🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#گلوله_غذای_کودکان_گرسنه!!
🌷بهار ۵۹ در اوضاعی که بحران اقتصادی و وضعیتی رقتبار بر شهر سنندج حاکم بود و کمبود دارو، روغن نباتی، سوخت، آذوقه و مایحتاج عمومی کمر مردم را خم کرده بود، گروههای مسلح غیرقانونی در قامت مدیران تحمیلی حاکم بر شهر سنندج سرگرم جنگ قدرت، فزونطلبی و سهمخواهی بودند. آنها ضمن به کارگیری ترفند برون فکنی، همچنان ضعفهای اداره شهر را به دوش پاسداران انقلاب و شبه نظامیان کُرد که شهرهای جنوب، شمال غربی و شمال شرقی سنندج را تحت کنترل داشتند میانداختند.
🌷گفته میشود به دلیل توسعه روز افزون تشکیلات سیاسی نظامی گروهها و افزایش حجم نیروی انسانی آنها، میزان کمک استانی کمتر از ظرفیت یاد شده بود و این کمکها کفاف جمعیت فعلی سنندج را نمیداد. با احتمال وقوع جنگهای درون جبههای و گسترش مقابله مجدد با جمهوری اسلامی، این کمکها در انبارهای متعلق به هر یک از گروهها ضبط شده بود.
🌷یکی از شهروندان سنندجی در بیان خاطرات آن زمان میگوید: سه روز بود که شیر گیرمان نمیآمد و بچه خیلی گرسنه بود. دیگر طاقت نداشت و همینطور بیتابی میکرد. گریههای پیوسته او ناچارم کرد برای پیدا کردن شیر بیرون بیایم که آن از خدا بیخبر جلویم را گرفت. گفتم که: میخواهم از در و همسایه برای بچه شیر بگیرم. گفت: بچه را به من بده تا به او شیر بدهم. بعد به زور جگر گوشهام را گرفت و به دهان او شلیک کرد.
🌷سیاوش جوادیان یکی از نظامیان حاضر در صحنه نیز در اینباره میگوید: گرسنگی و بیغذایی امان مردم را بریده بود. فشار گروههای ضدانقلاب باعث شده بود بچههای مریض، بدون دارو و بیمارستان در برابر چشمهای نگران اعضای خانواده بمیرند و کسی نتواند برای آنها کاری انجام دهد....
📚 کتاب "بیست و دو روز نبرد" مجید نداف
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
🌷@shahedan_aref
مجالس مختلفی که با هم میرفتیم اصرار میکرد ساده برگزار شود. اگر میوهای قیمتش یک مقدار بالاتر بود، نمیخورد. به ما هم میگفت: بچهها سعی کنید خودتون رو به سادهزیستی عادت بدید. غذاها و میوههایی رو بخورید که مردم عادی هم به اونها دسترسی آسان داشته باشن.
شهید#علی_محمد_صباغ_زاده🕊🌹
🌷@shahedan_aref
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت چهل وهفتم : گمنامی
✔️ راوی : مصطفی هرندی
🔸قبل از اذان صبح برگشت. پيكر شهيد هم روي دوشش بود. خستگي در چهره اش موج ميزد. صبح، برگه مرخصي را گرفت. بعد با پيكر شهيد حركت كرديم. ابراهيم خسته بود و خوشحال.
ميگفت: يك ماه قبل روي ارتفاعات عمليات داشتيم. فقط همين شهيد جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف كرد و توانستيم او را بياوريم.
🔸خبر خيلي سريع رسيده بود تهران. همه منتظر پيكر شهيد بودند. روز بعد، از ميدان خراسان تشييع با شكوهي برگزار شد. ميخواستيم چند روزي تهران بمانيم، اما خبر رسيد عمليات ديگري در راه است.قرار شد فردا شب از مسجد حركت كنيم.
٭٭٭
🔸با ابراهيم و چند نفر از رفقا جلوي مسجد ايستاديم. بعد از اتمام نماز بود. مشغول صحبت و خنده بوديم. پيرمردي جلو آمد. او را ميشناختم. پدر شهيد بود. همان كه ابراهيم، پسرش را از بالاي ارتفاعات آورده بود. سلام كرديم و جواب داد.همه ساكت بودند. براي جمع جوان ما غريبه مينمود. انگار ميخواست چيزي بگويد، اما!
لحظاتي بعد سكوتش را شكست و گفت: آقا ابراهيم ممنونم. زحمت كشيدي، اما پسرم!
پيرمرد مكثي كرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!!
🔸لبخند از چهره هميشه خندان ابراهيم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب، آخر چرا!!
