‌ها علیه مقامات و مردم ایران حاصل شده تا ایران را از دخالت موثر میدانی، کنار نگه دارد! 💥 آنگونه که عده‌ای گمان می‌کنند و کنار کشیدن ایران یا به بیان اشتباه خودشان وارد نشدن در تله جنگ، سبب نمیشود به ایران کشیده نشود؛ بلکه موج سهمگین‌تری از جنگ را برای ایران و در آینده‌ای نه چندان دور، به دنبال دارد. ✍ امیدوارم شرایط، بهتر درک شود! ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
〽️ضعف پزشکیان زمینه‌ساز جنگ منطقه‌ای و تحریم 📛اینکه بسیاری از تحلیلگران و فرماندهان دلسوز وطن در ایام انتخابات نگران رای آوردن پزشکیان بودند، به همین خاطر بود که با تکیه زدن فردی مثل پزشکیان و یاده کردن سیاست‌های ذلیلانه اصلاح طلبان در سیاست خارجی تعاملات بین‌المللی درهای به روی منطقه باز خواهد شد. 📛متاسفانه این پیش‌بینی در اولین روز کاری دولت چهاردهم با ترور شهید حنیه و در روزهای بعد با تشدید حملات به لبنان درست از آب درآمد. 📛از سوی دیگر سخنان نسنجیده و ر اساس تحلیل‌های غلط پزشکیان در سازمان ملل و در تریبون‌های بین‌المللی موجب خواهد شد که حجم تهدیدهای بر علیه ایران و همچنین وسعت و دور شدن دوستان و همسایگان از ایران تشدید شود. 📛خطر اصلی اینجاست که در این حالت نیروهای خسارت آفرین مانند ظریف خود را مانند قهرمان به وسط میدان می‌اندازند و به مانند دادن آب شور به فرد تشنه لب، کشور را درگیر بحران بیشتر و امضای برجام‌های بعدی را فراهم می‌آورند. ✅لذا هوشیاری و حضور حداکثری جریان‌های انقلابی برای دفاع از کشور و برای حفاظت از منافع ملی عمیقاً ضروریست. ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