بغض گلوي پيرمرد را گرفته بود. چشمانش خيس از اشك شد. صدايش هم لرزان و خسته:
ديشب پسرم را در خواب ديدم. به من گفت: در مدتي كه ما گمنام و بينشان بر خاك جبهه افتاده بوديم، هرشب مادر سادات حضرت زهرا به ما سر ميزد. اما حالا، ديگر چنين خبري نيست!
پسرم گفت: «شهداي گمنام مهمانان ويژه حضرت صديقه هستند! » پيرمرد ديگر ادامه نداد. سكوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهيم نگاه كردم. دانه هاي درشت اشك از گوشه چشمانش غلط ميخورد و پايين مي آمد. ميتوانستم فكرش را بخوانم. گمشد هاش را پيدا كرده بود. «گمنامي! »
٭٭٭
🔸بعد از اين ماجرا نگاه ابراهيم به جنگ و شهدا بسيار تغيير كرد. ميگفت:
ديگر شك ندارم، شهداي جنگ ما چيزي از اصحاب رسول خدا و اميرالمؤمنين كم ندارند. مقام آنها پيش خدا خيلي بالاست.
بارها شنيدم كه ميگفت: اگر كسي آرزو داشته كه همراه امام حسين دركربلا باشد، وقت امتحان فرا رسيده.ابراهيم مطمئن بود كه دفاع مقدس محلي براي رسيدن به مقصود و سعادت و كمال انساني است.
🔸براي همين هر جا ميرفت از شهدا ميگفت. از رزمنده ها و بچه هاي جنگ تعريف ميكرد. اخلاق و رفتارش هم روز به روز تغيير ميكرد و معنويتر ميشد.
در همان مقر اندرزگو معمولاً دو سه ساعت اول شب را ميخوابيد و بعد بيرون ميرفت!
موقع اذان برميگشت و براي نماز صبح بچه ها را صدا ميزد. با خودم گفتم:
ابراهيم مدتي است كه شبها اينجا نمي ماند!؟
يك شب به دنبال ابراهيم رفتم. ديدم براي خواب به آشپزخانه مقر سپاه رفت.
🔸فردا از پيرمردي كه داخل آشپزخانه كار ميكرد پُرس وجو كردم. فهميدم كه بچه هاي آشپزخانه همگي اهل نمازشب هستند.ابراهيم براي همين به آنجا ميرفت، اما اگر داخل مقر نماز شب ميخواند
همه ميفهمند.
اين اواخر حركات و رفتار ابراهيم من را ياد حديث امام علي مي انداخت كه فرمودند:
«شيعه من كساني هستند كه عابدان در شب و شيران در روز باشند. »
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
شهادت با لب تشنه
🔹شهید حاجی مراد نادری در آخرین ماموریتش که برای دستگیری متهم رفته بود با اینکه حکم قانونی داشت در خانه را نشکست و کلیدساز آورد تا در را باز کند، میگفت نباید به مردم خسارت بزنیم. در همان حال به یکی از سربازها گفت : «خیلی تشنه ام. یه لیوان آب برام بیار...» اما چند لحظه بعد حرفش را پس گرفت و گذاشت برای بعد از انجام ماموریت.
🔹وقتی در باز شد شهید نادری به داخل منزل رفت یکدفعه صدای رگبار شنیده شد. نیروهایش وقتی رسیدند پیکر غرق به خون حاجی مراد را دیدند، وی حتی حاضر نشد در خانه این شخص مجرم را بشکند.
#شهید_مدافع_وطن
شهید#حاجی_مراد_نادری🕊🌹
🌷@shahedan_aref
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت پنجاه و ششم ( ادامه قسمت قبل )
احمداقا توسل به اهل بیت(ع)خصوصا کشتی نجات آقا اباعبدلله(ع)را بهترین وسیلهبرای تقرب به پروردگار و محو گناهان می دانست، برای همین به بنده امر می کرد که برای بچهها مداحی کنم.
هربار که به زیارت عبدالعظیم حسنی(ع) می رفتیم به من می گفت همین جا رو به روی حرم بنشین و برای بچهها بخوان.
در دستنوشتههای احمداقا به این امر مهم بسیار سفارش شده، حتی توصیه می کرد که برای از بین رفتن تاریکی قلب و روح، متوسل به شهید کربلا شوید
در یکی از متنهای به جامانده در دفتر خاطرات احمداقا در مورد امام حسین(ع) آمده:
« در روز اربعین وقتی به هیئت رفتم در خودم تاریکی می دیدم.مشاهده کردم قفسی در اطراف من ایجاد شده و زندانی شدهام!
اما وقتی سینه زنی و عزاداری آغاز شد مشاهده کردم که قفس از بین رفت.
این هم از کرامات مجلس سیدالشهدا(ع)است»
بارها شنیده بودم که می گفت: در مجالس عزای سیدالشهدا(ع) نوری وجود دارد که منشأ آن حرم مطهر آقاست.
در این مجالس گویی خود حضرت در کنار در می ایستد و از میهمانان خود پذیرایی می کند
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری🕊🌹
🌷@shahedan_aref
میگفت: نمیشه توی کار نیارید. زمین باتلاقیه که باشه، برید فکر کنید چطور میشه ازش رد شد. هر کاری راهی داره.
شهید#حسن_باقری🕊🌹
🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽فیلمی از صحنه ترور انتحاری#شهیدآیت_الله_صدوقی🌷🌷🌷درتیرماه ۱۳۶۱چهارمین شهیدمحراب😔
🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"هر جا نور ولایت هست گرد آن حلقه میزنیم ..."
🎙شهید#مرتضی_آوینی
🌷@shahedan_aref
🌹شهیدعلیرضا محمودی پارسا
🍃در وصیت نامه اش نوشت:پناه میبرم به خدا از اینکه برای نماز شب بیدار نشدم،از اینکه سیر بودم و به یاد فقرا نبودم،،از اینکه سخن بیهوده گفتم،از اینکه منتظر بودم تا به من سلام دهند،از اینکه...
🌱شهدا رفتند به سادگی
ما ماندیم وزرق وبرق روزگار
صبحتون شهدایی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
چهاردهمین روز #چله به نیت
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️
برای همه گرفتارا دعا کنید🙏
🌷@shahedan_aref
🌷 شهید همت:
🌿 پیام من فقط این است که؛ در زمان غیبت، اطاعت محض از ولایت فقیه داشته باشید.
📚 کتاب طنین همت
🌷@shahedan_aref
✅فقط از خدا می ترسید
بنده از تبعید برمیگشتم، از طریق یزد. آمدم رفتم مسجد ایشان (آیة الله صدوقی ره). دیدم مثل اینکه اینجا جزء محیط اختناق کشور ایران نیست؛ توی مسجد اعلامیههایی زده بودند؛ خیلی آزاد همه میآمدند میخواندند و یا طریقه ساختن کوکتل مولوتف یا نارنجک دستی که اینها زده بودند پشت شیشه مسجد، نیروی انتظامی جرات نمی کرد برود این ها را بردارد. در منبرها به طور صریح بر علیه مقامات سخن می گفتند. این روحیه شجاعانه آیة الله صدوقی مردم یزد را هم شجاع کرده بود.
در سالروز شهادتش دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه میدهیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان
💬راوی، مقام معظم رهبری
شهید #محمد_صدوقی
سالروز شهادت 🥀
#شهید_محراب
🌷@shahedan_aref
🌷وصیت نامه شهید کاظم سرخ پر
بسم الله الرحمن الرحیم
🌺نامهای به برادران و خواهران و پدران و مادران شهادت طلب و انقلابی وطن اسلامیم در آغاز سخن از جهاد میگویم. جهاد علیه ظلم و بیداد مستکبرین زمان برای تحقق و ساختن آرمانی که خواهان سعادت برای محرمان و خواهان سعادت برای محرمان و خواهان زیر کشیدن مستکبرین از بهشت ظلمشان و چقدر دشوار و سنگین است. مسئولیت به دانش کشیدن این آرمانها و چقدر دشوار بود برای کسانی که این مسئولیت را به حساس کردند و در انجام همت بزرگ خودشان دست به عمل زدند تا توانستند این ... انسانساز را را حفظ و بدست ما بسپارند و حال وظیفه ما است که دست به عمل نزنیم تا این اصلاح را حفظ کرده بدست دیگران بدهیم و این خود جهاد است.
🌹صحبت هایی برای شما دارم و آن اینکه برادران و خواهران ما باید مقلد رهبر و نائب امام زمان عج خمینی بزرگ باشیم اگر که شیعه هستیم چرا که شیعه تاریخ همیشه امامی در پیش داشته است. و ماباید به تمامی معنی مقلد امام باشیم.
شهید #کاظم_سرخ_پر 🕊🌹
و آقای علی حسن پور
🌷@shahedan_aref
🌹شهید حسن ابشناسان ؛
آن موقع که صدام خیلی شهرها را موشک باران می کرد، حسن نامه ای به او نوشت:
اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می داند و نظریه پرداز جنگی است، پس براحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد بجنگد، نه اینکه با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمب باران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.در جواب نامه حسن، صدام ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. سال ها قبل در اسکاتلند حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود، آنجا گروه او اول شد و عراقی ها هفتم شدند. حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری سنگین و نفسگیر لشکرش را در هم کوبید و خودش را اسیر کرد. مهرماه سال 64 خبر شهادت حسن از رادیو عراق با شادی و مارش پیروزی پخش شد. یاد وخاطره این شهید بزرگ همواره گرامی باد...🌹
شهید #حسن_ابشناسان🕊🌹
🌷@shahedan_aref
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت پنجاه و هفتم ( ادامه قسمت قبل )
از دیگر معصومین، که احمداقا زیاد به ایشان متوسل می شد، وجود نازنین صدیقه کبری حضرت زهرا(س)بود.نام مبارک ایشان همیشه بر زبان احمداقا جاری بود.
برای من جای تعجب است!
بسیاری از شهدای وارسته و سالک الی الله که با شهادت از دنیا رفتند، ارادت قلبی به امالائمه (س)داشت
احمداقا در یکی از یادگارهای خود آورده:
خدارو شکر، مقام بالایی نزد امالائمه
حضرت زهرا(س)دارم
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری🕊🌹
🌷@shahedan_aref
کباب یا سیبزمینی؟!😋
🔸قرار بود عملیات والفجر مقدماتی آغاز شود. آخرین جلسه هماهنگی بین فرماندهان در دهلاویه برگزار شد و شهید همت از ابراهیم خواسته بود در آن جلسه شرکت کند و دعای توسل بخواند.
🔹بعد از چند ساعت برای فرماندهان شام آوردن (کباب). و برای بسیجیان نان و سیب زمینی. ابراهیم در همان جا شروع کرد به دعای توسل خواندن و اجازه نداد جلسه تمام شود. وقتی برای سوار ماشین شدند حاج حسین الله کرم بسته ایی را به ابراهیم داد و گفتن نان و کباب است.
🔸ابراهیم آن را به بیرون پرت کرد و گفت: وای بحال روزی که غذای فرمانده و بسیجی با هم متفاوت باشد آن موقع کار مشکل میشود.
🎤 راوی:مرتضی پارسائیان
🌷@shahedan_aref
هدایت شده از کانال رسمی شهید میثم علیجانی
دعوت شدید به مراسم ختم قرآن، ختم صلوات و....#شهیدعلیجانی به صورت مجازی
برای #ششمین_سالگردش🌺🌺
🌺آسمانی شدن شهید🌺
1396/04/18🥀🕊
جانباز مدافع حرم و شهید مدافع امنیت
🌹#میثمعلیجانی🌹
روی #لینک بزنید و با #قرائتجزءقرآن و... در ثواب آن برای شهید سهیم شوید.
https://iPorse.ir/6233327
#مهلت_ختم 👇🏻👇🏻
(از روز عید قربان تا 18 تیر که روز سالگرد شهید و مصادف با ولادت امام موسی کاظم (ع)هست)
🍃🍃🍃🍃🌺🌺🍃🍃🍃🍃
جانباز مدافع حرم و شهید مدافع امنیت
🌹#میثمعلیجانی🌹
🥀@meysam_alijanii🕊
🔴 نوع مقابله با گناه علنی از نظر شهید مطهری
🔰شهید مطهری ره:
" #شیوع گناه تنها چیزی است که عظمت #گناه را از دیدهها میبرد و آن را در نظر فرد ناچیز جلوه میدهد . و لذا اسلام میگوید هنگامی که گناهی انجام گرفت و این گناه در خفاء کامل نبود و افرادی بر آن آگاهی یافتند باید گناهکار مورد سیاست قرار گیرد یا #حد بخورد و یا #تعزیر شود .
در فقه اسلامی به طور کلی گفتهاند ترک هر واجب و انجام هر حرامی اگر حد برای آن تعیین نشده تعزیر دارد . " تعزیر " کیفر کمتر از مقدار " حد " است که بر طبق نظریه حاکم تعیین میگردد .
در اثر گناه یک فرد و اشاعه آن ، اجتماع یک قدم به گناه نزدیک شد و این از #بزرگترین_خطرات است برای آن .پس باید گناهکار را به مقتضای اهمیت گناهش کیفر داد تا باز اجتماع به راه بر گردد و عظمت گناه از دیدهها بیرون نرود .
بنابر این خود کیفر و نقمت ، مهری است که نسبت به اجتماع مبذول میگردد "
🔖جاذبه و دافعه علی (علیه السلام)، ص 25 و 26
✍پ.ن:
🔹شهید مطهری این سخنان را قبل از اینکه جمهوری اسلامی ای وجود داشته باشد، گفته است. آنگاه عده ای از مسئولین در جمهوری اسلامی برای مقابله با ولنگاران و ناامنی اخلاقی در شک و تردید به سر می برند❗️
👈 این در حالی است که به برکت جمهوری اسلامی و خون شهدا، در کشورمان امکانات، راهکارها و ظرفیت های فراوان برای مبارزه با بی بند و باری وجود دارد.
🌷@shahedan_aref
#مناجات_شبانه ❤️
هر گاه دلم رفت تا محبت ڪسی را به دل بگیرد ، تو او را خراب ڪردی ... خدایا ، به هر ڪه و به هر چه دل بستم ، تو دلم را شڪستی . عشق هر ڪسی را ڪه به دل گرفتم ، تو قرار از من گرفتی . تو اینچنین ڪردی ڪه غیر از تو محبوبی نگیرم و جز تو آرزویی نداشته باشم و به جز تو به چیزی یا ڪسی دل نبندم .
شهید #مصطفی_چمران🕊🌹
🌷@shahedan_aref
🌷 شهید همت:
🌿 اگر عاشقانه با کار پیش بروید به طور قطع هیچ وقت بریدن و عمل زدگی و خستگی برای تان مفهوم پیدا نمی کند.
📚 کتاب طنین همت
صبحتون شهدایی❣
🌷@shahedan_aref
پانزدهمین روز #چله به نیت
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️
برای همه گرفتارا دعا کنید🙏
🌷@shahedan_aref
قبل از عید 98 بود که خواب دیدم اطراف خیمهای شلوغ و پر رفت و آمد است، میگفتند: هر کسی شهید دارد و برنگشته است سراغش را از آنجا میگیرد، رفتم داخل خیمه، پیرمردی با چهره نورانی لیستی در دست داشت زود رفتم کنارش تا سراغ علی را از او بگیرم، گفتم: حاج آقا؟ منم شهید دارم که هنوز برنگشته، با مهربانی نگاهی به من انداخت، گفت: اسمش چیه گفتم: علی، علی آقایی یک لحظه یاد پسوندت افتادم گفتم: حاج آقا، اسمش هست علی آقایی حمل آباد! دوباره نگاهی به لیست توی دستش انداخت، پشت روی صفحه را نگاه کرد، نبود، برگ دوم را دید، بعد نگاهی به من انداخت گفت: آره اسمش اینجاست، پرسیدم: پس کی میاد گفت: معلوم نیست هر وقت نوبتش برسه!
شهید #علی_آقایی🕊🌹
راوی: همسر شهید
🌷@shahedan_aref
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#تهدید_فرمانده_جواب_داد!
🌷آذرماه ۱۳۶۶ آموزش ما به اتمام رسید و از بین سربازان، داوطلب اعزام به کردستان خواستند که من هم به اتفاق تعدادی به شهر سردشت، مقر اصلی یگان هوابرد اعزام شدم. فردای آن روز به پایگاه «الله اکبر» نزدیک روستای واوان برای ادامه خدمت رفتیم. مسؤولیت این پایگاه که در نزدیکی مرز ایران و عراق قرار داشت، جلوگیری از نفوذ نیروهای ضدانقلاب بود. پنج ماهی را با ۶۰ نفر از همرزمان در این پایگاه بودیم. ضدانقلاب در این منطقه بهشدت فعال بود و ضربات زیادی را به نیروهای خودی وارد کرده بود و ضرورت داشت که با آنها مقابله جدی شود.
🌷فرمانده پایگاه در بدو ورود همه ما را جمع کرد و گفت هر کس موظف است از جان خود محافظت کند و در رفتوآمد به روستا، نهایت دقت را داشته باشد. ضدانقلاب بین مردم نفوذ کرده بود و با لباس محلی بهصورت ناشناس دنبال ضربه زدن به نیروهای ما بود. حتی افراد موافق با نظام جمهوری اسلامی هم میترسیدند و جرأت گزارش کردن مسائل را نداشتند یا دنبال گرفتاری و آزار و اذیت از طرف ضدانقلاب نبودند؛ از اینرو، فرمانده ما یک روز به روستا رفت و در جمع مردم، بعد از توضیحات لازم گفت کسانی که با ضدانقلاب همکاری میکنند، حسابشان از مردم روستا جداست و در صورت تکرار دستگیر میشوند. این تهدید جواب داد و توطئه دشمن خنثی شد.
#راوی: رزمنده دلاور و مهندس بسیجی علی آلبویه
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
🌷@shahedan_aref